۱۳۹۳ مرداد ۱۶, پنجشنبه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (32)


تحلیلی از شین میم شین  

توانگرا، دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

 ·        معنی تحت اللفظی:
·        ای توانگر، دل درویش خود را بدست بیاور.
·        برای اینکه ثروت نخواهد ماند. 

1
·        خواجه در این بیت، دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دوئالیسم توانگر و درویش بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن فراز (توانگر) می داند.
·        برای اینکه خواجه اندرز و هشدار خود را خطاب به توانگر صادر می کند و نه خطاب به درویش.
·        محتوای این بیت در هر صورت حاکی از آن است که خواجه نظری به حال و روز دراویش دارد.
·        بی شک به همین دلیل است که فضلای عوام واره و عوام فریب قوم، خواجه را طرفدار دروایش و فقرا قالب می کنند.

2
توانگرا، دل درویش خود به دست آور

·        دیالک تیک توانگر و گدا یکی از ستون های اصلی فلسفه تاریخ (تئوری اجتماعی) فئودالی سعدی نیز بوده است.
·        سعدی این دیالک تیک را به شکل دیالک تیک سلطان و درویش نیز بسط و تعمیم می دهد و در هر کدام از دو اثر اصلی اش، بابی را به هر قطبی از آن اختصاص داده است.
·        خواجه در این مصراع به توانگر توصیه می دهد که دل درویش خود را نشکند.

·        دیالک تیک توانگر و گدا بسط و تعمیم کدامین دیالک تیک در جامعه طبقاتی است؟
·        ضمنا چرا و به چه دلیل توانگر نباید دل گدا را بشکند؟

3
توانگرا، دل درویش خود به دست آور

·        برای درک عناصر متشکله دیالک تیک توانگر و گدا باید مدتی همنشین اشرافیت بنده دار و فئودال شد.
·        در قاموس اشرافیت بنده دار و فئودال، حتی روحانیت و تجار میلیونر بازار گدا محسوب می شوند.

·        این طرز تفکر فئودالی کلاسیک پس از پیروزی فوندامنتالیسم در کشور عه هورا علنی تر و عریان تر گشت، اگرچه پیروزی فوندامنتالیسم در حقیقت، به معنی رستاوراسیون بود.
·        به معنی شکست انقلاب بورژوائی سفید بود.
·        به معنی پیروزی مجدد فئودالیسم بود.

·        چون روحانیت، اشرافیت بنده دار و فئودال مضاعف بوده است:
·        یعنی هم صاحب اراضی و  املاک و مستغلات (اوقاف و غیره) بوده و هم حامل و مبلغ سنتی ایدئولوژی فئودالی (مذهب)  بوده است.

4
توانگرا، دل درویش خود به دست آور

·        اگر طرز تفکر کلاسیک فئودالی را مبنای قضاوت خویش قرار دهیم، می توان گفت که خواجه دیالک تیک طبقه حاکمه و طبقات اجتماعی تحت سلطه و استثمار و ستم را به شکل دیالک تیک توانگر و درویش بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن طبقه حاکمه (توانگر) می داند و ضمنا طبقات تحت سلطه و استثمار و ستم را ریزه خوار خوان توانگر قالب می کند:
·        دل درویش خود به دست آور!

5
توانگرا، دل درویش خود به دست آور

·        برخورد سعدی بمراتب دقیقتر و رئالیستی تر از برخورد  خواجه است:
·        سعدی دیالک تیک طبقه حاکمه و توده های مولد و زحمتکش را به شکل دیالک تیک سلطان و درویش و یا توانگر و گدا بسط و تعمیم می دهد.
·        آنچه در خارج از این دیالک تیک می ماند، طبقه سوم نام دارد.
·        سعدی این طبقه سوم و یا متوسط (نطفه های آغازین بورژوازی) را دشمن محسوب می دارد.

·        مراجعه کنید به تحلیل بوستان و گلستان سعدی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری   

6
 توانگرا، دل درویش خود به دست آور

·        طبقه حاکمه در جامعه فئودالی از اشرافیت بنده دار و فئودال و در رأس آنها دربار تشکیل می یابد.
·        طبقات اجتماعی تحت سلطه و استثمار و ستم از توده های مولد و زحمتکش (رعایا، بنده ها، غلامان، نوکرها، کنیزها، کلفت ها، پیشه وران، دهقانان و غیره) و طبقه متوسط (نطفه های بورژوازی)  تشکیل می یابد.
·        عرفان قرون وسطی را می توان ایدئولوژی همین طبقه متوسط آغازین محسوب داشت که هم ضد فئودالی ـ ضد روحانی و نتیجتا ضد تئولوژی و مذهب است و هم ضمنا نماینده ایراسیونالیسم (خردستیزی) است:
·        یعنی بلحاظ اجتماعی و سیاسی، انقلابی است و بلحاظ جهان بینی و نظری (تئوریکی) ارتجاعی است.
·        سعدی و حافظ هم بخش انقلابی عرفان را می کوبند و بخش ارتجاعی آن را حمایت، تقویت و تبلیغ می کنند.

·        اینکه چرا سعدی و بعد حافظ رعایت حال دراویش را توصیه می کنند، دلایل مختلف و متنوع تاکتیکی و استراتژیکی دارد:

7
توانگرا، دل درویش خود به دست آور


·        سعدی و بعد حافظ ـ به مثابه نمایندگان ایدئولوژیکی فئودالیسم ـ بر آنند که از وحدت بورژوازی و توده های مولد و زحمتکش جلوگیری کنند:
·        مثلا از تشکیل جبهه متحد طبقه متوسط و دهقانان و پیشه وران.

·        سعدی و حافظ در مقوله «درویش» و یا «گدا» توده های مولد و زحمتکش را می گنجانند:
·        مقوله درویش و گدا تجرید منطقی و فکری همه اعضای طبقات اجتماعی مولد و زحمتکش است.
·        یعنی همه تفاوت های موجود میان رعایا، دهقانان فقیر و میانه حال و پیشه وران و صنعتگران و بی خانمانان و دریوزگان مورد صرف نظر گرفته و وجه مشترک همه آنها یعنی عدم تعلق به اشرافیت بنده دار و فئودال و طبقه متوسط عمده شده و بر پایه آن مقوله «درویش» و یا «گدا» تشکیل یافته است.   

8
توانگرا، دل درویش خود به دست آور

·        دلیل ضمنی این تجرید، این است که دراویش و گدایان منشاء توده ای دارند:
·        دراویش و گدایان روزی رعیت و بنده و غلام و پیشه ور و ضنعتگر و غیره بوده اند و پس از علیل گشتن و یا خانه خراب گشتن، به گدائی و دریوزگی مجبور شده اند.
·        سعدی حتی منشاء فئودالی و اشرافی ـ درباری برای برخی از گدایان قائل می شود:
·        پسران وزیر به دلیل بی سوادی و بی لیاقتی برای نجات از گرسنگی، «به گدائی به روستا رفتند.» 

9
·        خواجه حتی نطفه های پرولتاریا در قرون وسطی را گدا تلقی می کند: 

تو بندگی ـ چو گدایان ـ به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند.

·        معنی تحت اللفظی:
·        تو بسان گدایان برای کاری که می کنی، دستمزد مطلب.
·        بنده دار خودش می داند که با بنده چگونه باید رفتار کند.

10
·        در این بیت خواجه کار به ازای دستمزد، به مثابه گدائی تحقیر می شود.
·        این چیزی جز بینش فئودالی و بنده داری کلاسیک نیست.
·        خواجه مخالف بستن قرار داد کاری کارگر با کارفرما ست.
·        خواجه نمی خواهد که عمله و رعیت و بنده و نوکر و کنیز و  کلفت و غلام، نیروی کار خود را در بازار کار به ازای دستمزد معین و به بهای معین به کارفرما بفروشد.
·        چنین روش و روال بورژوائی را خواجه ننگ می داند و ترجیح می دهد که کارگر بنده بماند و آن دریافت کند که بنده دار اراده می کند.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    یعنی همه تفاوت های موجود میان رعایا، دهقانان فقیر و میانه حال و پیشه وران و صنعتگران و بی خانمانان و دریوزگان مورد صرف نظر قرار گرفته و وجه مشترک همه آنها یعنی عدم تعلق به اشرافیت بنده دار و فئودال و طبقه متوسط عمده شده و بر پایه آن مقوله «درویش» و یا «گدا» تشکیل یافته است.
    با پوزش

    پاسخحذف