۱۳۹۳ آبان ۸, پنجشنبه

سیری در شعر «اسید» از کوروش کیانی قلعه سردی (8) (بخش آخر)


تحلیلی از ید الله سلطان پور   

جگر قافیه ها سوخت بر احوال زنان
سنگ اگر جای شما بود، دلش می ترکید!

·        معنی تحت اللفظی:
·        دل قوافی به حال زنان سوخت.
·        اگر سنگ به جای شما بود، دلش منفجر می گشت.  

1
جگر قافیه ها سوخت بر احوال زنان

·        شاعر در این مصراع اول بیت واپسین شعر، طبقه حاکمه را زیر ذره بین اتیکی ـ استه تیکی ـ احساسی ـ عاطفی قرار می دهد.
·        او برای این کار، قوافی را انسان واره می کند تا از حیرت سرشته به دهشت خویش پرده بردارد.
·        قوافی با مشاهده توحش فئودالی ـ فوندامنتالیستی دل شان کباب می شود.
·        شدت و حدت حیرت سرشته به دهشت را بهتر از این نمی توان تبیین داشت.
·        اما تجسم و تبیین دهشت فاشیسم و فئودالیسم و فوندامنتالیسم کار آسانی نیست.
·        در این زمینه در فرم های هنری دیگر، از جمله نقاشی و سینما در دو جنگ امپریالیستی اول و دوم تلاش هائی صورت گرفته و آثار هنری دهشت انگیز ماندگاری پدید آمده اند.

·        شاعر هم هنوز به هدف تبیینی خویش نرسیده است.
·        از این رو برای پرده برداری از عمق بربریت به مقایسه دیگری دست می زند:

2
سنگ اگر جای شما بود، دلش می ترکید!

·        شاعر در مصراع دوم بیت آخر شعر، طبقه حاکمه را با سنگ مقایسه می کند و نشان می دهد که سنگ هومانیست تر، احساس مندتر و عاطفه مندتر از طبقه حاکمه است:
·        اگر سنگ جای طبقه حاکمه می بود، دلش از شدت درد و دهشت، منفجر می شد.
·        دلیل اینکه چرا شاعر طبقه حاکمه را با سنگ مقایسه می کند و نه با چیز جامد و بی جان دیگری، شاید دلیلی فرمال باشد.
·        شاید شاعر بخواهد سنگدلی طبقه حاکمه را تبیین دارد.
·        چون سنگدل تر از سنگ نمی توان سنگدلی پیدا کرد.
·        نتیجه ای که خواننده و شنوند این شعر فوق العاده زیبا بطور عینی و طبیعی (یعنی خواه و ناخواه) می گیرد نیز همین است:
·        بر ملت ایران طبقه حاکمه ای سیطره دارد که دچار فقر مطلق احساسی و عاطفی است.
·        آنتی هومانیسم محض است.
·        دچار بی همه چیزی (پاوپریسم)  احساسی و عاطفی است.

3
جگر قافیه ها سوخت بر احوال زنان
سنگ اگر جای شما بود، دلش می ترکید!

·        این کشف شاعر، کشف شاعر نیست.
·        دهقان پیری چندین دهه قبل، پس از نقل ماجرای تراژیک کودکان مسلم از منبری در مسجدی به کودک نالان از اندوه خویش گفت:
·        «خود آخوندها بی رحم تر و قسی القلب تر از قاتل کودکان مسلم اند که بی کمترین رنجی همین ماجرا را بکرات نقل می کنند و حتی قطره ای اشک برای مظلومین خردسال ندارند.»

·        روانشناسی اجتماعی روحانیت باید مورد تحلیل همه جانبه قرار گیرد.
·        به قول حریف، روحانیت را باید از نو شناخت.

4

جگر قافیه ها سوخت بر احوال زنان
سنگ اگر جای شما بود، دلش می ترکید.

·        آنچه شاعر احتمالا نمی داند و یا خدای ناکرده می داند و امری طبیعی تلقی می کند و مسکوت می گذارد، این حقیقت امر است که به قول حکیم طوس (شاید)، «ستم سابقه دیرینه داشته است و هر کس آمده است، به نوبه خود بر آن مزید کرده است.»

·        شعر سایه یکی از آئینه های این ستم سابقه دار دیرین است.
·        شعر سیاوش آئینه ی دیگری است.

·        همین طبقه حاکمه در همین سی سال گذشته شاید به اندازه تعداد موی سر هر آخوند مزلفی آدم کشته است.
·        آنچه معروف همگان است، قتل های زنجیره ای و خاوران است.
·        مسئله اما عمیق تر و دهشت انگیزتر از قتل های زنجیره ای است.

·        این طبقه حاکمه حتی قبل از قبضه قدرت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، کسروی ها را کشته است.
·        سینمای رکس آبادان را به آتش کشیده است و روسپیان بی پناه را زنده زنده سوزانده است.

·        طنز تاریخ اما این بوده است که به جای شهر نو، کشور نو تشکیل شده است.

·        حدیث ورشکستگی اوتوپی مذهبی ـ فئودالی ـ فوندامنتالیستی از این قرار است.

·        این اما هشدار، هنوز آغاز فاجعه است.
·        خطر آن می رود که فاجعه عمق گیرد و سرانجام نه از تاک، نشان بماند و نه از تاکنشان.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر