۱۳۹۳ مرداد ۲۳, پنجشنبه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (43)


تحلیلی از شین میم شین 

از طعنه رقیب نگردد عیار من
چون زر اگر برند مرا در دهان گاز

·        معنی تحت اللفظی:
·        در اثر بدگوئی رقیب، درجه خلوص قلبی من تغییر نمی یابد.
·        برای اثبات آن می توان مرا بسان زر به محک زد.

1
·        خواجه در این بیت واژه رقیب را به معنی بدخواه و پشت سرگو به خدمت می گیرد، ولی ضمنا طعنه او را بی اثر می سازد.
·        شیوه استدلال خواجه امپیریستی است:
·        امپیریسم و یا تجربه گرائی یکی از مکاتب تئوری شناخت است.
·        تجربه  گرائی نامی است برای سلسله ای از تعالیم معرفتی ـ نظری (تعالیم مربوط به تئوری شناخت) که در آنها دانش تجربی مبتنی بر مشاهده، اندازه گیری، آزمون و آزمایش با شناخت بطور کلی یکسان گرفته می شود.
·        اگر دانش به معنی دانش حسی در فرم احساس در نظر گرفته شود، آنگاه تجربه  گرائی را حسکرائی (سنسوئالیسم) نیز می نامند.

2
از طعنه رقیب نگردد عیار من
چون زر اگر برند مرا در دهان گاز

·        این موضعگیری معرفتی ـ نظری خواجه یکی از جنبه های نسبتا مثبت در تئوری شناخت او ست:
·        خواجه عملا محک تجربه را محک مطمئنی برای کشف ماهیت و یا باطن و یا نیات قلبی افراد پیشنهاد می کند.
·        در غزل دیگری این نظر را با صراحت بیشتری مطرح کرده است:

خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود، هر که در او غش باشد

·        معنی تحت اللفظی:
·        برای تعیین عیار آدمیان باید آنها را به محک تجربه زد تا کسانی که خلوص قلبی ندارند، رسوا شوند.

3
·        همین محک تجربه را ساواک و سازمان های امنیتی دیگر نیز به خدمت گرفته اند و می گیرند:
·        اسیر مظنون را آنقدر زجر می دهند تا سمتگیری سیاسی خود را رو کند.

·        این محک امپیریستی، شیوه آنتی هومانیستی وحشتناکی است.

·        چون اسیر گرفتار در «دهان گاز»، نمی داند که امنیتی ها چه می دانند و چه نمی داند.
·        از این رو، مبارزه بی امان عصب سوزی آغاز می شود و خیلی گران تمام می شود.

·        دموکراسی و حقوق بشر و حق تعیین سرنوشت خویش در این جور شرایط دود می شود.
·        جلاد بی رحم، خودکاری با دفتری به دست معصومی می دهد تا هر چه در تمام عمر خود کرده، مو به مو روی کاغذ آورد.
·        آزادی و دموکراسی فقط انتخابات «مهندسی» شده نیست.

4
از طعنه رقیب نگردد عیار من
چون زر اگر برند مرا در دهان گاز

·        خواجه این معیار فی نفسه درست خود را فقط در مورد اشخاص معتبر می داند و نه در مورد احکام و نظرات.
·        به همین دلیل این معیار را در عالم منفرد و خاص مطرح می سازد و نه در عالم عام و بطور کلی.

·        در آن صورت باید جفنگیات خود خواجه هم به محک پراتیک زده شوند:
·        مثلا تئوری های بنیاد نیک و بد، قضا و چرخ و فلک و سپهر و غیره.

5
·        پراتیک (تجربه، آزمون، آزمایش، عمل و امثالهم) اما هم منشاء اندیشه و نظر است و هم محک مطمئنی برای تعیین صحت و سقم اندیشه و نظر.
·        این یکی از کشفیات مهم مارکس و انگلس است.

·        حالا نظری به غزل خواجه می اندازیم تا بعد رقیب را در پیوند کلی اش با غزل مورد تحلیل قرار دهیم:

ای سرو ناز حسن که خوش می ‌روی به ناز
عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز

فرخنده باد طلعت خوبت که در ازل
ببریده ‌اند بر قد سروت قبای ناز

آن را که بوی عنبر زلف تو آرزو ست
چون عود گو بر آتش سودا بسوز و ساز

پروانه را ز شمع بود سوز دل، ولی
بی شمع عارض تو دلم را بود گداز

صوفی که بی تو توبه ز می کرده بود، دوش
بشکست عهد چون در میخانه دید باز

از طعنه رقیب نگردد عیار من
چون زر اگر برند مرا در دهان گاز

دل کز طواف کعبه ی کویت وقوف یافت
از شوق آن حریم ندارد سر حجاز

هر دم به خون دیده چه حاجت وضو، چو نیست
بی طاق ابروی تو نماز مرا جواز

چون باده باز بر سر خم رفت کف زنان
حافظ که دوش از لب ساقی شنید راز

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر