تحلیلی
از شین میم شین
عجب
می داشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه
ولی
منعش نمی کردم که صوفی وار می آورد
·
معنی تحت اللفظی:
·
دیشب از نحوه جام و پیمانه آوردن حافظ
در شگفت بودم، ولی منعش نکردم.
·
برای اینکه بسان صوفیان جام و
پیمانه می آورد.
·
خواجه در این بیت نیز بطور غیر
مستقیم صوفیان را به باده خواری متهم می کند و پارسائی آنها را بی محتوا و توخالی
تلقی می کند.
زاهد
خلوت نشین دوش به میخانه شد
از
سر پیمان برفت با سر پیمانه شد
·
معنی تحت اللفظی:
·
زاهد عزلت گزین دیشب به میخانه رفت.
·
در نتیجه پیمان پارسائی را شکست و
با پیمانه پیمان بست.
·
خواجه در این بیت دوئالیسم خیر و
شر را به شکل دوئالیسم صومعه و میخانه بسط و تعمیم می دهد و از وارونه سازی آن بوسیله
زاهد خبر می دهد:
·
زاهد شیوه زیست خود را از ریشه عوض
می کند:
·
یعنی قید تقوا و تدین را می زند و
رهسپار میخانه می شود.
صوفی
مجلس که دی جام و قدح می شکست
باز
به یک جرعه می، عاقل و فرزانه شد
·
معنی تحت اللفظی:
·
صوفی مجلس که تا دیروز جام و قدح
می شکست، به محض خوردن جرعه ای می، عاقل و فرزانه شد.
·
خواجه در این بیت، دوئالیسم عقل و
جنون را به شکل دوئالیسم میخواری و جام و قدح شکنی بسط و تعمیم می دهد و عملا
وارونه می سازد:
·
چون اصولا می خانه خرد آدمی را تخریب
می کند.
·
هدف خواجه در این بیت نیز تحقیر
صوفیان و تخریب اعتبار اجتماعی آنها ست.
·
خواجه اصحاب تصوف و طریقت و عرفان
را مشتی دیوانه محسوب می دارد، که فقط به شرط میخواری سر عقل می آیند.
·
خطرناکی اشعار خواجه در همین
وارونه سازی مسلم ترین حقایق اجتماعی است.
·
این نوعی تبلیغ خردستیزی است.
مغبچه
ای می گذشت راهزن دین و دل
در
پی آن آشنا از همه بیگانه شد
·
معنی تحت اللفظی:
·
کودک زرتشتی بسان رهزن دل و دین می
گذشت.
·
با دیدن آشنا نسبت به همه بیگانه
شد.
·
این جور جاها ست که احمد کسروی ـ روشنگر
جسور و انسان دوست ـ از کوره در می رود و خواجه را به رگبار انتقاد اخلاقی و اجتماعی
می بندد.
·
خواجه خود زن و کودک دارد، ولی در
نهایت بی شرمی کودک دگراندیشان جامعه را بسان روسپی مورد سوء استفاده عملی و یا
ادبی قرار می دهد.
·
مغبچه با دیدن دوست کذائی، دیگر
محل سگ به بقیه نمی گذارد.
·
از این جور ابیات می توان حدس زد
که چه ستمی در جهنم جامعه فئودالی بر توده های دگر اندیش و دگر مذهب رفته است.
·
به قول حکیمی، ستم نوبر جدیدی
نیست.
·
ستم از دیرباز بوده است.
·
تراژدی ما این است که هر کس آمده
به نوبه خود بر آن مزید کرده است و امروز به این روز افتاده ایم که دوست و دوستی
کیمیاتر از کیمیا ست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر