۱۳۹۳ آبان ۹, جمعه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (39)


تحلیلی از شین میم شین

چون صوفیان به حالت و رقصند مقتدا
ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم

·        معنی تحت اللفظی:
·        از آنجا که صوفیان در وجد و حال و رقص پیشوای دیگرانند، بهتر است که ما هم مکارانه دستی بر آوریم.

·        خواجه در این بیت، بطور غیر مستقیم، صوفیان را به مکر و حیله متهم می کند.

خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
شطح و طامات به بازار خرافات بریم

سوی رندان قلندر به رهآورد سفر
دلق بسطامی و سجاده طامات بریم


·         معنی تحت اللفظی:
·        پا شو، تا خرقه صوفی را به خرابات ببریم و تسبیح و اوراد و اراجیف او را به بازار خرافات.  
·        دلق بسطامی و سجاده عبادت صوفیان را هم به عنوان رهاورد سفر به رندان لاابالی ببریم.  

1
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
شطح و طامات به بازار خرافات بریم

·        خواجه در این بیت، از سوئی خرقه صوفی را لایق خرابات می داند.
·        یعنی نه به مثابه خرقه تقوا، بلکه به عنوان خرقه ریا تلقی می کند.
·        خواجه از سوی دیگر، ساز و برگ راز و نیاز صوفی را به مثابه خرافات تلقی می کند و لایق حراج در بازار خرافه می داند.

2
سوی رندان قلندر به رهآورد سفر
دلق بسطامی و سجاده طامات بریم

·        خواجه در این بیت، دلق و سجاده دراویش و صوفیان را نیز سلب ارزش و اعتبار می کند و لایق رندان لاابالی می داند.


3
شرم مان باد ز پشمینه آلوده خویش
گر بدین فضل و هنر نام کرامات بریم

کرامات به کرد و کار های خارق العاده اطلاق می شود.

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر به این فضل و هنر نام کرامات دهیم، بهتر آن است که از پشمینه خویش شرم کنیم.  

·        خواجه در این بیت نیز بطور غیر مستقیم صوفیان را به رگبار انتقاد می بندد:
·        منظور مستور خواجه در این بیت این است که صوفیان با پشمینه خویش بی شرمانه دست به عوامفریبی می زنند.

4
·        اکنون این سؤال مطرح می شود که صوفیان ریا و تزویر و تظاهر به تقوا را برای نیل به کدام منافع مادی و یا معنوی به خدمت می گیرند؟
·        حدس ما این است که خواجه آنها را به عنوان مبارزان ضد فئودالی ـ ضد روحانی به ریا و تزویر و تظاهر متهم می کند و می کوبد.
·        و گرنه کسانی که در صومعه و خانقاه در خود فرو رفته اند و یا در حال رقص صوفیانه اند و احتمالا از احسان و انفاق این و آن امرار معاش می کنند، چه نیازی باید به تظاهر به چیزی داشته باشند.

5
حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز
حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم

قاضی الحاجات یعنی بر آورنده حاجات

·        معنی تحت اللفظی:
·        حافظ آبروی خود را بر در هر فرومایه ای مریز.
·        حاجات خود را بهتر است که از قاضی الحاجات طلب کنی.

·        در پرتو این بیت واپسین غزل، انتقاد خواجه از اصحاب تصوف و طریقت و عرفان را بهتر می توان دریافت:
·        خواجه در این بیت، در نقش گدا ظاهر می شود و به خویشتن خویش توصیه می کند که از هر کسی گدائی نکند.
·        بلکه فقط از کسانی گدائی کند که بر آورنده حوایج او هستند.

6
·        خواجه در این بیت کسانی را مورد تحقیر و  توهین قرار می دهد که به گدایان احسان و انفاق نمی کنند.
·        یعنی خسیس اند.
·        اعضای طبقه اجتماعی ئی که ولخرج نیستند و تن به حیف و میل مال نمی دهند، اعضای طبقه اجتماعی جدیدی در قرون وسطی فئودالی اند.
·        این طبقه اجتماعی جدید طبقه متوسط و در اروپا بورژوازی نامیده می شود.
·        این طبقه اجتماعی را کاست سوم هم می نامیدند:
·        چون در میانه طبقه حاکمه فئودالی و توده های دهقانی قرار داشت.
·        پایگاه اجتماعی ـ انقلابی اصحاب تصوف و طریقت و عرفان همین طبقه اجتماعی انقلابی است که حامل مناسبات تولیدی سرمایه داری و خصم طبقاتی و تاریخی اشرافیت روحانی و فئودال و فئودالیسم است.

7
·        در آثار سعدی نیز با اعضای این طبقه اجتماعی به همین سان برخورد می شود:
·        بنظر سعدی هم اگر کسی حاضر به بر آوردن حاجات این و آن نشود، فرومایه ای بیش نیست.
·        می توان گفت که خواجه دیالک تیک طبقه حاکمه و طبقه متوسط (بورژوازی) را به شکل دوئالیسم قاضی الحاجات و سفله بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن  قاضی حاجات می داند.
·        به عبارت دیگر همراه با صوفیان، اعضای طبقه متوسط را نیز لخت می کند و به شلاق تحقیر و توهین می بندد.
·        یعنی هم طبقه اجتماعی را می کوبد و هم نمایندگان ایده ئولوژیکی آن طبقه اجتماعی را.
·        میان بورژوازی و صوفیان رابطه دیالک تیکی طبقه و ایده ئولوگ برقرار است.
·        به احتمال قوی اصحاب تصوف و طریقت و عرفان نمایندگان ایده ئولوژیکی بورژوازی نوخاسته بوده اند که مثلا به عنوان تاجر و صنعتگر و غیره امرار معاش می کردند.

پایان
ادامه دارد.

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (200)

اثری از مجید افسر
پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس   
فصل ششم
متافیزیک
برگردان شین میم شین


بخش هفتم
هنری برگسون

تندیس هنری برگسون
کالج فرانسه
  
7
·        قرار دادن این چنینی شناخت متافیزیکی بر درونگرائی محض، به نتیجه نهائی سولیپسیستی منجر خواهد شد، اگر علائم و یا مستمسک هائی نباشند که گذار از چیزهای بی واسطه شعور (مثلا اراده) به جهان خارج را امکان سازند.

·        (سولیپسیسم  در واقع به معنی فقط «من» خودم است.
·        سولیپسیسم موضعگیری معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) ایدئالیسم ذهنی افراطی است که برای واقعیت عینی فقط در  «من» و یا در شعور سوبژکت بطور کلی حق وجود قائل می شود.   
·        برای سولیپسیسم فقط «من» (فردی) و حالات روانی «من» وجود واقعی دارند.
·        جهان خارج تنها در تصور «من» وجود دارد.

·        به قول لنین، سولیپسیسم نتیجه اجتناب ناپذیر هر نوعی از ایدئالیسم ذهنی است.
·        زیرا سولیپسیسم وجود ماده و تأثیر آن بر حواس انسانی را منکر می شود و فقط برای احساسات، ادراکات و تصورات به مثابه حالات روانی واقعیت قائل می شود. مترجم)  

8
 ویکتور کوزین (1792 ـ 1867)
فیلسوف و تئوریسین فرهنگ فرانسوی
از دوستان هگل و شلینگ
ناشر آثار پروکلوس و دکارت (1820) در فرانسه
اولین معرف آثار هگل در فرانسه

·        به این مسئله حتی ویکتور کوزین در فلسفه جدیدتر فرانسه اشاره می کند و برگسون مجبور به موضعگیری نسبت بدان می گردد.

9
·        برگسون در رابطه با دانش تجربی «من» محتواهائی می جوید که شعور محض بتواند از حد خویش پا فراتر نهد و مجاز به عملی کردن «ضرورت تغییر جایگاه مفاهیم متافیزیکی جهان درونی و جهان برونی باشد.
·        آن سان که عناصری عینیت یابند که متافیزیک پسیکولوژیکی اثبات کرده است.
·        یعنی بتوانند معنی اوبژکت های دانش تجربی برونی را کسب کنند.»
·        (فلوگ، «هنری برگسون»، 1959، ص 271)    

10
·        برگسون این کار را از طریق «ارتباط دادن مفهوم زمان با جریان فیزیولوژیکی » (همانجا، ص 271) انجام می دهد، یعنی از طریق  تثبیت دانش تجربی بر جریان پیر گشتن.

·        (فیزیولوژی علم روندهای حیاتی مربوط به جریانات فونکسیونی اندام ها ست. مترجم)   

11
·        برگسون در آن، تجلی هستی بیولوژیکی را می بیند که «من» شعور با آن رابطه دارد و این، «من» را به گذاشتن الهامی خود از طریق قیاس به جای وجود دیگری قادر می سازد.
·        بدین طریق انطباق عینی صورت می گیرد.

12
 ماکس شلر (1874 ـ 1928)
فیلسوف آلمانی
مؤلف آثاری در زمینه اتیک، فنومنولوژی و آنتروپولوژی فلسفی
ملقب به «اولین مرد جنت فلسفه»
هایدگر ضمن تأیید لقب او، اعلام کرده که همه فلاسفه قرن بیستم از آبشخور ماکس شلر سیراب گشته اند و او را قوی ترین قدرت فلسفی در آلمان مدرن، اروپای معاصر و فلسفه معاصر نامیده است.
در سال 1954 کارول وژتیلا و بعدها پاپ ژان پل دوم، تز دکترای او را توسعه عنوان 
«ارزیابی امکان تشکیل اتیک مسیحی بر پایه سیستم ماکس شلر» مورد مدافعه قرار دادند.

·        این بدان معنی است که در هر موجود زنده، هسته ای به معنی اراده وجود دارد که ذوق حیاتی نامیده می شود.
·        ذوق حیاتی را ما در خویشتن خویش بطور بی واسطه داریم و در آن می توانیم خود را از طریق «احساس» به جای دیگری بگذاریم.
·        (ماکس شلر، «ماهیت و فرم علاقه»، 1948، ص 15
·        فلوگ، «هنری برگسون»، 1959، ص 288 ـ 289)

·        الهام سمپاتیکی ئی که «قابل مقایسه است با غریزه بی علاقگی که جزو خود آگاهی او شده است»:
·        «در اثر برگسون تحت عنوان «تکامل خلاق» اما سمپاتی (علاقه) بر اوبژکت بطور تجربی غیرقابل درک مبتنی است.
·        بر عامیتی (یونیورسالیته ای) مبتنی است که وجودش بطور تجربی غیرقابل شناخت است.
·        ذوق حیاتی به مثابه چیزی رئال (واقعی)، در موجودات زنده  به مثابه اراده نمودار می گردد و همزمان به قوه عامی بدل می شود.
·        اینجا حیات، دیگر واقعیت موجود منفردی نیست که بتوان بطور تجربی درکش کرد.
·        حیات اینجا امکان متافیزیکی ئی است که باید در ورای هر موجود زنده مادیت یابد.»  
·        (برگسون، «تکامل خلاق»، 1907، ص 192 )  

13
 آرنولد گلن (1904 ـ 1976)
جامعه شناس و فیلسوف آلمانی
نماینده آنتروپولوژی فلسفی
همراه با هلموت پلسنر و ماکس شلر
حریف آدورنو از موضع محافظه کاری

·        در اینجا خطوطی آشکار می گردند که از برگسون شروع می شوند و به آنتروپولوژی متافیزیکی در سبک ماکس شلر و آرنولد گلن ختم می شوند.
·        ( مراجعه کنید به  ماکس شلر، «جایگاه انسان در کیهان»، 1947،
·        آرنولد گلن، «انسان»، 1962)   

14
·        برگسون صراحتا اعتراف کرده است که این راه قطعا به عرفانگرائی روشنفکرانه ختم می شود:
·        «اگر بخواهیم به جمله ای کوتاه  قناعت ورزیم، می توانیم بگوییم که این الهام در احساس به انطباق دو عمل زیر منجر می شود:

الف
·        عملی که بکمک آن، روح ما به شناخت کامل حقیقت نایل می آید.

ب
·        عملی که سر نخش به دست خدا ست.»
·        (برگسون، «تکامل خلاق، ص 132» )   

پایان
ادامه دارد.