نیمایوشیج
(1274 ـ 1338)
تحلیل
واره ای از
گاف
سنگزاد
تحلیل شعر «شبتاب»
ادامه
سیاوش
چراغ نیما که چون فارهای دریائی راهنمای گمشدگان است، در
دیگر اشعار او نیز پرتو می افکند و متناسب با شرایط و احوال، درخشش آن فزونی و
کاستی می گیرد و اگر در این شعر به سبب درازی شب حاکم به سوسو افتاده است، اما در
جای دیگر چنین نیست:
در شب سرد زمستانی
کوره خورشید هم چون کوره گرم چراغ من نمی تابد.
و یا
چه فراوان روشنائی در اتاق تو ست
«چوک چوک!»
و یا
پیت پیت چراغ را
در آخرین دم سوزش
هر دم سماجتی است
«چراغ را»
شاعر هیچگاه از چراغش که اغلب یا در اتاق و یا بر دریچه او
ست، جدا نیست.
گوئی این چراغ را چون نگین درشتی در کالبد نیما کار گذاشته
اند.
چراغ، چراغ اندیشه های او ست که از او می تراود و شیفتگان نور و
روشنائی را به سوی خویش می کشد
و یا از دور به بیداران چشم انتظار، علامت می دهد
و درآمیختگی شاعر با چراغ تا حدی است که
گاه نمی توان آنان را از یکدیگر جدا کرد.
از کتاب «فریادهای دیگر»
شب و تاریکی و چراغ، آن مرد
بهم افتاده، لیک ساخته اند
روی دفتر عمارت دیگر
«عمارت پدرم»
اما در این شعر، جای چراغ نیمه روشن روغن سوخته بر درگاه
است.
·
ما این توضیح تبینانه سیاوش راجع
به چراغ در شعر نیما را به تزهائی تجزیه می کنیم تا بتوانیم آن را مورد تأمل و
تحلیل قرار دهیم:
تز اول
چراغ نیما چون فارهای دریائی راهنمای گمشدگان است!
به مانند چراغ من، که سوسو می زند در
پنجره ی من
·
فار به فانوس دریائی اطلاق می شود
که فونکسیون راهنمائی برای کشتی ها را به عهده دارد.
·
سیاوش در این تز، با بینش شاعری
تصویراندیش، چراغ نیما را به فانوس دریائی تشبیه می کند و گمگشتگان را به کشتی ها
در دل دریاها و اقیانوس ها.
·
برای کشف صحت و سقم نظر سیاوش نظری
به مفهوم «چراغ» در اشعار دیگر نیما می اندازیم:
نیما
(نیما یوشیج : مجموعه
کامل اشعار نیما، تدوین سیروس طاهباز، چاپ دوم، 1371 ، ص 170 (1308).)
من که در ره، چراغ راه خودم
چون فرو در شب سیاه خودم؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
من که در مسیر خویش، چراغ روشنگر
راه خویشم، چگونه در شب سیاه خویش فرو رفته ام؟
1
·
چراغ در این بیت نیما نیز فونکسیون فار مورد نظر سیاوش را دارد.
·
فاری که با کشتی در وحدت ناگسستنی
است.
·
به قول سیاوش چراغبسان نگینی در
اندام نیما جا گذاشته شده است.
·
حالا می توان هم به تیزبینی
سیاوشپی برد و هم به صحت استنباط او.
2
من که در ره، چراغ راه خودم
·
چراغ با سوبژکت با
چراغ یکی شده و به راه افتاده است:
·
کشتی با فار به وحدت
رسیده و رهسپار مقصد گشته است.
·
سوبژکت، تئوری رهائی
را هضم کرده، به قو مارکس، «از آن خود کرده»
و می داند که «چه باید کرد؟» و «چگونه باید کرد؟»
·
حق با سیاوش است.
·
نیما چراغ را اینجا
نیز به معنی فار بکار می برد، به معنی تئوری رهنما.
3
من که در ره، چراغ راه خودم
·
در این مصراع نیما، از ذوب چراغ راه و رهرو در یکدیگر سخن می رود.
·
سوبژکت و شناخت (شاعر و شعور) در
یکدیگر ذوب می شوند و چراغی تشکیل می گردد،
چراغی رونده و رهسپارنده، چراغی زنده و جنبنده و کوشا.
4
·
ما در این بیت نیما، با تخیل و
تصویراندیشی غول آسای پلنگ قله های یوش سر و کار پیدا می کنیم و به سطح شعور فلسفی
نیما اندکی پی می بریم:
·
ذوب چراغ (تئوری راهنما و رهگشا)
در رهرو، معنائی جز هضم تئوری از سوی سوبژکت عمل ندارد.
·
این همان ایده تبیین یافته از سوی
حکیم پرولتاریا ست:
·
نفوذ تئوری در انسان و تبدیل آن به
قوه مادی!
5
·
حیرت نیما از اینکه «چراغ راه خود»
است و علیرغم آن «فرو در شب سیاه خود» است، صحت حدس و تفسیر ما را اثبات می کند.
·
چون، چراغ راه خود بودن، یعنی هضم
دقیق تئوری رهائی، می بایستی امکان رهجوئی و رهیابی از ظلمات «شب سیاه» را فراهم
آورد.
نیما
(نیما یوشیج : مجموعه
کامل اشعار نیما، تدوین سیروس طاهباز، چاپ دوم، 1371 ، ص 179 (1308).)
شب و بیم خطر چو افزاید
کیست در ره، که بی چراغ آید؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
وقتی شب باشد و بیم از خطر باشد،
کسی بدو چراغ به راه نمی افتد.
1
·
نیما در این بیت از سوئی دیالک تیک
وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک مبدأ ـ چراغ ـ مقصد و از سوی دیگر دیالک تیک
وسیله ـ ساختار ـ فونکسیون را به شکل دیالک تیک چراغ ـ راه ـ مقصد بسط و تعمیم می
دهد.
·
شب است و خطر چاه و انحراف از راه
و رهزن و گم گشتن و سرگردانی و دد و دیو.
2
شب و بیم خطر چو افزاید
کیست در ره، که بی چراغ آید؟
·
چراغ در این بیت نیما نیز به معنی
فار مورد نظر سیاوش بکار می رود، فقط کافی است به جای شب، دریا را بگذاریم و به
جای رهرو، کشتی را.
3
·
در قاموس نیما، طبیعی است که رهرو
چراغی را به همراه داشته باشد.
·
این همان ایده آموزگار اکتبر است:
·
بدون تئوری انقلابی، حرکت و جنبش
انقلابی امکان پذیر نیست:
·
بدون چراغ تئوری نمی توان به مقصد
رسید.
4
·
می توان خطر کرد و گفت:
·
نیما همان اندیشه سعدی را به
زبان لنینی تکرار می کند.
·
بدون چراغ تئوری، نمی توان خود را
و جامعه و جهان را شناخت و تغییر داد.
·
بدون چراغ تئوری، نمی توان از
ظلمات شب هول انگیز به سلامت گذشت.
·
بدون چراغ تئوری، نمی توان بغرنجی
های مبارزه طبقاتی را تحلیل، کشف و درک کرد.
·
گمراهی ها و کژ روی ها از فقدان
چراغ تئوری نشئت می گیرند.
5
·
حق باز هم با سیاوش است.
·
سیاوش باید عمری شعر نیما را مورد
تأمل ژرف و خلاق قرار داده باشد.
·
درک دیالک تیکی سیاوش ستایش انگیز
است.
6
·
چراغ در شعر شبتاب، یکی از عناصر
مهم مبارزه بر ضد شب است.
·
چراغ و شبتاب و شبگیر همه شب
ستیزند و در مصاف بی امان با شب دیرپا هستند.
·
چراغ با شب رابطه آنتی تز با تز را
دارد.
·
چراغ با شب دیالک تیک ظلمت و نور
را تشکیل می دهد.
·
شبتاب و شبگیر نیز به همین سان.
7
·
سمبل های نیما را بهتر است که بطور
مشخص و در رابطه با محتوای شعر مربوطه مورد حلاجی قرار دهیم.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر