۱۳۹۳ مرداد ۵, یکشنبه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (14)


تحلیلی از شین میم شین 

سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن
ای ساروان فروکش، کاین ره کران ندارد

·        معنی تحت اللفظی:
·        محل استراحت و آسودگی را نباید از دست داد.
·        ای ساروان افسار کاروان بکش و از رفتن پرهیز کن.
·        برای اینکه این راه، انتها و پایان ندارد.

1
·        برای درک بهتر و عمیقتر منظور خواجه در این بیت، بهتر است که ابیات قبلی را به خاطر آوریم:

با هیچ کس نشانی، ز آن دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم، یا او نشان ندارد

هر شبنمی در این ره، صد بحر آتشین است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد

·        خواجه خواننده و شنونده شعرش را از پیگیری در حرکت، از پیمایش پیگیر راه برای نیل به ایدئال و آماج، گام به گام دلسرد می کند:
·        خواننده و شنونده شعر خواجه بی آنکه حتی خودش ملتفت شود، به این نتیجه می رسد که دلستان بی نشان است، ضمنا در شبنمی صد بحر است و هر بحر، بحری آتشین است، همه چیز معما ست، معمائی که حتی شرح و بیان ندارد، چه رسد به راه حل.
·        خواننده وشنونده ی شعر خواجه ـ رفته رفته ـ بلحاظ روحی و پسیکولوژیکی تخدیر، خسته و فرسوده می شود.
·        او اکنون خسته است.
·        درست به همان سان که رهروی خسته می شود.

·        اکنون شرایط روحی و پسیکولوژیکی در او برای تسلیم و تمکین به طبقه حاکمه و رضا به وضع موجود، آماده است و خواجه با این بیت، عملا و عمدا تبر بر نهالک امید و بقایای بی رمق سماجت او نسبت به پیگیری راه  فرود می آورد: 

2
سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن
ای ساروان فروکش، کاین ره کران ندارد

·        بزعم خواجه، از دست دادن سرمنزل آسایش و فراغت نشانه ی حماقت است. 
·        باید از رفتن سر باز زد.
·        برای اینکه این راه در هر صورت لایتناهی است.

3
·        حریف فرمالیستی به ما ایراد گرفته که «هدفی جز اینکه مخاطب را به رنگ خود در آورید، ندارید» و ضمنا «آیا در اشعار هم اندیشان شما و آزادگان معاصر ـ چه ایرانی و غیر ایرانی ـ کلماتی مثل جانان و  غیره وجود ندارند؟»

4
·        اولا ما تنها سودائی که در سر نداریم، نوچه جوئی است، چه رسد به نوچه سازی و یا نوچه گیری.
·        ما به تنها چیزی که تره خرد نمی کنیم، تأیید مکانیکی و مصلحتی و تعریف الکی و کشکی است.
·        ما اصلا وجود عملی و علنی و عینی نداریم، تا خواننده خود را همرنگ خود سازیم.

·        ضمنا کدام خواننده؟

·        بهترین خواننده جفنگیات ما خودمان هستیم.

5
·        ثانیا هرگز نباید اسیر فرم و نمود و ظاهر زشت و زیبای  چیزها و کس ها گشت.
·        برای اینکه در دیالک تیک فرم و محتوا، نقش تعیین کننده نه از آن فرم، نه از آن واژه های مشابه و یا تصاویر زشت و زیبای شبیه هم، بلکه از آن محتوا ست.

·        درست به همین دلیل است که ما محتوا را حتی الامکان می کاویم و به فرم فقط برای ره جستن به محتوا می پردازیم.
·        همین  مفاهیم و احکام «سرمنزل فراغت نتوان زدست دادن و ای ساروان فروکش» را سعدی هم بکرات بکار برده است و ما مورد تحلیل عینی و مشخص قرار داده ایم.
·        اما تفاوت میان سعدی و حافظ بلحاظ سمتگیری نسبت به خرد از زمین تا آسمان است:

6
·        سعدی بلحاظ موضعگیری طبقاتی، فرق ماهوی با حافظ ندارد.
·        سعدی ولی روی هم رفته خردگرا ست.
·        در حالیکه حافظ از سر تا پا خردستیز است.
·        سطر سطر آثار سعدی و بیت بیت اشعار او ساختار دیالک تیکی دارد.
·        حافظ اما هنری جز تخریب دیالک تیک عینی ندارد.
·        برای اینکه به قول حکیمی به نام گئورگ لوکاچ، «پیش شرط هر خطا و خیانت زیر پا نهادن دیالک تیک است.» (نقل به مضمون) 
·        و به قول حریفی پیش شرط هر خریت و لاشخوریت و خیانت و خطا و خردستیزی، دیالک تیک ستیزی است.

7
سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن
ای ساروان فروکش، کاین ره کران ندارد

·        مقوله «راه» و حرکت در دیوان خواجه باید مستقلا مورد بررسی قرار گیرد.
·        خیلی از «علمای» ادیب و مؤدب ادب و ادبیات شناس، ستایش حافظ از سکونت در رکن آباد و شیراز و غیره را بزعم خود و برای عمو عمه ی خود «تحلیل» کرده اند.
·        به قول حریف، خدای حافظ را خرما دریافته اند.
·        خواجه به احتمال قوی مخالف حرکت به مثابه مقوله عام است.
·        دلیل آن در همین بیت تبیین می یابد:
·        بزعم خواجه «این راه» پایان ندارد.
·        بی پایانی راه عملا به معنی بیهودگی حرکت است.
·        برای اینکه بی پایانی راه به معنی فقدان مقصد است و پیمایش راه بی پایان و بی مقصد بی ثمر و بیهوده است.

8

·        خواجه عملا دیالک تیک رهرو و راه و مقصد را تخریب می کند:
·        مقصد را نفی می کند و از رده خارج می سازد.
·        آنگاه رهرو می ماند و راه بی انتها و بی کران و بی پایان.

·        این عملا به معنی محکوم کردن رهرو به سرگردانی است.

·        این به معنی اثبات ایراسیونالیستی (خردستیزانه) نیهلیسم (پوچیگرائی) است که جلال آل احمد و البر کامو و شرکاء نمایندگی خواهند کرد.
·        این به معنی اثبات ایراسیونالیستی (خردستیزانه) بی معنائی زندگی است.

·        این به معنی انکار معنای زندگی است که احسان طبری در مفهوم «نبرد برای رهایش بنده از بندگی و بهروزی زنده در زندگی» فرمولیندی کرده است:
·        یادش به یاد باد.

9
·        احتمالا به همین دلیل هم بوده که خواجه جهان را «رباط دو در» تصور و تصویر می کند:
·        رباط به معنی کاروانسرا ست که برای استراحتی کوتاه و تجدید قوا جهت تداوم راه، مورد استفاده رهرو قرار می گیرد و نه برای اقامت دایم و زیست.
·        تصور و تصویر جهان به مثابه «رباط دو در» نیز به معنی فقدان مقصد است:
·        رهرو از دری وارد می شود و از دری خارج.
·        همین و بس.
·         نه هدفی و نه آماجی.
·        نه مبدئی و نه مقصدی.
·        چرا که «این ره کران ندارد.»

10
·        شاملو هم در واکنش به «افاضات تلویزیونی خمینی»، مبنی بر «خداشناسی به مثابه معنای زندگی»، همین تئوری را نمایندگی کرده است.

·        کسب و کار همه خردستیزان و ایندیویدوئالیست ها (فردگرایان) همین است:
·        مطلق کردن «من» فردی، ضمن انکار «من» نوعی.
·        مطلق کردن فرد و منفرد و خاص، ضمن انکار عام.
·        مطلق کردن جزء ناچیز، ضمن انکار کل تعیین کننده.
 ·        مطلق کردن سکون نسبی، ضمن انکار حرکت مطلق.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر