تحلیلی
از شین میم شین
پیشکش به البرت اینشتین
خواهم
شدن به میکده گریان و دادخواه
کز
دست غم خلاص من، آنجا مگر شود
·
معنی تحت اللفظی:
·
برای خلاص شدن از شر غم بسان
دادخواهی ـ گریه کنان ـ به میخانه خواهم رفت.
·
شاید در آنجا فرجی باشد.
·
مفاهیمی که خواجه در این بیت به خدمت می گیرد، هم
تأمل انگیزند و هم سؤال انگیز:
1
خواهم
شدن به میکده گریان و دادخواه
کز
دست غم خلاص من، آنجا مگر شود
·
خواجه در این بیت، برای رهائی از غم، راه حل عملی ارائه
می دهد:
·
راه حل عملی خواجه رفتن به میخانه
است.
·
حالا حافظه بسان دیوانه ای ـ سراسیمه
ـ وارد طویله ذهن می شود و می پرسد:
·
مگر این همان خواجه نیست که غزلی تحت
عنوان «غم مخور» سروده و با دهها حجت و دلیل و برهان از خوردن غم اکیدا منع کرده
است:
حافظا
در کنج فقر و خلوت شب های تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
·
ضمنا چرا خواجه بسان رطب خور قهار مناع
رطب خواری به اندرز خود عمل نمی کند؟
·
چرا به جای دعا و درس قرآن در فقر
و خلوت شب های تار ـ گریه کنان ـ کوره راه میخانه پیش می گیرد؟
·
در میخانه که برای ریشه کن کردن درخت
غم، تیشه فروخته نمی شود؟
2
خواهم
شدن به میکده گریان و دادخواه
کز
دست غم خلاص من، آنجا مگر شود
·
ضمنا چرا خواجه برای دادخواهی به
میخانه می رود؟
·
مگر خود خواجه نگفته که مقصر اصلی
خود خدا ست؟
گر رنج پیشت آید و گر راحت، ای حکیم
نسبت مکن به غیر، که اینها خدا کند
·
ای حکیم، اگر با رنج روبرو شدی و
یا با راحت، به کس دیگر نسبت مده.
·
چون رنج و راحت هر دو از خود خدا
ست.
3
·
چرا خواجه به قصد دادخواهی نه به
سراغ خدا، بلکه به میخانه می رود؟
·
می فروش و مغبچه و ساقی سیمین ساق
که بر خواجه بیداد روا نداشته اند تا مورد دادخواهی قرار گیرند؟
4
خواهم
شدن به میکده گریان و دادخواه
کز
دست غم خلاص من، آنجا مگر شود
·
در میخانه عمدتا می فروخته می شود و می فقط می تواند اگر
کسی ذره ای مغز در کله داشته باشد، برای مدتی از کارش اندازد و او را بی هوش سازد.
·
اما فراموش کردن موقتی غم که نمی تواند به معنی «خلاص شدن از شر غم» باشد.
·
ضمنا مگر خود خواجه قبلا نگفته که «از وضع موجود راضی و شکرگزار
رقیب است.
·
چون دل خواجه به درد دوری از یار خو کرده و ترک درمان گفته؟»
من
و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب
که
دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
·
خواننده با اینهمه اندرزهای ضد و نقیض خواجه چه خاکی
باید به سر کند؟
·
به کدام ساز خواجه باید برقصد؟
·
قصد و نیت خواجه از اینهمه چهنمود
به جای رهنمود چیست؟
·
چرا خواجه خواننده و شنونده شعر
خود را گیج و منگ و سردرگم می سازد؟
5
خواهم
شدن به میکده گریان و دادخواه
کز
دست غم خلاص من، آنجا مگر شود
·
این بیت خواجه را خیلی ها صدها بار با صدای شجریان شنیده
اند.
·
درد بی درمان جامعه ما هم همین جا ست:
·
شعر فقط در فرم و قالب شعر درجا
نمی زند.
·
شعر همیشه در فرم شعر باقی نمی
ماند، بلکه مرتب فرم عوض می کند:
·
شعر چه بسا فرم ترانه و سرود و
مرثیه و نوحه و ضرب المثل و پند و اندرز و رهنمود و دلیل و حجت و برهان و دشنه و
خنجر و تفنگ و تانک و توپ و هارت و پورت و تف و توهین و فحش و پارس و پرخاش به خود
می گیرد و مؤثر می افتد.
6
·
این بیت خواجه هم بلحاظ فرم و
ساختار، شعری فوق العاده شیوا و زیبا ست و هم بلحاظ محتوا به هروئین نیرومندی
سرشته است.
·
توان تسکینی، تخدیری و تخریبی اشعار
خواجه و محبوبیت فراگیر او به همین دلیل است.
·
شاید یکی از علل معرفتی، نظری و
پسیکولوژیکی عقب ماندگی وحشت انگیز جامعه ما هم اشاعه وسیع همین هروئین
ایدئولوژیکی طبقات اجتماعی واپسین در فرم شعر و مرثیه و نوحه و ترانه و غیره باشد.
·
با هر کسی در این واویلا وارد بحث
عقلی می شوی، به جای اقامه دلیل تجربی و منطقی، شعری از خواجه و شیخ و عارف و رندی
تحویلت می دهد و تو درجا آچمز می شود و از کرده خود برای همیشه پشیمان.
7
·
دلیل اصلی محبوبیت خواجه اما طبقاتی
است.
·
باورش دشوار است، ولی واقعیت دارد:
·
کسانی که به احتمال قوی، حتی جمله ای از فلاسفه بورژوائی واپسین
نخوانده و نشنیده اند، کسب و کاری جز اشاعه ترهات زهراگین آنها ندارند.
·
این کسب و کار حضرات تصادفی نیست.
·
دلیل این کسب و کار حضرات اگر
احیانا و تا حدودی معرفتی نباشد، فقط می تواند طبقاتی باشد.
·
ایدئولوژی حضرات از شیوه زیست آنها، از خاستگاه و پایگاه طبقاتی آنها نشئت می گیرد
و به هیچ طریق و ترفندی نمی توان طویله ضمیر آنها را زباله زدائی و تمیز کرد.
·
آنها چه بسا خود به محتوای جفنگ
خود واقف نیستند.
8
مثال به عنوان نمونه
·
حریفی در کمال ادب و نزاکت خطاب به
عزیزی می نویسد:
·
«همه
چیز تکراری است، به غیر از عشق.»
·
بحث پیرامون عشق کذائی به کنار.
·
چگونه می توان حواس جمع و جوری
داشت و هستی را در سنت حضرت نیچه، صحنه ی
«بازگشت مکرر چیزها و پدیده های همیشه همان» تلقی کرد.
·
آنهم 114 سال پس از مرگ نیچه.
·
آنهم در جهانی که در عرض بیست سال به
اندازه حداقل دویست سال پیشرفت کرده است.
·
چگونه می توان جهان را صحنه تکرار
مکررات قالب کرد، وقتی که انترنت را باز می کنی و با اقیانوسی از اطلاعات در همه
زمینه ها روبرو می شوی؟
·
فقط مقایسه ساده ای با بیست سال
پیش کافی است تا هر کودکی حتی به جفنگ وارگی شعار مبتنی بر تکراری بودن همه چیز و
باز گشت مکرر همیشه همان کذائی پی ببرد.
·
اگر این «کوری»، کوری طبقاتی نیست،
پس چیست؟
9
·
ژوژه ساراماگو اتفاقا کتابی تحت عنوان «کوری» و یا «شهر کوران» نوشته است و جایزه ای هم از
طبقه حاکمه دریافت کرده است.
·
ما را این اندیشه دیری است، به خود مشغول داشته:
·
چرا امپریالیسم به این اثر
ساراماگوی به اصطلاح چپ،
جایزه نوبل ادبیات می دهد؟
·
بورژوازی هر چه هم که باشد، خر نیست.
·
بورژوازی دهها هزار متفکر و متخصص
در هر رشته علمی و فلسفی و فکری و فرهنگی و هنری و ورزشی و غیره در اختیار دارد.
·
بورژوازی حتی صناری بیهوده به کسی
نمی بخشد.
10
·
شاید یکی از دلایل طبقه حاکمه در
اعطای جایزه نوبل به ساراماگو، این بوده که او کوری را نه به مثابه پدیده ای طبقاتی،
بلکه به مثابه پدیده ای طبیعی مطرح کرده است.
·
ساراماگو کوری را به مثابه اپیدمی مطرح کرده است.
·
به مثابه بیماری مسری مطرح کرده
است که به پای خود می آید و به پای خود می رود.
·
بدون سوبژکت اجتماعی
·
بدون سوبژکت انسانی
·
بدون سوبژکت طبقاتی
·
طبقه حاکمه هم همین را می خواهد.
·
طبقه حاکمه می خواهد که همه چیز
مقدر، جبری، اجتناب ناپذیر، بی آلترناتیو و بی سوبژکت طبقاتی تلقی شود.
·
امروز کوری همگانی، فردا نئولیبرالیسم
قلابی و توخالی، پس فردا گلوبالیزاسیون کذائی و پسین فردا، جنگ جهانی نهائی، که به
معنی برگشت بی برگشت بشریت به قهقرای چوب و چماق و چخماق خواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر