تحلیلی از شین
میم شین
می بینید که میان ایندو نهایت نه تنها فاصله
ای است عظیم، بلکه به قول تیبورمند، گودالی است پرنشدنی که روز به روز عمیقتر و
گشاده تر می گردد،
به طریقی که ثروت و فقر، قدرت و ناتوانی، علم
و جهل، آبادانی و ویرانی، تمدن و توحش در دنیا قطبی شده است:
یک قطب در اختیار سران و ثروتمندان، مقتدران
و سازندگان و صادر کنندگان مصنوعات
و قطب دیگر از آن گرسنگان، فقرا و ناتوانان و
مصرف کنندگان و واردکنندگان
·
جلال در این تصور
و تصویر سوبژکتیف از جهان دو قطبی خیالی خود، کشورهای صنعتی را ـ بی اعتنا به
مناسبات تولیدی حاکم در آنها، یعنی بی اعتنا به ماهیت طبقه حاکمه در آنها ـ غربی و
کشورهای در حال توسعه را ـ بی اعتنا به مناسبات تولیدی حاکم در آنها، یعنی بی اعتنا
به ماهیت طبقه حاکمه در آنها ـ شرقی جا می
زند.
·
این تقسیم بندی
جهان بنظر هر ساده لوحی، منطقی جلوه گر می شود.
·
ولی فقط بنظر
ساده لوحان بی خبر از تفکر و شناخت و شعور.
1
·
کشورهای صنعتی
علیرغم توسعه نیروهای مولده و گذار از کار دستی و مانوفاکتور به کار ماشینی، یعنی
علیرغم انقلابات صنعتی، فنی و علمی ـ فنی، همیشه همین نبوده اند.
·
خود جلال و شرکاء
هم کم و بیش می دانند.
·
همین کشورهای
صنعتی فعلی بیش از هزار سال تحت سیطره فئودالیسم و روحانیت و کلیسا بوده اند که
جلال نماینده ایدئولوژیکی آن است.
·
همین اروپا قرن
های متمادی عرصه لشکرکشی ها و خونریزی های برده داری و فئودالی بوده است.
2
·
نظام سرمایه داری
که پس از روی کار آمدن بورژوازی تشکیل، تقویت و توسعه یافته، عمری در حدود 150 سال
دارد.
·
ضمنا برای غلبه بر
فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی و تشکیل جامعه سرمایه داری دهقانان زحمتکش و
به قول اشرافیت بنده دار و فئودال پا برهنه و «بی همه چیز» فقط در آلمان سی سال بر
ضد دولت فئودالی و روحانیت ارتجاعی و کلیسای کاتولیکی جنگیده اند و آخر سر با آشتی
بورژوازی با اشرافیت فئودال دست خالی به خانه برگشته اند.
·
اکنون و امروز
کشورهای به اصطلاح در حال توسعه، فرق ماهوی با دیروز کشورهای صنعتی سرمایه داری و
سوسیالیستی ندارد و چه بسا حتی بهتر از دیروز آن است.
3
·
جلال و شرکاء این
حقیقت امر را آگاهانه سرپوش می نهند تا عوامفریبی عمدی شان تسهیل شود و با مقاومت
خواننده و شنونده اندیشنده ی جفنگیات خود مواجه نشوند.
·
چیز همیشه همانی
در هستی عینی یافت نمی شود.
·
همه چیز در تحول
مدام است.
·
آنچه مانع توسعه
شتابان نیروهای مولده می شود، مناسبات تولیدی نام دارد.
·
میان مناسبات
تولیدی و نیروهای مولده رابطه دیالک تیکی فرم و محتوا برقرار است.
·
فرم تنگ و فرتوت
(مناسبات تولیدی ارتجاعی) می تواند قید و
بندی بر دست و پای محتوا باشد و رشد آن را به زنجیر کشد.
·
همین مناسبات
تولیدی فئودالی قید و بند محکم و مهیبی بر دست و پای نیروهای مولده جامعه بشری
بوده است.
·
از جلال و شرکاء
چه پنهان که به محض انفجار مناسبات تولیدی فئودالی، نیروهای مولده رشد و توسعه غول
آسائی را آغاز می کنند و در دامن نظام سرمایه داری نوین در مدت بسیار کوتاهی نیروهای
مولده غول آسائی پرورش می یابند:
·
از علم تا وسایل
غول آسای تولید، فن و فناوری
4
·
جلال اما به دلیل
وابستگی به ارتجاع فئودالی ـ روحانی، تاریخیت جامعه بشری را انکار می کند.
·
جلال بسان
عوامفریبان چنان وانمود می کند که انگار تاریخ بشری همین دیروز شروع شده و درجا یخ
زده است.
·
انگار امروز،
آغاز و انجام و سرانجام جهان است.
·
غرب کذائی انگار
هیولائی ازلی و ابدی است.
·
غربی ها انگار
همیشه همین بوده اند.
·
همیشه سیر و ثروتمند
و مرفه بوده اند.
5
·
جلال حتی شرق را
در سیر توسعه تاریخی اش در نظر نمی گیرد و چنان وانمود می کند که انگار از آغاز
همین بوده است.
·
گرسته و نادان و
خرفت و خر.
·
جلال فراموش می
کند که همین یونان و ایران و ترکیه و عربستان، روزی امپراطوری عظیمی بوده اند و بر
همین اروپا فرمان می راندند.
یک قطب در اختیار سران و ثروتمندان، مقتدران
و سازندگان و صادر کنندگان مصنوعات
و قطب دیگر از آن گرسنگان، فقرا و ناتوانان و
مصرف کنندگان و واردکنندگان
·
در همین حکم جلال،
اسلوب فکری متافیزیکی و سوبژکتیویستی او آشکار می گردد:
1
·
غربی که قطبی بود
و بر اساس تشریحات آخوندیستی جلال، سیستم یکدست و همگونی جلوه می کرد که مظهر سیری
و رفاه و تولید و صادرات و پیشرفت بود، به چرخش چشمی در سوبژکتی متشکل از «سران و ثروتمندان، مقتدران و سازندگان و صادر کنندگان مصنوعات»
خلاصه می شود.
·
کلاهبردار و شیاد
و عوامفریب که حتما نباید کلاه از سر عوام الناس بردارد و از همان کلاه کفتر و
خرگوش جادو کند و کلاه گل و گشادی بر سر آنها گذارد.
·
کلاه بردار و
شیاد و عوامفریب می تواند قلم به دست گیرد، با ماهیتی فئودالی، فاشیستی و
فوندامنتالیستی، خود را چپ و انقلابی جا بزند و با نقاب و ماسک چپ بر چهره،
لاطائلات فئودالی، فاشیستی و فوندامنتالیستی را در نهایت بی شرمی اشاعه دهد و
احسنت و مرحبا درو کند و در افواه ساده لوحان جزو بزرگان قوم محسوب شود.
2
·
غرب کذائی ـ چه
کاپیتالیستی و چه سوسیالیستی ـ فقط از «سران و
ثروتمندان، مقتدران و سازندگان و صادر کنندگان مصنوعات» تشکیل نمی یابد.
·
مولدان زحمتکش
غرب کاپیتالیستی اتفاقا از اکثریت مظلوم و محروم از مالکیت بر وسایل تولید
(کارخانه ها، شرکت ها، مزارع، معادن، منابع، بانک ها و غیره) و به همین دلیل،
محروم از قدرت سیاسی، فکری، فرهنگی و ایدئولوژیکی تشکیل می یابند و ثروت تمرکز
یافته در دست طبقه حاکمه قلیل التعداد، چیزی جز عرق جبین جسم و روان و روح آنها
نیست.
·
تلاش مذبوحانه
جلال اما در جهت سرپوش نهادن بر همین انقطاب عینی جامعه سرمایه داری است.
·
اگر امروز در
کشورهای به اصطلاح غربی «مزد، گران» و شکم نسبتا سیر و مایحتاج اولیه تا حدودی
تأمین شده، بهای شطی از خون و رنج و زجر پرولتاریای رزمنده است و نه مائده ای
تصادفی.
3
و قطب دیگر از آن گرسنگان، فقرا و ناتوانان و
مصرف کنندگان و واردکنندگان
·
این تصور و تصویر
جلال آل عبا از شرق کذائی، یعنی کشورهای به اصطلاح در حال توسعه است:
·
کسی که حقیقت
عینی را نمی شناسد خرفت و خر است، ولی کسی که حقیقت عینی را می شناسد و بر آن
سرپوش می نهد، خاین و جنایتکار و تبهکار است.
·
هیچ جامعه ای در
جهان وجود ندارد که تولید نکند و بتواند جامعه باشد و ادامه حیات دهد.
·
جلال به دلیل
پایگاه طبقاتی فئودالی از کار بی خبر است.
·
به همین دلیل فکر
می کند که کشورش از مشتی گرسنه و فقیر و علیل و ذلیل تشکیل یافته است.
·
نه دهقانی، نه
پیشه وری، نه کارگری و نه حتی بورژوائی.
·
در فلسفه تاریخ
(تئوری اجتماعی) جلال جامعه فئودالیزه می شود، آخوند واره می شود، انگل واره می شود.
·
از مشتی مفتخور و
مصرف کننده ی محض تشکیل می یابد.
4
و قطب دیگر از آن گرسنگان، فقرا و ناتوانان و
مصرف کنندگان و واردکنندگان
·
جلال همان بلائی
را که بر سر غرب کذائی آورده، بر سر شرق کذائی هم می آورد:
·
شرق کذائی در
قاموس جلال حتی بمراتب بدتر، همگون و یکدست و بی تمایز جلوه گر می شود:
·
فئودال خانه ای،
آخوند خانه ای، گداخانه ای از نوک پا تا فرق سر.
·
نه طبقه حاکمه
سیر و فربه و انگلی و نه توده مولد و زحمتکشی.
5
و قطب دیگر از آن گرسنگان، فقرا و ناتوانان و
مصرف کنندگان و واردکنندگان
·
اگر تحلیل جلال
از غرب کذائی سوبژکتیویستی بود، یعنی سیستم غرب کذائی در سوبژکتی متشکل از «سران و ثروتمندان، مقتدران و سازندگان و صادر کنندگان مصنوعات»
خلاصه می شد، تحلیل جلال از شرق کذائی، بمراتب فقیرتر، غیرواقعی تر، واهی تر و فاجعه
آمیزتر است.
·
در شرق کذائی از
سوبژکت به معنی حقیقی کلمه، اثری نیست:
·
سوبژکت و اوبژکت
بطرزی عرفانی در هم ذوب شده اند و نتیجه حاصله زباله دانی متشکل از «گرسنگان، فقرا و ناتوانان و مصرف کنندگان و واردکنندگان»
است.
6
·
احمد شاملو از
بیمارخانه ای دم خواهد زد.
·
او هم به احتمال
قوی خانه خود را با جامعه عوضی خواهد گرفت:
جزامیان آزادانه می خرامند
با پلک های نیم جویده
و دو قلب در کیسه فتق
و چرکابه ای از شاش و خاکشیر در رگ
....
اسهالیان
در باغچه های گل
نزاکت را به قناره می کشند
7
·
تنها «زینده»
شریفی که در این بیمارحانه هست، خود عادولف عشوه وش است و بس:
اما باید نعره ای برکش
شرف کیهانم آخر
هابیلم من
و در کدو کاسه جمجه ام
چاشت پزشک را
نواله ای هست
...
بامدادم آخر
ظلیعه آفتابم آخر
8
·
در شرق کذائی جلال
آل عبا نیز از توده مولد و زحمتکش و از طبقه حاکمه انگل و استثمارگر کمترین اثری و
خبری نیست.
·
شرق کذائی در هر
صورت، نه جامعه، بلکه گداخانه ای است.
·
طفیلی خانه ای بی
خبر از رنج کار و تولید و فارغ از طبقات استثمارگر و توده زحمتکش استثمار شونده.
·
مزبله ای است یکدست
و همگون.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفاما باید نعره ای برکشم
درست است.
با وپزش