تحلیلی
از شین میم شین
در
صومعه ی زاهد و در خلوت صوفی
جز
گوشه ی ابروی تو، محراب دعا نیست
زاهد به تارک الدنیا گویند.
صوفی به درویش و پشمینه پوش و اهل تصوف گویند.
·
معنی تحت اللفظی:
·
محراب هم زاهد و هم صوفی گوشه ی
ابروی تو ست.
1
·
خواجه در این بیت نیز به ایدئالیزه
کردن معشوق انتزاعی می پردازد.
·
خودویژگی این تجلیل معشوق اما در
این است که او زاهد و صوفی را برای این تجلیل مورد سوء استفاده قرار می دهد.
·
سوالی که ما را از دیر باز به خود
مشغول می داشت، این بود که چرا و به چه دلیل؟
2
·
خواجه احتمالا با این تیر دو نشان
می زند:
الف
·
خواجه اولا بدین طریق، معشوق را تا
درجه باری تعالی اعتلا می دهد که زاهد و صوفی برای تقرب به او از همه مزایا و لذات
حیات صرفنظر می کنند.
·
بدین طریق و ترفند، مثلا تیمور لنگ
خدا واره قلمداد می شود.
ب
·
ثانیا بدین طریق، خواجه در سنت
سعدی، مطلقیت معشوق را مورد تأکید مؤکد قرار می دهد:
·
معشوق چنان سزاوار عشق خلایق جا
زده می شود که حتی بدترین دشمن آن (مثلا اهل تصوف و طریقت و عرفان و تقوی و تدین)
غیر از طاق ابرویش محرابی برنمی گزینند.
·
این جور جاها ست که چنگیز و تیمور
نخورده مست می شوند و به قول چارلی چاپلین در فیلم «دیکتاتور بزرگ»، خودشان «از
خودشان وحشت شان می گیرد.»
3
·
اکنون نظری به تمامی غزل خواجه می
اندازیم تا در فرصتی دیگر ابیاتی از آن را مورد تأمل قرار دهیم و این بیت غزل را
در پیوند کلی با تمامی غزل، بهتر درک کنیم و توضیح دهیم:
کس
نیست که افتاده ی آن زلف دوتا نیست
در
رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست؟
چون
چشم تو دل می برد از گوشه نشینان
همراه
تو بودن، گنه از جانب ما نیست
روی
تو مگر آینه ی لطف الهی است
حقا
که چنین است و در این روی، ریا نیست
نرگس
طلبد شیوه ی چشم تو، زهی چشم
مسکین
خبرش از سر و در دیده حیا نیست
از
بهر خدا زلف مپیرای، که ما را
شب
نیست که صد عربده با باد صبا نیست
باز
آی که بی روی تو ای شمع دل افروز
در
بزم حریفان، اثر نور و صفا نیست
تیمار
غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا
مگر این قاعده در شهر شما نیست؟
دی
می شد و گفتم:
« صنما
عهد به جای آر!»
گفتا:
« غلطی
خواجه، در این عهد، وفا نیست»
گر
پیر مغان مرشد من شد، چه تفاوت
در
هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر