تحلیلی
از شین میم شین
سرمنزل
فراغت نتوان ز دست دادن
ای
ساروان فروکش، کاین ره کران ندارد
·
معنی تحت اللفظی:
·
محل استراحت و آسودگی را نباید از دست داد.
·
ای ساروان افسار کاروان بکش و از رفتن پرهیز کن.
·
برای اینکه این راه، انتها و پایان ندارد.
1
·
برای درک بهتر و عمیقتر منظور خواجه در این بیت، بهتر
است که ابیات قبلی را به خاطر آوریم:
با
هیچ کس نشانی، ز آن دلستان ندیدم
یا
من خبر ندارم، یا او نشان ندارد
هر
شبنمی در این ره، صد بحر آتشین است
دردا
که این معما شرح و بیان ندارد
·
خواجه خواننده و شنونده شعرش را از پیگیری در حرکت، از پیمایش
پیگیر راه برای نیل به ایدئال و آماج، گام به گام دلسرد می کند:
·
خواننده و شنونده شعر خواجه بی آنکه حتی خودش ملتفت شود،
به این نتیجه می رسد که دلستان بی نشان است، ضمنا در شبنمی صد بحر است و هر بحر، بحری
آتشین است، همه چیز معما ست، معمائی که حتی شرح و بیان ندارد، چه رسد به راه حل.
·
خواننده وشنونده ی شعر خواجه ـ رفته رفته ـ بلحاظ روحی و
پسیکولوژیکی تخدیر، خسته و فرسوده می شود.
·
او اکنون خسته است.
·
درست به همان سان که رهروی خسته می شود.
·
اکنون شرایط روحی و پسیکولوژیکی در او برای تسلیم و تمکین
به طبقه حاکمه و رضا به وضع موجود، آماده است و خواجه با این بیت، عملا و عمدا تبر
بر نهالک امید و بقایای بی رمق سماجت او نسبت به پیگیری راه فرود می آورد:
2
سرمنزل
فراغت نتوان ز دست دادن
ای
ساروان فروکش، کاین ره کران ندارد
·
بزعم خواجه، از دست دادن سرمنزل آسایش و فراغت نشانه ی
حماقت است.
·
باید از رفتن سر باز زد.
·
برای اینکه این راه در هر صورت لایتناهی است.
3
·
حریف فرمالیستی به ما ایراد گرفته که «هدفی جز اینکه
مخاطب را به رنگ خود
در آورید، ندارید» و ضمنا
«آیا در اشعار هم اندیشان شما و آزادگان معاصر ـ چه ایرانی و غیر ایرانی ـ کلماتی مثل جانان و
غیره وجود ندارند؟»
4
·
اولا ما تنها سودائی که در سر نداریم، نوچه جوئی است، چه
رسد به نوچه سازی و یا نوچه گیری.
·
ما به تنها چیزی که تره خرد نمی کنیم، تأیید مکانیکی و
مصلحتی و تعریف الکی و کشکی است.
·
ما اصلا وجود عملی و علنی و عینی نداریم، تا خواننده خود
را همرنگ خود سازیم.
·
ضمنا کدام خواننده؟
·
بهترین خواننده جفنگیات ما خودمان هستیم.
5
·
ثانیا هرگز نباید اسیر فرم و نمود و ظاهر زشت و زیبای چیزها و کس ها گشت.
·
برای اینکه در دیالک تیک فرم و محتوا، نقش تعیین کننده
نه از آن فرم، نه از آن واژه های مشابه و یا تصاویر زشت و زیبای شبیه هم، بلکه از
آن محتوا ست.
·
درست به همین دلیل است که ما محتوا را حتی الامکان می
کاویم و به فرم فقط برای ره جستن به محتوا می پردازیم.
·
همین مفاهیم و
احکام «سرمنزل فراغت نتوان زدست دادن و ای ساروان فروکش» را سعدی هم بکرات بکار
برده است و ما مورد تحلیل عینی و مشخص قرار داده ایم.
·
اما تفاوت میان سعدی و حافظ بلحاظ سمتگیری نسبت به خرد
از زمین تا آسمان است:
6
·
سعدی بلحاظ موضعگیری طبقاتی، فرق ماهوی با حافظ ندارد.
·
سعدی ولی روی هم رفته خردگرا ست.
·
در حالیکه حافظ از سر تا پا خردستیز است.
·
سطر سطر آثار سعدی و بیت بیت اشعار او ساختار دیالک تیکی
دارد.
·
حافظ اما هنری جز تخریب دیالک تیک عینی ندارد.
·
برای اینکه به قول حکیمی به نام گئورگ لوکاچ، «پیش شرط
هر خطا و خیانت زیر پا نهادن دیالک تیک است.» (نقل به مضمون)
·
و به قول حریفی پیش شرط هر خریت و لاشخوریت و خیانت و
خطا و خردستیزی، دیالک تیک ستیزی است.
7
سرمنزل
فراغت نتوان ز دست دادن
ای
ساروان فروکش، کاین ره کران ندارد
·
مقوله «راه» و حرکت در دیوان خواجه باید مستقلا مورد
بررسی قرار گیرد.
·
خیلی از «علمای» ادیب و مؤدب ادب و ادبیات شناس، ستایش
حافظ از سکونت در رکن آباد و شیراز و غیره را بزعم خود و برای عمو عمه ی خود
«تحلیل» کرده اند.
·
به قول حریف، خدای حافظ را خرما دریافته اند.
·
خواجه به احتمال قوی مخالف حرکت به مثابه مقوله عام است.
·
دلیل آن در همین بیت تبیین می یابد:
·
بزعم خواجه «این راه» پایان ندارد.
·
بی پایانی راه عملا به معنی بیهودگی حرکت است.
·
برای اینکه بی پایانی راه به معنی فقدان مقصد است و
پیمایش راه بی پایان و بی مقصد بی ثمر و بیهوده است.
8
·
خواجه عملا دیالک تیک رهرو و راه و مقصد را تخریب می
کند:
·
مقصد را نفی می کند و از رده خارج می سازد.
·
آنگاه رهرو می ماند و راه بی انتها و بی کران و بی
پایان.
·
این عملا به معنی محکوم کردن رهرو به سرگردانی است.
·
این به معنی اثبات ایراسیونالیستی (خردستیزانه) نیهلیسم
(پوچیگرائی) است که جلال آل احمد و البر کامو و شرکاء نمایندگی خواهند کرد.
·
این به معنی اثبات ایراسیونالیستی (خردستیزانه) بی
معنائی زندگی است.
·
این به معنی انکار معنای زندگی است که احسان طبری در
مفهوم «نبرد برای رهایش بنده از بندگی و بهروزی زنده در زندگی» فرمولیندی کرده
است:
·
یادش به یاد باد.
9
·
احتمالا به همین دلیل هم بوده که خواجه جهان را «رباط دو
در» تصور و تصویر می کند:
·
رباط به معنی کاروانسرا ست که برای استراحتی کوتاه و
تجدید قوا جهت تداوم راه، مورد استفاده رهرو قرار می گیرد و نه برای اقامت دایم و
زیست.
·
تصور و تصویر جهان به مثابه «رباط دو در» نیز به معنی
فقدان مقصد است:
·
رهرو از دری وارد می شود و از دری خارج.
·
همین و بس.
·
نه هدفی و نه آماجی.
·
نه مبدئی و نه مقصدی.
·
چرا که «این ره کران ندارد.»
10
·
شاملو هم در واکنش به «افاضات تلویزیونی خمینی»، مبنی بر
«خداشناسی به مثابه معنای زندگی»، همین تئوری را نمایندگی کرده است.
·
کسب و کار همه خردستیزان و ایندیویدوئالیست ها
(فردگرایان) همین است:
·
مطلق کردن «من» فردی، ضمن انکار «من» نوعی.
·
مطلق کردن فرد و منفرد و خاص، ضمن انکار عام.
·
مطلق کردن جزء ناچیز، ضمن انکار کل تعیین کننده.
·
مطلق کردن سکون نسبی، ضمن انکار حرکت مطلق.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر