۱۳۹۳ آذر ۱, شنبه

شعر نیما یوشیج در آئینه سیاوش کسرائی (35)


نیمایوشیج (1274 ـ 1338)
تحلیل واره ای از
گاف سنگزاد
  
تحلیل شعر «شبتاب»
ادامه

  سیاوش
چراغ نیما که چون فارهای دریائی راهنمای گمشدگان است، در دیگر اشعار او نیز پرتو می افکند و متناسب با شرایط و احوال، درخشش آن فزونی و کاستی می گیرد و اگر در این شعر به سبب درازی شب حاکم به سوسو افتاده است، اما در جای دیگر چنین نیست:  
در شب سرد زمستانی
کوره خورشید هم چون کوره گرم چراغ من نمی تابد.

و یا

چه فراوان روشنائی در اتاق تو ست
«چوک چوک!»

و یا

پیت پیت چراغ را
در آخرین دم سوزش
هر دم سماجتی است
«چراغ را»

شاعر هیچگاه از چراغش که اغلب یا در اتاق و یا بر دریچه او ست، جدا نیست.
گوئی این چراغ را چون نگین درشتی در کالبد نیما کار گذاشته اند.
چراغ، چراغ اندیشه  های او ست که از او می تراود و شیفتگان نور و روشنائی را به سوی خویش می کشد 
و یا از دور به بیداران چشم انتظار، علامت می دهد
و درآمیختگی شاعر با چراغ تا حدی است که
گاه نمی توان آنان را از یکدیگر جدا کرد.
از کتاب «فریادهای دیگر»

شب و تاریکی و چراغ، آن مرد
بهم افتاده، لیک ساخته اند
روی دفتر عمارت دیگر
«عمارت پدرم»

اما در این شعر، جای چراغ نیمه روشن روغن سوخته بر درگاه است.

·        ما این توضیح تبینانه سیاوش راجع به چراغ در شعر نیما را به تزهائی تجزیه می کنیم تا بتوانیم آن را مورد تأمل و تحلیل قرار دهیم:

تز اول
چراغ نیما چون فارهای دریائی راهنمای گمشدگان است!  
به مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من

·        فار به فانوس دریائی اطلاق می شود که فونکسیون راهنمائی برای کشتی ها را به عهده دارد.
·        سیاوش در این تز، با بینش شاعری تصویراندیش، چراغ نیما را به فانوس دریائی تشبیه می کند و گمگشتگان را به کشتی ها در دل دریاها و اقیانوس ها.

·        برای کشف صحت و سقم نظر سیاوش نظری به مفهوم «چراغ» در اشعار دیگر نیما می اندازیم: 

نیما
(نیما یوشیج : مجموعه کامل اشعار نیما، تدوین سیروس طاهباز، چاپ دوم، 1371 ، ص 170 (1308).)
من که در ره، چراغ راه خودم
چون فرو در شب سیاه خودم؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        من که در مسیر خویش، چراغ روشنگر راه خویشم، چگونه در شب سیاه خویش فرو رفته ام؟

1
·        چراغ در این بیت نیما نیز فونکسیون فار مورد نظر سیاوش را دارد.
·        فاری که با کشتی در وحدت ناگسستنی است.
·        به قول سیاوش چراغبسان نگینی در اندام نیما جا گذاشته شده است.
·        حالا می توان هم به تیزبینی سیاوشپی برد و هم به صحت استنباط او.

2
من که در ره، چراغ راه خودم

·        چراغ با سوبژکت با چراغ یکی شده و به راه افتاده است:
·        کشتی با فار به وحدت رسیده و رهسپار مقصد گشته است.
·        سوبژکت، تئوری رهائی را هضم کرده، به قو مارکس، «از آن خود کرده»  و می داند که «چه باید کرد؟» و «چگونه باید کرد؟»  

·        حق با سیاوش است.
·        نیما چراغ را اینجا نیز به معنی فار بکار می برد، به معنی تئوری رهنما.

3
من که در ره، چراغ راه خودم

·        در این مصراع نیما، از ذوب چراغ راه و رهرو در یکدیگر سخن می رود.
·        سوبژکت و شناخت (شاعر و شعور) در یکدیگر ذوب می شوند و چراغی تشکیل می گردد،  چراغی رونده و رهسپارنده، چراغی زنده و جنبنده و کوشا.

4
·        ما در این بیت نیما، با تخیل و تصویراندیشی غول آسای پلنگ قله های یوش سر و کار پیدا می کنیم و به سطح شعور فلسفی نیما اندکی پی می بریم:
·        ذوب چراغ (تئوری راهنما و رهگشا) در رهرو، معنائی جز هضم تئوری از سوی سوبژکت عمل ندارد.
·        این همان ایده تبیین یافته از سوی حکیم پرولتاریا ست:
·        نفوذ تئوری در انسان و تبدیل آن به قوه مادی!

5
·        حیرت نیما از اینکه «چراغ راه خود» است و علیرغم آن «فرو در شب سیاه خود» است، صحت حدس و تفسیر ما را اثبات می کند.
·        چون، چراغ راه خود بودن، یعنی هضم دقیق تئوری رهائی، می بایستی امکان رهجوئی و رهیابی از ظلمات «شب سیاه» را فراهم آورد.

نیما
(نیما یوشیج : مجموعه کامل اشعار نیما، تدوین سیروس طاهباز، چاپ دوم، 1371 ، ص 179 (1308).)
شب و بیم خطر چو افزاید
کیست در ره، که بی چراغ آید؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        وقتی شب باشد و بیم از خطر باشد، کسی بدو چراغ به راه نمی افتد.

1
·        نیما در این بیت از سوئی دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک مبدأ ـ چراغ ـ مقصد و از سوی دیگر دیالک تیک وسیله ـ ساختار ـ فونکسیون را به شکل دیالک تیک چراغ ـ راه ـ مقصد بسط و تعمیم می دهد.
·        شب است و خطر چاه و انحراف از راه و رهزن و  گم گشتن و سرگردانی و دد و دیو.

2
شب و بیم خطر چو افزاید
کیست در ره، که بی چراغ آید؟

·        چراغ در این بیت نیما نیز به معنی فار مورد نظر سیاوش بکار می رود، فقط کافی است به جای شب، دریا را بگذاریم و به جای رهرو، کشتی را.

3
·        در قاموس نیما، طبیعی است که رهرو چراغی را به همراه داشته باشد.
·        این همان ایده آموزگار اکتبر است:
·        بدون تئوری انقلابی، حرکت و جنبش انقلابی امکان پذیر نیست:
·        بدون چراغ تئوری نمی توان به مقصد رسید.

4
·        می توان خطر کرد و گفت:
·        نیما همان اندیشه سعدی را به زبان لنینی تکرار می کند.

·        بدون چراغ تئوری، نمی توان خود را و جامعه و جهان را شناخت و تغییر داد.
·        بدون چراغ تئوری، نمی توان از ظلمات شب هول انگیز به سلامت گذشت.
·        بدون چراغ تئوری، نمی توان بغرنجی های مبارزه طبقاتی را تحلیل، کشف و درک کرد.
·        گمراهی ها و کژ روی ها از فقدان چراغ تئوری نشئت می گیرند. 

5
·        حق باز هم با سیاوش است.
·        سیاوش باید عمری شعر نیما را مورد تأمل ژرف و خلاق قرار داده باشد.
·        درک دیالک تیکی سیاوش ستایش انگیز است.

6
·        چراغ در شعر شبتاب، یکی از عناصر مهم مبارزه بر ضد شب است.
·        چراغ و شبتاب و شبگیر همه شب ستیزند و در مصاف بی امان با شب دیرپا هستند.
·        چراغ با شب رابطه آنتی تز با تز را دارد.

·        چراغ با شب دیالک تیک ظلمت و نور را تشکیل می دهد.
·        شبتاب و شبگیر نیز به همین سان.

7
·        سمبل های نیما را بهتر است که بطور مشخص و در رابطه با محتوای شعر مربوطه مورد حلاجی قرار دهیم.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر