تحلیلی
از شین میم شین
توانگرا،
دل درویش خود به دست آور
که
مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
·
معنی تحت اللفظی:
·
ای توانگر، دل درویش خود را بدست بیاور.
·
برای اینکه ثروت نخواهد ماند.
1
·
خواجه در این بیت، دیالک تیک فراز و فرود را به شکل
دوئالیسم توانگر و درویش بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن فراز
(توانگر) می داند.
·
برای اینکه خواجه اندرز و هشدار خود را خطاب به توانگر
صادر می کند و نه خطاب به درویش.
·
محتوای این بیت در هر صورت حاکی از آن است که خواجه نظری
به حال و روز دراویش دارد.
·
بی شک به همین دلیل است که فضلای عوام واره و عوام فریب قوم،
خواجه را طرفدار دروایش و فقرا قالب می کنند.
2
توانگرا،
دل درویش خود به دست آور
·
دیالک تیک توانگر و گدا یکی از ستون های اصلی فلسفه
تاریخ (تئوری اجتماعی) فئودالی سعدی نیز بوده است.
·
سعدی این دیالک تیک را به شکل دیالک تیک سلطان و درویش
نیز بسط و تعمیم می دهد و در هر کدام از دو اثر اصلی اش، بابی را به هر قطبی از آن
اختصاص داده است.
·
خواجه در این مصراع به توانگر توصیه می دهد که دل درویش
خود را نشکند.
·
دیالک تیک توانگر و گدا بسط و تعمیم کدامین دیالک تیک در
جامعه طبقاتی است؟
·
ضمنا چرا و به چه دلیل توانگر نباید دل گدا را بشکند؟
3
توانگرا،
دل درویش خود به دست آور
·
برای درک عناصر متشکله دیالک تیک توانگر و گدا باید مدتی
همنشین اشرافیت بنده دار و فئودال شد.
·
در قاموس اشرافیت بنده دار و فئودال، حتی روحانیت و تجار میلیونر
بازار گدا محسوب می شوند.
·
این طرز تفکر فئودالی کلاسیک پس از پیروزی فوندامنتالیسم
در کشور عه هورا علنی تر و عریان تر گشت، اگرچه پیروزی فوندامنتالیسم در حقیقت، به
معنی رستاوراسیون بود.
·
به معنی شکست انقلاب بورژوائی سفید بود.
·
به معنی پیروزی مجدد فئودالیسم بود.
·
چون روحانیت، اشرافیت بنده دار و فئودال مضاعف بوده است:
·
یعنی هم صاحب اراضی و
املاک و مستغلات (اوقاف و غیره) بوده و هم حامل و مبلغ سنتی ایدئولوژی
فئودالی (مذهب) بوده است.
4
توانگرا،
دل درویش خود به دست آور
·
اگر طرز تفکر کلاسیک فئودالی را مبنای قضاوت خویش قرار
دهیم، می توان گفت که خواجه دیالک تیک طبقه حاکمه و طبقات اجتماعی تحت سلطه و
استثمار و ستم را به شکل دیالک تیک توانگر و درویش بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین
کننده را از آن طبقه حاکمه (توانگر) می داند و ضمنا طبقات تحت سلطه و استثمار و
ستم را ریزه خوار خوان توانگر قالب می کند:
·
دل درویش خود به دست آور!
5
توانگرا،
دل درویش خود به دست آور
·
برخورد سعدی بمراتب دقیقتر و رئالیستی تر از برخورد خواجه است:
·
سعدی دیالک تیک طبقه حاکمه و توده های مولد و زحمتکش را
به شکل دیالک تیک سلطان و درویش و یا توانگر و گدا بسط و تعمیم می دهد.
·
آنچه در خارج از این دیالک تیک می ماند، طبقه سوم نام
دارد.
·
سعدی این طبقه سوم و یا متوسط (نطفه های آغازین
بورژوازی) را دشمن محسوب می دارد.
·
مراجعه کنید به تحلیل بوستان و گلستان سعدی در تارنمای
دایرة المعارف روشنگری
6
توانگرا،
دل درویش خود به دست آور
·
طبقه حاکمه در جامعه فئودالی از اشرافیت بنده دار و
فئودال و در رأس آنها دربار تشکیل می یابد.
·
طبقات اجتماعی تحت سلطه و استثمار و ستم از توده های
مولد و زحمتکش (رعایا، بنده ها، غلامان، نوکرها، کنیزها، کلفت ها، پیشه وران،
دهقانان و غیره) و طبقه متوسط (نطفه های بورژوازی) تشکیل می یابد.
·
عرفان قرون وسطی را می توان ایدئولوژی همین طبقه متوسط
آغازین محسوب داشت که هم ضد فئودالی ـ ضد روحانی و نتیجتا ضد تئولوژی و مذهب است و
هم ضمنا نماینده ایراسیونالیسم (خردستیزی) است:
·
یعنی بلحاظ اجتماعی و سیاسی، انقلابی است و بلحاظ جهان
بینی و نظری (تئوریکی) ارتجاعی است.
·
سعدی و حافظ هم بخش انقلابی عرفان را می کوبند و بخش
ارتجاعی آن را حمایت، تقویت و تبلیغ می کنند.
·
اینکه چرا سعدی و بعد حافظ رعایت حال دراویش را توصیه می
کنند، دلایل مختلف و متنوع تاکتیکی و استراتژیکی دارد:
7
توانگرا،
دل درویش خود به دست آور
·
سعدی و بعد حافظ ـ به مثابه نمایندگان ایدئولوژیکی
فئودالیسم ـ بر آنند که از وحدت بورژوازی و توده های مولد و زحمتکش جلوگیری کنند:
·
مثلا از تشکیل جبهه متحد طبقه متوسط و دهقانان و پیشه
وران.
·
سعدی و حافظ در مقوله «درویش» و یا «گدا» توده های مولد
و زحمتکش را می گنجانند:
·
مقوله درویش و گدا تجرید منطقی و فکری همه اعضای طبقات
اجتماعی مولد و زحمتکش است.
·
یعنی همه تفاوت های موجود میان رعایا، دهقانان فقیر و
میانه حال و پیشه وران و صنعتگران و بی خانمانان و دریوزگان مورد صرف نظر گرفته و
وجه مشترک همه آنها یعنی عدم تعلق به اشرافیت بنده دار و فئودال و طبقه متوسط عمده
شده و بر پایه آن مقوله «درویش» و یا «گدا» تشکیل یافته است.
8
توانگرا،
دل درویش خود به دست آور
·
دلیل ضمنی این تجرید، این است که دراویش و گدایان منشاء
توده ای دارند:
·
دراویش و گدایان روزی رعیت و بنده و غلام و پیشه ور و
ضنعتگر و غیره بوده اند و پس از علیل گشتن و یا خانه خراب گشتن، به گدائی و
دریوزگی مجبور شده اند.
·
سعدی حتی منشاء فئودالی و اشرافی ـ درباری برای برخی از
گدایان قائل می شود:
·
پسران وزیر به دلیل بی سوادی و بی لیاقتی برای نجات از
گرسنگی، «به گدائی به روستا رفتند.»
9
·
خواجه حتی نطفه های پرولتاریا در قرون وسطی را گدا تلقی
می کند:
تو
بندگی ـ چو گدایان ـ به شرط مزد مکن
که
خواجه خود روش بنده پروری داند.
·
معنی تحت اللفظی:
·
تو بسان گدایان برای کاری که می کنی، دستمزد مطلب.
·
بنده دار خودش می داند که با بنده چگونه باید رفتار کند.
10
·
در این بیت خواجه کار به ازای دستمزد، به مثابه گدائی
تحقیر می شود.
·
این چیزی جز بینش فئودالی و بنده داری کلاسیک نیست.
·
خواجه مخالف بستن قرار داد کاری کارگر با کارفرما ست.
·
خواجه نمی خواهد که عمله و رعیت و بنده و نوکر و کنیز و کلفت و غلام، نیروی کار خود را در بازار کار به
ازای دستمزد معین و به بهای معین به کارفرما بفروشد.
·
چنین روش و روال بورژوائی را خواجه ننگ می داند و ترجیح
می دهد که کارگر بنده بماند و آن دریافت کند که بنده دار اراده می کند.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفیعنی همه تفاوت های موجود میان رعایا، دهقانان فقیر و میانه حال و پیشه وران و صنعتگران و بی خانمانان و دریوزگان مورد صرف نظر قرار گرفته و وجه مشترک همه آنها یعنی عدم تعلق به اشرافیت بنده دار و فئودال و طبقه متوسط عمده شده و بر پایه آن مقوله «درویش» و یا «گدا» تشکیل یافته است.
با پوزش