فصل
پنجم
ایدئالیسم
پروفسور
دکتر اندراس گدو
برگردان
شین میم شین
بخش
چهارم
پوزیتیویسم و
فلسفه حیات
به مثابه طرز
تفکر:
انکار سیستم
وارگی (سیستمیت) تفکر کلاسیک بورژوائی
قسمت دوم
ریشه دوانی
دگم (جزم) پوزیتیویستی از سوی
ارنست لاس
ادعای پایان
ماتریالیسم از سوی
کبانیس و
فریدریش البرت لانگه
·
در این مرحله، فلسفه اسپنسر
خودویژه ترین و مؤثر ترین فلسفه محسوب می شود، ولی به هیچوجه تنها فرم پوزیتیویسم نبوده
است:
1
·
در جوار فلسفه اسپنسر، بقایای هنوز
فعال مکتب کومته و نفوذ معنوی جان استوارت میل نیز وجود داشته اند.
2
·
ضمنا فرقه های بی فرم پوزیتیویسم
نیز بوده اند که در منافذ روح جامعه جا خوش کرده بودند و محتوای فلسفی مقبول خود
را به مثابه حقایق مبرهن و غیرقابل تردید بیرون می فرستادند.
3
·
در این دوره، جزمی (دگمی) ریشه می
دواند، مبنی بر اینکه پوزیتیویسم جریان بنیادی تفکر فلسفی بطور کلی است و بسان خطی
از سرتاسر تاریخ تفکر فلسفی می گذرد و بدیل عام و یونیورسال ایدئالیسم محسوب می شود.
4
·
پوزیتیویست ها و طرفداران علنی ایدئالیسم
به قبول تزی روی می آورند، مبنی بر اینکه «تقریبا و روی هم رفته، دو جریان وجود
دارد که در تاریخ توسعه ی گویا مغشوش و مبهم و مه آلود درک علمی جهان و حیات و طبیعت
و روح پیاپی رخ می نمایند:
الف
·
ایدئالیسم
ب
·
پوزیتیویسم
5
ارنست لاس (1837 ـ 1885)
فیلسوف، پداگوگ آلمانی
استاد دانشگاه
اشتراوس بورگ
·
ضمنا ادعا می کنند که «ایدئالیسم با
پوزیتیویسم یکسان است» و منظور از پوزیتیویسم
فلسفه ای است که «غیر از حقایق امور مثبت، بنیان دیگری را برسمیت نمی شناسد.
·
منظور از حقایق امور مثبت نیز
ادراکات برونی و درونی است که از هر نظر در پی اثبات حقایق امور و معارف تجربی
اند.»
·
(ارنست لاس، «ایدئالیسم و پوزیتیویسم. چالش انتقادی»،
ص 183، 1879)
6
·
در این دوره ـ بویژه در افکار
عمومی آلمان ـ اصطلاح ایدئالیسم هنوز جاذبه جدی داشته است.
7
·
ارنست لاس در اوایل سال های 80 از «سیطره
سحر انگیزی سخن می گوید که واژه صرف (نفس واژه) ایدئالیسم بر محافل پهناوری گسترده است.»
·
(همانجا، ص 4)
8
·
این سیطره سحرانگیز در نتیجه تأثیر
«ایدئالیسم آلمانی» و یا چالش های شعله ور در مکاتب هگلیانیستی نبوده است.
·
چون پس از سال 1848 چپ هگلیانیستی دیگر
وجود نداشته است.
·
مراجعه کنید به هگلیانیسم، نئوهگلیانیسم در تارنمای دایرة
المعارف روشنگری
9
·
بررسی ها و چالش های تاریخی ـ فلسفی
هر از گاهی نشانگر سیمای خط خطی خود ویژه ای از آن است.
·
راستگرا های هگلیانیستی عمدتا به
اکلکتیسیسم عمومی ختم می شدند که در آن زمان فقط به فلسفه مدرسی آلمانی محدود بوده
است.
·
(اکلکتیسیسم ـ بطور کلی ـ عبارت است از آمیختن مکانیکی عناصر فکری
مختلف با هم.
·
ما زمانی با اکلکتیسیسم فلسفی
سر و کار داریم که کسی تئوری ها، نظرات و قبل از
همه عناصر و تزهای سیستم ها و جریانات فلسفی مختلف را بدون تلاش در جهت ترکیب
خلاقانه آنها و بدون بر طرف کردن تناقضات منطقی موجود در آنها، با هم مخلوط کند و
سیستم من در آوردی «جدیدی» را بوجود آورد. مترجم)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر