شین
میم شین
کس
نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من
ادامه
jeder ist sich selbst der Nächste
نزدیک
ترین کس به هر کس، خودش است.
·
این ضرب المثلی از کشور آلمان است.
·
در این ضرب المثل، همان محتوای معنوی و ایده ئولوژیکی ضرب المثل «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من» مو به مو تبیین می
یابد.
·
خود این انعکاس یکسان از واقعیت اجتماعی ـ عینی هم از
وحدت مادی جهان پرده بر می دارد و هم از وحدت نوعی بشریت.
·
خود این انعکاس بغایت مشابه واقعیت عینی، فاتحه بلندی بر
همه تئوری های امپریالیستی از راسیسم تا فاشیسم، از تئوری بنیاد نیک و بد (سعدی و
حافظ) تا خرافه های فوندامنتالیستی ـ ایدئالیستی
ـ مذهبی است.
·
انسان ها همه با هم برابر و خواهر ـ برادرند.
·
واقعیت عینی هم در آئینه دل (ضمیر) همه انسان ها بسته به تعلقات طبقاتی متفاوت شان نسبتا
درست منعکس می شود.
·
برتری سفید بر سیاه، مسیحی بر مسلمان، مسلمان بر گبر و
خلاصه، این بر آن جفنگی بیش نیست.
1
نزدیک
ترین کس به هر کس، خودش است.
·
در این ضرب المثل برای تعیین میزان محبت، معیاری کمی و
جغرافیائی عرضه می شود:
·
معیار نزدیکی و دوری، تقرب و تبعد.
2
نزدیک
ترین کس به هر کس، خودش است.
·
این معیار از سوئی معیاری تئولوژیکی (فقهی ـ مذهبی) است.
·
در کتب مقدس مثلا قرآن کریم هم به مفاهیم تقرب و طرد و تبعید و غیره برمی خوریم.
·
به مفاهیم ملک
مقرب، تقرب به خدا، طرد و تبعید از درگاه خدا.
3
نزدیک
ترین کس به هر کس، خودش است.
·
در ادبیات بنده داری ـ فئودالی ایران نیز مفاهیم آشنا، بیگانه، غریب،
نفرت و غیره فراوان اند.
·
به عنوان مثال دوئالیسم و گاهی حتی دیالک تیک عشق و نفرت،
به شکل دوئالیسم و یا دیالک تیک آشنا و بیگانه بسط و تعمیم می یابد.
·
در فرهنگ بنده داری و فئودالی هم همان معیار کمی، فیزیکی،
جغرافیائی برای تعیین دوست و دشمن و برای تمیز دوست از دشمن به خدمت گرفته می شود.
·
هر کس به دیگری بلحاظ جغرافیائی و مسافتی نزدیک تر به
همان اندازه «خویش» تر، خویشاوندتر، آشنا تر و مهربان تر . «دوست» تر.
4
سعدی
می
کند با خویش خود بیگانگی
با
غریبان آشنایی می کند
·
شیخ شیراز در این بیت همان معیار تئولوژیکی تقرب و تبعد
را برای تمیز دوست از دشمن، آشنا از بیگانه به خدمت می گیرد.
·
دلیل معیار گشتن عوامل جغرافیائی در مناسبات تولیدی برده
داری و فئودالی است:
·
هر خانی قلمروی را با برده ها و
رعایا تحت مالکیت برده داری و یا فئودالی خود دارد و هر کسی که در خارج از این
قلمرو باشد، دشمن
بالقوه است.
·
همین معیار کشکی تفکیک دوست از
دشمن، بهترین بهانه
و دستاویز جهت حمله به دیگر ملل و چپاول حاصل دسترنج آنها و اسیر و برده و رعیت کردن
افراد دیگر بوده است.
5
·
از همین تشابه میان طرز تفکر بنده داری ـ فئودالی با طرز
تفکر تئولوژیکی (مذهبی) می توان به منشاء مذهب هم پی برد:
·
بی دلیل نیست که صفات ضد و نقیض خدا
شباهت غریبی به صفات ضد و نقیض خوانین و سلاطین برده داری و فئودالی دارند:
·
خدای تئولوژی از سرتاپا خرفت و خردستیز است:
·
کپیه خوانین و سلاطین خرفت و
خردستیز زمینی است.
·
آخر مگر می توان ذره ای خرد داشت و
از رسول خود خواست که سر تنها فرزندش را بدست خود از تنش جدا کند؟
6
·
دلیل خدای کذائی و من در آوردی بر بی خردی او دلالت دارد:
·
خدائی که ظاهرا عالم الغیب مطلق
است و حتی به افکار و خیالات بندگان خود واقف است، با فرمان بریدن سر فرزند، می خواهد میزان
ایمان او را نسبت به خود به محک بزند.
·
تناقض منطقی آشکار همین جا ست:
·
عالم الغیب قاعدتا بر همه چیز همه
کس وقوف مطلق دارد.
·
عالم الغیب قاعدتا باید از هر
امتحان و آزمون و آزمایشی بی نیاز باشد.
·
به محک تجربه زدن اشیاء و آدم ها نه
نشانه علم کسی، بلکه نشانه جهل او نسبت به آن کس و آن چیز است.
7
نزدیک
ترین کس به هر کس، خودش است.
·
در این ضرب المثل آلمانی ضمنا از بی پناهی، تنهائی و
بیکسی افراد جامعه بورژوائی پرده برمی افتد:
·
انسان جامعه فئودالی ببرکت انقلاب بورژوائی
از قید و بند فئودالی آزاد شده، ولی بیکس و بی پناه و تنها مانده است.
·
به همین دلیل نزدیک ترین کس به او خود او ست.
·
فاجعه همین جا ست:
·
سیستم ارباب و رعیتی فروپاشیده و رعیت وابسته به عمله آزاد
بدل شده است، عمله ای که در برابر حقوقی با عمله های دیگر یعنی با اکثریت قریب به اتفاق جامعه قادر به خرید و
فروش است.
·
و چون چیزی جز نیروی کار خود تحت مالکیت خود ندارد،
مجبور است که همان دارائی ارگانیک خود را یعنی نیروی جسمی و روحی و روانی خود را به
عنوان کالائی عرضه کند.
·
فرد جامعه بورژوائی، عملا به خود فروشی و حتی بمراتب بدتر،
به روح خود فروشی مجبور می شود.
8
·
جامعه بورژوائی اعضای خود را روسپی واره می سازد.
·
احتمالا به همین دلیل است که برتولت برشت ـ معلم بی همه
چیزان ـ در اثر خویش تحت عنوان «انسان نیک سه چوان»، زنی روسپی را به عنوان بهترین
انسان جهان مطرح می سازد، تنها انسانی که خدایان سه گانه فرود آمده بر زمین را
پناه می دهد و تغذیه می کند.
·
این اثر پدر خردمند خلق های جهان سرشار از تئوری است و باید
تحلیل دیالک تیکی شود تا بهتر و عمیق تر درک شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر