تحلیلی
از گاف سنگزاد
·
درد که یکی دو تا
نیست.
·
پس از روی کار آمدن
فوندامنتالیسم فئودالی، خردستیزی علنی و عریان بر تخت نشسته و حکمران بلانازع جهنم
جامعه گشته است.
·
یکی از نمودهای
این خردستیزی علنی و عریان، انتشار لگامگسیخته لاطائلات خردستیزان وطنی و جهانی
است.
1
·
دلیل رواج سهل و آسان
لاطائلات خردستیزان جهانی در جهنم فوندامنتالیستی، شباهت و حتی یکسانی لاطائلات
وطنی با لاطائلات جهانی در خطوط اصلی آنها ست.
2
·
دلیل یکسانی
ایندو در این است که بورژوازی در اواخر قرن نوزدهم، به آماج های استراتژیکی خود
خیانت کرده و همه دستاوردهای فکری و فرهنگی خود را به گور سپرده و جای خالی آنها را
با خرافات رنگارنگ عهد عتیق پر کرده است.
·
بورژوازی واپسین و
معاصر با تاج و محراب و عملا با مذهب و کلیسا و کنیسه و مسجد و منبر و روحانیت و
همه فرم های خرافه و یاوه به وحدت رسیده است.
·
بنظر پوپر به
مثابه یکی از نمایندگان ایدئولوژیکی بورژوائی واپسین، شعور مردم کشورهای جهان سوم
بیشتر از شعور دولت آنها ست.
·
سؤال اول که به
ذهن هر خود اندیشی خطور می کند، این است که دولت چیست؟
4
·
دولت یکی از مهمترین
عناصر روبنای ایدئولوژیکی هر جامعه است.
·
دولت هر جامعه بسان
هر عنصر روبنائی دیگر انعکاس زیربنای اقتصادی آن جامعه است.
·
این اما مشخصا به
چه معنی است؟
5
·
این بدان معنی
است که دولت حاکم در هر جامعه متناسب و مطابق با زیربنای اقتصادی آن جامعه است.
·
این زیربنا و
ساختار اقتصادی هر جامعه است که تعیین کننده چند و چون روبنا و ضمنا دولت آن جامعه
است.
6
·
به همین دلیل است
که با تحول زیربنای اقتصادی هر جامعه، دولت نیز عوض می شود.
·
به همین دلیل است
که با گذار از جامعه برده داری به فئودالی و یا با گذار از جامعه فئودالی به سرمایه
داری، ماهیت طبقاتی دولت تغییر می یابد.
·
و حتی بمراتب روشنتر،
برای تعویض ساختار و زیربنای اقتصادی هر جامعه، دستگاه دولتی و ارگان های آن درهم
شکسته می شود تا با دستگاه دولتی و ارگان های نوین جایگزین شود:
الف
روبسپیر
·
همین بورژوازی که
پوپر سگ ایدئولوژیکی آن است، در انقلاب بورژوائی فرانسه، شطی از خون شاهان و
کشیشان به راه می اندازد، زندان های فئودالی را تسخیر می کند و دولت نوین خود را
بر پا می دارد.
ب
·
همین بورژوازی آلمان
جنگ های سی ساله دهقانی بر ضد فئودالیسم و روحانیت و کلیسا را مورد حمایت قرار می
دهد، تا آخر سر بر قله کوهی از اجساد دهقانان انقلابی با اشرافیت فئودالی سازش کند
و دولت نوین خود را تشکیل دهد.
·
دولتی که تبار خیلی
از کادرهای اصلی اش به اشرافیت فئودالی و روحانی می رسد، اشرافیتی که بورژوا شده است.
·
به همان سان که
در جهنم یأجوج و مأجوج آخوندهای فئودالی بورژوا شده اند.
·
بورژوائی عجق ـ
وجق و کج و کوله از جنس کارل پوپر و شرکاء.
·
روبنای ایدئولوژیکی
و ضمنا دولت هر جامعه را طبقه حاکمه آن جامعه تعیین می کند.
·
طبقه حاکمه به طبقه
ای اطلاق می شود که در زیربنای جامعه، یعنی در مناسبات تولیدی جامعه، مالک وسایل
اصلی تولید (اراضی کشت و زرع، کارخانجات، معادن، منابع، بانک ها و غیره) است.
·
به همین دلیل می
توان از دیالک تیک زیربنا و روبنا، از دیالک تیک طبقه حاکمه و هیئت حاکمه (دولت)
سخن گفت.
·
در دیالک تیک طبقه
حاکمه و هیئت حاکمه (در دیالک تیک حاکمیت و قدرت)، نقش تعیین کننده از آن طبقه حاکمه (حاکمیت) است.
·
دولت ابزار دست طبقه
حاکمه است.
·
دولت ارگان سرکوب
توده به وسیله طبقه حاکمه است.
·
دولت دستگاه مقننه،
قضائیه و مجریه طبقه حاکمه است.
·
اولا ملت یکدست و
همگون خیال باطلی بیش نیست.
·
ملت از اقشار و طبقات
اجتماعی متنوع و متضاد المنافع تشکیل می یابد.
·
هم کوسه و نهنگ و
کرگدن جزو ملت ایران اند و هم مارمولک و بزغاله و کره خر.
·
عوامفریبی پوپر
هم همین جا آشکار می گردد.
·
شعور ملت به چه
معنی است.
·
منظور پوپر و
هواداران، شعور عمله و دهقان و پیشه ور است و یا شعور تاجر و بانکدار و کارخانه
دار و زمیندار خرد و کلان؟
·
بر اساس کدام
معیارو متراژ عینی می توان ادعائی از این دست
صادر کرد؟
9
·
ثانیا شعور کذائی
ملت در تعیین دولت و در چند و چون شعور
دولت مداران نقش تعیین کننده ای ندارد.
·
قاعده و قانون
کلی در جامعه بشری از قرار زیر است:
·
طبقه ای تشکیل
دولت می دهد که مالکیت وسایل اساسی تولید را در اختیار دارد:
·
دولت برده داری دولت
برده داران است.
·
دولت فئودالی دولت
اشرافیت فئودال.
·
دولت بورژوائی دولت
سرمایه داران است.
·
دولت سوسیالیستی
دولت توده های مولد و زحمتکش.
10
·
به همین دلیل فرم مالکیت بر وسایل تولید در چند و چون دولت حرف اساسی و آخر را
می زند.
·
به همین دلیل برای تحول مثبت و منفی جامعه، فرم مالکیت تحول می یابد.
·
یعنی طبقه حاکمه قدیم سلب مالکیت بر وسایل اساسی تولید می شود و طبقه حاکمه جدید
مالک وسایل تولید سلب مالکیت شده می گردد.
11
·
آنچه کارل پوپر و هوداران بی خبر از خرد و خدایش نمی دانند و نمی خواهند
بدانند، این حقیقت امر است که شعور، طبقاتی است.
·
هر طبقه اجتماعی شعور اجتماعی خاص خود را دارد.
·
و شعور اجتماعی بواسطه وجود اجتماعی تعیین می شود.
·
به همین دلیل از دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی سخن می رود.
·
و در این دیالک تیک، نقش تعیین کننده از آن وجود اجتماعی است، بدون آن که شعور
اجتماعی هیچ واره و هیچ کاره باشد.
·
چون شعور اجتماعی نیز برو جود اجتماعی تأثیر می گذارد.
12
·
به همین دلیل فویرباخ ـ فیلسوف ماتریالیست بورژوازی آغازین ـ می گوید:
·
شعور (اجتماعی) در کاخ و کوخ متفاوت است.
13
·
کسانی که این خزعبلات پوپر و اراذل و اوباش دیگر را تکثیر و توزیع و تبلیغ می
کنند، اما نیت دیگری دارند.
·
هدف آنها این است که خود را خیلی با شعور و خیلی با سواد جا بزنند و در جو این جفنگیات، جیگرجوئی کنند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر