سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ
وین)
(۶ مهر ۱۳۶۱)
پيشکش
رزم و راه مبارزان فلسطين
·
مرحبا، دست مريزاد، شما
·
جنگجو کولی ها
·
خلقی آواره و اين پهنه وطن،
·
حسرتش دارم من.
·
دل من
·
دل ما
·
دل محرومان و رنجبران دنيا ست
·
ميهن خشم شما.
·
در سراسر همه هنگامۀ هول
·
باز، ای روئين تن
·
چشم دارم به تو من.
·
·
ديدمت شاخۀ زيتون در دست
·
با تفنگی بر دوش
·
پای گهواره و در مزرعه و مدرسه، بار ديگر
·
ديدمت در سنگر.
·
·
يا در آن روز که در حلقۀ مرگ
·
کربلا کردی، غوغا کردی
·
زير چشم همگان
·
کينه ورزان را رسوا کردی.
·
·
وندر آن شامگه شوم - که ديگر مرساد! - :
·
دست هايی که برآمد به وداع
·
بوسه هايی که رها شد در باد
·
اشک هايی که فرو ريخت به خاک
·
واژه های دلخواه
·
واژه های پرپر
·
گفته ناگفته، به لب نامده، آه ...
·
·
آخرين نيست، ولی اين ديدار
·
پردۀ آخر اين نقش کز آنِ من و تو ست
·
هم بود در پيکار
·
هر کجايش بفشانند و به هر جا ببرند
·
دانۀ خشم و خروش
·
در شيار همه خاکی، رويا ست
·
و هر آن شعله که با هيمۀ جان درگيرد
·
در سراپردۀ بيدادگران هم گيرا ست.
·
عصر آسايش انسان ام در منظره ها چشم نواز
·
عصر سامان بشر
·
آنگه اين خلق پريشان گشته
·
آنگه اين خصم جدايی انداز
·
همزبان تو اگر نيستم، اما بنگر
·
همنبرد تو و همدرد تو ام
·
دشمن دشمن نامرد تو ام.
·
·
نيست ما سوختگان را، ای يار
·
هيچ ره، جز پيکار.
·
گر در اين جبهه کنی ياوری ام
·
میشناسی و به جای آوري ام.
·
ميهن مجروحم
·
- تيربان شدۀ جنگ ستم -
·
روی دوش و دامن
·
دارد از خون، پرچم.
·
·
ولی اين دريا برخاسته است
·
رخت توفان به تن آراسته است
·
دشمنان هر چه درشت
·
مشت، بيهوده بر اين موج گران می کوبند
·
گردبادی را با جاروبی می روبند.
·
·
تو به هر مرغک عاشق که پريد از سر بام
·
يا به هر جان جسور
·
که به صد وسوسه از کوچۀ معشوقه گذشت
·
ببر از من پيغام،
·
که فرود آی و ببين ديدۀ من لانۀ تو ست
·
دل من خانۀ تو ست
·
و نه تنها دل و دست من در کار شما ست
·
هر کجا هست يکی جان بلند
·
با شما دارد در رزم رهايی پيوند.
·
فاتحانيد سرافراز، برآريد سرود
·
بر شما باد، درود.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر