جلالالدین
محمد بلخی معروف به مولوی
(604 ـ 672)
سیری در فیه ما فیه
فیه
ما فیه شامل یادداشتهایی است که در طول سی سال از سخنان مولانا در مجالس فراهم
آمده است.
این
سخنان توسط مریدان مولانا نوشته میشده است.
تحلیلی از شین
میم شین
آدمی بیاید که او را دریاها بس نکند
و آدمی باشد که او را قطره ای بس باشد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
بعضی ها را
دریاها هم بس نیستند.
·
بعضی ها را اما
قطره ای بس است.
·
مولانا در این
حکم موجز خویش، یکی از بغرنج ترین و بحث انگیز ترین دیالک تیک ها را مطرح می سازد،
بی آنکه نقش تعیین کننده در آن را تعیین کند.
·
کدام دیالک تیک
را؟
1
آدمی بیاید که او را دریاها بس نکند
و آدمی باشد که او را قطره ای بس باشد.
·
دیالک تیک آز و
نیاز را
·
دیالک تیک آزمندی
و نیازمندی را
·
دیالک تیک طمع و
قناعت را
·
دیالک تیک حریص و
قانع را
·
دیالک تیک لذت و
ریاضت را
2
·
بنظر مولانا ـ
احتمالا بنا بر تجارب شخصی خویش ـ انسان ها بلحاظ پسیکولوژیکی (روانشناسی) به دو
طبقه تقسیم می شوند:
الف
·
طبقه ای از انسان
ها، آزمند و طمعکار و حریص و سیری ناپذیر اند.
ب
·
طبقه دیگری ـ و
احتمالا تعداد معدودی ـ از انسان ها قانع و راضی و سیر اند.
3
·
همین طبقه بندی
پسیکولوژیستی انسان ها را همه نمایندگان همه اقشار و طبقات اجتماعی مطرح کرده اند،
بی آنکه همه منظور واحدی داشته باشند.
·
بغرنجی و بحث
انگیزی این دیالک تیک هم به دلیل همین محتوای متفاوت و چه بسا حتی متضاد آن است:
الف
·
سعدی هم همین
دیالک تیک را نمایندگی می کند:
·
او در هر کدام از
دو اثر مهم خویش بابی را به قناعت و به عبارت دقیقتر به دیالک تیک طمع و قناعت
اختصاص می دهد.
·
سعدی طمع و آز را
می کوبد و قناعت و رضایت را مورد تجلیل قرار می دهد.
قناعت توانگر کند، مرد را
خبر کن، حریص جهانگرد را
·
مراجعه کنید به
تحلیل آثار سعدی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ب
·
حافظ هم دوئالیسم حرص و قناعت را مطرح می سازد و
حتی خود را قانع ترین خواجه جهان جا می زند:
ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم
با پادشه بگو که روزی مقدر است.
ت
·
نیما هم دیالک
تیک آز و نیاز را مطرح می سازد.
·
آز را به تیغ تیز
انتقاد انقلابی می بندد و قناعت را می ستاید.
پ
·
احسان طبری هم در
برخی از اشعار خود ستایشگر قناعت و و مخالف طمعکاری است.
ث
·
همین چند روز پیش،
پاپ اعظم آرژانتینی الاصل واتیکان هم همین دوئالیسم طمع و قناعت را نمایندگی می
کرد.
·
این که تازه
فاجعه ای نیست.
·
فاجعه فکری و
فرهنگی در ایام جهالت نوین، این است که همین طبقه بندی دوئالیستی ـ پسیکولوژیستی بشریت
به قانع و حریص توسط پاپ اعظم عوامفریب را رسانه های امپریالیستی به مثابه انتقاد اولترا
انقلابی رئیس کاتولیسیسم به خورد خلایق خر می دادند.
ج
·
احمد شاملو فریدون مشیری هم به همین طریق دوئالیستی ـ پسیکولوژیستی،
بشریت را به هابیل و قابیل به مثابه مظاهر خیر و شر مطلق طبقه کرده اند.
·
اینهم فاجعه ای
نیست.
·
فاجعه فکری و
فرهنگی این است که مدعیان پیشاهنگی پرولتاریا همین جفنگیات شاملو و مشیری را در
صفحات فیس آبادی خود حسابی تبلیغ می کنند و در سنت مرضیه و دلکش، شعار گذر از خیلی
از چیزها را سر می دهند.
3
آدمی بیاید که او را دریاها بس نکند
و آدمی باشد که او را قطره ای بس باشد.
·
اما از پاپ
آرژانتینی و شیخ و خواجه شیراز و مولانا و شاملو و مشیری و پیروان پرولتری مرضیه و
دلکش چه پنهان، که طبقه بندی پسیکولوژیستی بشریت به طبقات قانع و حریص و به مظاهر
خیر و شر مطلق در بهترین حالت به درد عوامفریبی می خورد و در بدترین حالت به درد
بی درمان خودفریبی و امثال خود فریبی.
4
·
چون خصوصیات
پسیکولوژیکی همه از دم ثانوی اند.
·
نه قانع مادر زاد
وجود دارد و نه حریص مادر زاد.
·
نه هابیل لدنی و
جبلی وجود دارد و نه قابیل لدنی و جبلی.
·
خصوصیات اخلاقی و
روانی و رفتاری انسان ها تحت مناسبات تولیدی حاکم تشکیل می شوند.
·
همان مناسبات
تولیدی که زیربنای جامعه است و همه عناصر روبنائی از دولت و مذهب و اخلاق و هنر و شعور
و خصوصیات پسیکولوژیکی و غیره را رقم می زند و با گور به گور شدنش، به گور به گوری
دیر و زود همه آنها منجر می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر