تحلیلی
از شین میم شین
توانگرا، دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
توانگرا، دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
·
دوئالیسم توانگر و درویش (و در واقع، دیالک تیک درویش و
توانگر) در فلسفه تاریخ (تئوری اجتماعی)
سعدی و حافظ در تحلیل نهائی و عملا بسط و تعمیم دوئالیسم خدا و انسان ست.
·
در این دوئالیسم توانگر و در تحلیل نهائی طبقه حاکمه به
مقام خدا ارتقا داده می شود و بشریت زحمتکش به اسفل السافلین گدا پرتاب می شود.
·
به همین دلیل است که خواجه از مفاهیم «درویش خود» و «نشکستن دل او» بهره برمی گیرد.
·
این مفاهیم مترادف
با مفاهیم فقهی «بنده خدا» و «الطاف الهی» است.
·
می توان گفت که در ایدئولوژی فئودالی ـ بنده داری، دیالک
تیک توده و طبقه حاکمه مورد جعل و تحریف و تخریب چندگانه قرار می گیرد:
1
·
اولا دیالک تیک توده و طبقه حاکمه دیالک تیکیت زدائی می
شود.
·
یعنی خصلت دیالک تیکی آن سلب می شود.
·
یعنی پیوند تضادمند توده با طبقه حاکمه انکار می شود.
·
این اما به چه معنی است؟
2
·
این به معنی استحاله سوبژکتیف (زورکی و الکی و کشکی و دلبخواهی
و مصلحتی) دیالک تیک توده و طبقه حاکمه به دیالک تیک واره هیچ واره و همه چیز واره،
هیچکاره و همه کاره است.
·
طبقه حاکمه بدین طریق و ترفند، خدا واره می شود و توده
های مولد و زحمتکش، بنده واره، وابسته واره، انگل و گدا و مفتخور و محتاج واره.
3
·
وقتی از دوئالیسم توده و طبقه حاکمه سخن می رود، منظور
این تخریب عمدی دیالک تیک عینی است:
·
در این روند است که پیوند تضادمند توده و طبقه حاکمه پاره
می شود و میان آندو دیواری قطور و ضخیم و نفوذ ناپذیری کشیده شود.
·
دیالک تیک عینی در آئینه ذهن عوام الناس هم چه بسا به
همین شکل مخدوش و معیوب و وارونه منعکس می شود.
4
·
ایدئولوژی فئودالی ـ بنده داری همین دیالک تیک سلب دیالک
تیکیت شده را، یعنی همین دیالک تیک طبقه حاکمه و توده را پس از وارونه سازی، در آئینه
آسمان منعکس می کند و از آن، دوئالیسم خدا و انسان را در می آورد.
·
به همین طریق و ترفند است که خدای واهی و خیالی خالق
هستی لایتناهی جا زده می شود و بشریت به مثابه گدا و بنده و وابسته.
·
به همین ترفند است که توده به مثابه انگل و مفتخور و علیل
و ذلیل جا زده می شود.
5
·
بعد همین دیالک تیک خدا و انسان دوباره وارونه می شود و
به شکل وارونه در آئینه زمین منعکس می شود.
·
آنگاه طبقه حاکمه (و در رأس آن، خوانین و سلاطین و سرمایه
داران و انحصارات و رؤسای جمهور و صدر اعظم ها و والیان فقیه و پاپ ها و غیره) به
مثابه ظل الله (سایه خدا) جا زده می شود.
6
·
با این ترفند و توطئه ایدئولوژیکی چند مرتبه و بغرنج، توده
بطور مضاعف به بند کشیده می شود و سلب اختیار و خودمختاری می شود:
·
توده هم بنده و وابسته خدای واهی و خیالی تلقی می شود و
هم بنده و رعیت و عمله و وابسته طبقه
حاکمه.
7
·
ضمنا توده به دو طریق مادی و معنوی (روحی و فکری و روانی
و ایدئولوژیکی) به بند کشیده می شود:
·
هم بطور مادی (عینی و واقعی) تا درجه گدا و درویش تنزل
داده می شود و جزو مایملک و محتاج توانگر زمینی می گردد و هم بطور معنوی و فکری تا درجه مخلوق و بنده و
وابسته ی سایه طبقه حاکمه (خدای واهی و خیالی) تنزل داده می شود.
·
این کمال مطلق تحمیق و عوام فریبی توده به مثابه مولد اصلی
ثروت مادی و معنوی جامعه و جهان است.
·
این فاجعه ای عظیم است.
·
همه این جعلیات و تحریفات با وارونه سازی توأم اند:
8
·
رابطه توده با طبقه حاکمه اولا دیالک تیکی است:
·
یعنی رابطه ای مبتنی بر وحدت و تضاد دو قطب متشکله آن است:
·
چون بدون بنده، بنده دار، بدون رعیت، ارباب فئودال، بدون
عمله، بورژوائی نمی تواند وجود داشته باشد.
·
بنده و رعیت و عمله همانقدر بنده دار و ارباب فئودال و بورژوا
را مشروط می سازند که بنده دار و ارباب فئودال و بورژوا، بنده و رعیت و عمله را.
·
برای اینکه بدون بیگاری بنده و کار کمر شکن رعیت و عمله،
ثروتی برای بنده دار و ارباب فئودال و بورژوا تولید نمی شود.
9
·
ضمنا در این دیالک تیک، نقش تعیین کننده از آن توده های
مولد و زحمتکش بنده و رعیت و عمله است و نه از آن طبقات انگل و استثمارگر بنده دار
و فئودال و بورژوا.
·
چون مولد ثروت مادی و حتی معنوی نه مشتی علاف و عیاش و انگل
پای منقل نشین و خوشگذران، بلکه توده های مولد و زحمتکش اند.
10
توانگرا، دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
توانگرا، دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
·
با این توضیح نظری ایدئولوژی فئودالی، روشن می شود که
چرا خواجه اندیشه خود را به این شکل فرمولبندی کرده است.
·
درویشی که خواجه او را تا حد مایملک توانگر تنزل می دهد
و دادن پشیزی را به توانگر توصیه می کند، دیروز مولد سربلندی بوده است که زیر بار
کار مبتنی بر استثمار و ستم علیل و ذلیل شده و به دریوزگی مجبور گشته است.
·
گدای مادر زاد به همان اندازه وجود دارد که توانگر مادر
زاد.
·
به قول ژان ژاک روسو، «همه از مادر لخت و عور یعنی برابر
زاده می شوند.»
·
نابرابری ها محصول سیستم اجتماعی مبتنی بر ستم و استثمار
اند.
·
شنیدنی اما دلیل خواجه است:
11
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
·
بدست آوردن دل درویش نه به دلیل هومانیسم، نه به دلیل
وحدت نوعی بشریت، نه به دلیل خواهری ـ برادری ماهوی همه انسان ها، بلکه به دلیل
نماندن «مخزن زر و گنج درم» است.
·
اگر امنیتی وجود می داشت و خطری برای «مخزن زر و گنج درم» در بین نمی بود، توانگر در آن صورت،
دیگر نمی بایستی پشیزی به دراویش دهد.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر