سرچشمه:
صفحه فیسبوک
امیر علی زاده
گاف سنگزاد
سیر معراج فنا را قوتی در کار نیست
چون شرر می باید اندک همتی ورزید و رفت
صفحه فیسبوک
امیر علی زاده
گاف سنگزاد
سیر معراج فنا را قوتی در کار نیست
چون شرر می باید اندک همتی ورزید و رفت
·
معنی تحت اللفظی:
·
مرگ غلبه ناپذیر
است.
·
باید بسان شراره
اندکی همت به خرج داد و مرد.
1
سیر معراج فنا را قوتی در کار نیست
چون شرر، می باید اندک همتی ورزید و رفت
سیر معراج فنا را قوتی در کار نیست
چون شرر، می باید اندک همتی ورزید و رفت
·
شاعر شیراز در
این بیت شاید برای اولین بار مرگ را به مثابه «معراج فنا» تصور و تصویر می کند:
·
فنا بدین طریق در
کارگاه خیال شاعر تجسم می یابد، مادیت می یابد، پرنده واره می شود و به سوی عالم بالا
پر می کشد.
·
شاعر احتمالا با
زبان بی زبانی مرگ را به مثابه معراج روح به عالم بالا تصور و تصویر می کند و ضمنا
اجتناب ناپذیر و چیره ناپذیر می داند.
·
تنها توصیه ای که
شاعر برای مستمع و مخاطب خود در آستین دارد، شیوه زیست شراره واره است.
·
بسان شراره، جرقه
ای زدن و درجا جان دادن.
2
سیر معراج فنا را قوتی در کار نیست
چون شرر، می باید اندک همتی ورزید و رفت
سیر معراج فنا را قوتی در کار نیست
چون شرر، می باید اندک همتی ورزید و رفت
·
ایراد بینشی شاعر
در این بیت، اسلوب فکری متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) او ست:
·
شاعر انسان ها را
به مثابه عناصر ایزوله و بی کمترین پیوند با یکدیگر، با جامعه، با نوع خویش، یعنی
با بشریت در نظر می گیرد.
·
شاعر به احتمال
قوی منفرد را فقط برسمیت می شناسد و نه عام را.
·
مراجعه کنید
به دیالک تیک منفرد (خاص) و عام در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
3
·
شاعر ضمنا جزء را
فقط برسمیت می شناسد و نه کل را.
·
فرد را فقط برسمیت
می شناسد و نه جامعه را
·
بشر را فقط برسمیت
می شناسد و نه بشریت را.
·
مراجعه کنید
به دیالک تیک جزء و کل در تارنمای دایرة
المعارف روشنگری
4
·
به همین دلیل در
بینش شاعر تاریخیت چیزها، پدیده ها، سیستم ها (مثلا انسان ها) و روندهای هستی
فراموش و عملا انکار می شود.
·
به همین دلیل
پیوند عصرها و نسل ها از دید شاعر دور می ماند:
·
هر کسی شراره
واره جرقه ای بیهوده و بی معنا و بی اثر و بی خاصیت و مختصر می زند و می میرد.
·
آنچه شاعر نمی
تواند دریابد این حقیقت امر است که هستی طبیعی و اجتماعی شبکه وسیعی از پیوندهای واقعی ـ عینی مرئی و نامرئی است.
·
اگر کسی لحظه ای دهان
و دماغ شاعر را بگیرد، بلافاصله متوجه می شود که با اتمسفر زمین، با هوای پیرامون
خود پیوندی حیاتی ـ مماتی دارد و همین هوا ـ قبل از همه ـ بسان رشته ای نامرئی همه
انسان ها را به یکدیگر پیوند می دهد.
·
هیچکسی حتی لحظه
ای نمی تواند بدون اعضای دیگر جامعه به حیات خود ادامه دهد.
·
تشکیل جامعه و
همبود جبر زندگی بوده، است و خواهد بود.
·
کدام شراره وارگی؟
5
سیر معراج فنا را قوتی در کار نیست
چون شرر، می باید اندک همتی ورزید و رفت
سیر معراج فنا را قوتی در کار نیست
چون شرر، می باید اندک همتی ورزید و رفت
·
مرگی بدان معنا
در بین نیست:
·
هر نسلی ـ چه
نبات، چه جانور و چه انسان ـ کارهای ناتمام نسل های پیشین را در پله های توسعه
نوین ادامه می دهد.
·
کار مادی، فکری،
هنری و غیره انسان ها هرگز از بین نمی رود.
·
به همین دلیل هر
نسلی با مواد و مصالح و وسایل و تجارب و افکاری شروع به کار می کند که از نسل های
پیشین به میراث برده است.
·
از این رو، توصیه
شاعر به زیست جرقه واره جفنگی بیش نیست.
·
در هستی عینی
چیزی از بین نمی رود.
·
چیزها فقط بلحاظ فرم
و محتوا تغییر می یابند.
·
فنائی به معنی
واقعی کلمه وجود ندارد تا معراج فنائی وجود داشته باشد.
·
واقعیت عینی
(ماده به معنی فلسفی آن) ازلی و ابدی و
لایزال است.
·
آنچه ساده لوحان
فنا نام می دهند، تغییر لایزال ماده لایزال است.
بسکه
در گل، گلعذاران بر سر هم خفته اند
همچو شبنم می توان بر روی گل غلطید و رفت
همچو شبنم می توان بر روی گل غلطید و رفت
·
معنی تحت اللفظی:
·
زیبا رویان
بیشماری در خاک خفته اند.
·
بنابرین باید
بسان شبنم بر روی گل غلتی زد و رفت.
1
·
شاعر احتمالا بی آنکه
خود بداند، شاید هم تحت فشار موازین شعری، بشریت را به زیبا و زشت طبقه بندی و
عملا تحریف می کند.
·
فرمالیسم همین
است:
·
تخریب بی مهابای دیالک
تیک فرم و محتوا، دور انداختن محتوا و تجلیل بی دلیل و ابلهانه ی فرم:
·
بت واره سازی
گلعذاران متعلق به طبقه حاکمه و زباله واره سازی همنوعان مولد و زحمتکش.
·
نقش تربیتی منفی
هنر می تواند مهیب باشد.
·
خواننده معصوم و
مظلوم ضمن سرکشیدن شراب مستی بخش شعر، بلحاظ ایدئولوژیکی مسموم می شود و فکر می
کند که ارزش آدم ها ـ قبل از همه ـ بسته به ظاهر زیبای آنها ست.
2
بسکه
در گل، گلعذاران بر سر هم خفته اند
همچو شبنم می توان بر روی گل غلطید و رفت
همچو شبنم می توان بر روی گل غلطید و رفت
·
فرمالیسم را طبقه
حاکمه امپریالیستی امروزه به طرز وحشتناکی هم تبلیغ کرده و می کند و هم تا اعماق
ضمیر آدم ها رخنه داده و می دهد.
·
امروزه میزان در آمد
یک زن و یا مرد گلعذار میلیون ها برابر در آمد دهقان و کارگر و پیشه ور و پرستار و
زحمتکش فکری، علمی و هنری است.
·
گلعذارانی که حتی
لحظه ای نمی توان کنارشان نشست و جنون نگرفت.
·
جالبتر اما نتیجه
گیری شاعر از «در گل خفتن گلعذاران» است:
·
چون گلعذاران بیشماری
در گل خفته اند، پس باید شبنم واره زیست:
·
غلتی به روی
گلعذاری زد و مرد.
از
ازل "صادق" به دنیا میل آمیزش نداشت
چند روزی آمد و یاران خود را دید و رفت
چند روزی آمد و یاران خود را دید و رفت
·
معنی تحت اللفظی:
·
صادق از آغاز علاقه
ای به آمیزش با دنیا نداشت.
·
مسافر واره آمد و
سری به یاران زد و رفت.
1
·
نتیجه فرمالیسم همیشه
همین است:
·
نیهلیسم.
·
پوچ انگاری هستی
شورانگیز طبیعی و اجتماعی
·
تهوع
·
تنفر
·
تحقیر هستی طبیعی
و اجتماعی
·
جزام خانه جا زدن
جامعه و جهان در سنت شاملو و عادولف های دیگر.
·
اما چرا و به چه
دلیل؟
2
برژیت باردو
·
به این دلیل روشن
که فرم و ظاهر چیزها ماندگار نیست.
·
به همین دلیل ات
که خیلی از هنرپیشه های گلعذار مرد و زن قبل از رفتن به خرید و یا به جای دیگر، به
ارایشگاه می روند و به هنگام پیری چه بسا خود را در خانه خود به دست خود زنده بگور
می سازند.
برژیت باردو
·
قانون لایزال و
مطلق هستی حرکت است و حرکت به معنی تغییر است و تغییر به معنی تعویض مدام و مستمر فرم
مرئی در نتیجه تحول بی امان محتوای نامرئی است.
·
در دیالک تیک فرم
و محتوا، محتوا در رشد مدام است و قفس فرم خود را از درون منفجر می کند تا رویش و
شکوفش خود را توسعه دهد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر