جلالالدین
محمد بلخی معروف به
مولوی
(604 ـ 672)
سیری در فیه ما فیه
تحلیلی از شین
میم شین
شخصی در شب تاریک و ابر،
پی کاروانی می رود.
نمی داند که کجا رسید و کجا می گذرد و چقدر قطع مسافت کرده
است.
اما چون روز شود، حاصل آن رفتن ببیند و سر به جائی بر زند.
·
مولانا در این
بخش از درس خود، بر خلاف بخش پیشین، سوبژکت مورد نظر خود را نه ساکن، بلکه متحرک
تصور و تصویر می کند.
·
اما چه سوبژکتی و چه تحرکی:
1
شخصی در شب تاریک و ابر،
پی کاروانی می رود.
·
سوبژکت مولانا در
شب تاریک و ابری بسان توله سگی به دنبال کاروانی می رود.
2
نمی داند که کجا رسید و کجا می گذرد و چقدر قطع مسافت کرده
است.
·
سوبژکت مولانا
همانقدر شعور دارد که توله سگی که به دنبال مولکول های بویناکی روان است.
·
یعنی بطور غریزی و جبری بدون ذره ای شناخت و شعور ، مسیری را طی می کند.
·
نه از چند و چون مسیر خبر دارد، نه از چند و چون مقصدی که بطور جبری بدان می
رسد و نه از مسافتی که طی کرده است.
·
آدمی در تفکر عرفان، سگواره می شود.
·
یعنی ادمیت زدائی می شود.
·
بدین طریق و ترفند تفاوت آدم با جانور (و چه بسا حتی جماد) از بین می رود.
·
اگر به زبان فلسفی تبیین داریم، می توانیم از چیز واره گشتن آدمی سخن گوییم.
3
اما چون روز شود، حاصل آن رفتن ببیند و سر به جائی بر زند.
·
عارف با طلوع
روز، بسان سگ متوجه می شود که به جای نامعلومی رسیده است.
·
این اما به چه معنی است؟
4
·
این بدان معنی است که عرفان سوبژکت انسانی را از نعمت عظیم خرد محروم می سازد.
·
به همین دلیل، سوبژکت مورد نظر مولانا در این درس او، سگ واره می شود و نمی
تواند به معنی حقیقی کلمه کاری انجام دهد.
·
او راهی را که در واقع نه راه، بلکه گمراه است، بطور غریزی طی می کند و تصادفا
یا به جائی می رسد و یا در برهوتی سرگردان می ماند.
·
برای اینکه هر کاری اصولا باید از کله بگذرد.
·
عمله و یا بنا باید کلبه ای را که می خواهد بسازد، نخست در کله بسازد و بعد
همان اندیشه و مدل فکری را مادیت بخشد.
·
عمله مولانا اما به دلیل خرد زدائی گشتن پیشاپیش، اندیشه ای در سر ندارد.
·
بسان سگی مولکول های بویناک را بو می کند و پیش می رود.
·
به همین دلیل نه از چند و چون مسیری که کورکورانه طی می کند، باخبر می شود، نه
از چند و چون چیزهائی که در راه می بیند و نه حتی از مقصدی که باید بدان برسد،
پیشاپیش خبر دارد.
5
·
این بدان معنی
است که عرفان دستگاه غول آسای مغز آدمیان را از کار می اندازد.
·
نتیجه غیاب مغز اندیشنده اما چه می تواند باشد؟
6
·
تخریب خانه خرد
بطور اجتناب ناپذیر به قدر قدرتی غریزه منجر می شود.
·
چون عقل اندیشنده همیشه در چارچوب دیالک تیک غریره و عقل وجود دارد.
·
با تخریب عقل، کفه ترازو به نفع غریزه سنگین می شود.
·
سگ وارگی عارف به همین دلیل است.
·
سعدی همین روند
سقوط انسانی را در یکی از حکایات بوستان تصویر می کند:
سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 113 ـ 114)
ز ویرانه ی عارفی ژنده پوش
یکی را نباح سگ آمد به گوش
(نباح یعنی عوعو، باگ سگ)
·
معنی تحت اللفظی:
·
از ویرانه ی عارف ژنده پوشی بانگ
سگ به گوش کسی رسید.
·
شنونده صدای سگ تصور می کند که
سگان وحشی به جان عارف افتاده اند و تکه تکه اش می کنند.
·
از این رو، خود را سراسیمه به
صومعه عارف می رساند و می بیند که سگی در آنجا نیست، بلکه خود عارف است که مسخ
شده، به سگ استحاله یافته و عوعو می کند.
·
مرد بیچاره دلیل مسخ عارف را می
پرسد.
·
عارف می گوید:
چو دیدم، که بیچارگی می خرد
نهادم ز سر کبر و رأی و خرد
·
معنی تحت اللفظی:
·
دیدم که خدا
خریدار ذلت، بیچارگی و بینوائی است.
·
به همین دلیل ترک غرور و اندیشه و عقل گفتم.
·
بهتر از این نمی توان از ماهیت ایراسیونالیستی (خردستیز) عرفان پرده برداشت.
·
خدای عارف، مشتری ذلت آدمیان است و پیش شرط ذلت و بیچارگی، بیگانگی با
تفکر و خرد و نتیجتا آدمیت (عزت و احترام و غرور انسانی) است.
·
خردستیزی هم همین است.
چو سگ بر درش، بانگ کردم بسی
که مسکین تر از سگ، ندیدم کسی
·
معنی تحت اللفظی:
·
آنگاه، بسان سگ
شروع به عوعو کردم.
·
برای اینکه ذلیل تر از سگ، گسی بنظرم
نرسید.
7
·
سعدی از این جنبه
های ایراسیونالیستی عرفان خیلی خوشش می آید و آنها را عمیقا تأیید و تقویت و حمایت
می کند.
·
اصحاب تصوف و طریقت و عرفان هر چه سگ تر و ذلیل تر باشند، به همان اندازه
برای طبقه حاکمه بی ضررتر خواهند بود.
·
این همان سعدی است که میان اهل تصوف و طریقت و عرفان تفرقه می اندازد و عرفا را به ترک
صومعه و پیوستن به طبقه حاکمه تشویق می کند و از قول عارف توابی می گوید:
گفت:
«آن (اهل تصوف و طریقت
و عرفان) گلیم خویش بدر می برد ز موج
و این (طرفداران ایده
ئولوژی طبقه حاکمه، به قول سعدی اهل علم) سعی می کند که بگیرد غریق را. »
·
اگوئیسمی که
خواجه شیراز به اصحاب تصوف و طریقت و عرفان نسبت می دهد، از سعدی به میراث برده
است.
·
محتوای مصراع اول
این بیت نیز اگوئیسم و خودخواهی اهل تصوف و طریقت و عرفان است.
·
وقتی از تناقض و دوگانگی
برخورد ایده ئولوژی طبقه حاکمه فئودالی به عرفان سخن می رود، منظور همین است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر