تحلیلی
از شین میم شین
برو
معالجه ی خود کن، ای نصیحتگو
شراب
و شاهد شیرین که را زیانی داد
·
معنی تحت اللفظی:
·
ای ناصح، برو به مرض خودت علاجی پیدا کن.
·
چه کسی از شراب و شاهد شیرین ضرر دیده است که من ببینم؟
1
برو
معالجه ی خود کن، ای نصیحتگو
شراب
و شاهد شیرین که را زیانی داد
·
ناصح در سراسر دیوان حافظ یکی از کاراکترهای منفی و منفور
است.
·
ماهیت ناصح نیز باید در روند تحلیل اشعار خواجه کشف شود.
·
فونکسیون ناصح بطور کلی دادن نصیحت و اندرز و هشدار است.
·
می توان گفت که ناصح تجارب منفرد و خاص شخصی و نوعی ـ تاریخی
را تجرید می کند و در قالب اندرز می ریزد و در اختیار همنوعان خویش قرار می دهد تا
از تکرار خطاهای مشابه در امان بمانند.
·
از این رو می توان گفت که فونکسیون ناصح، نوعی انتقاد اجتماعی
است.
2
برو
معالجه ی خود کن، ای نصیحتگو
·
خواجه احتمالا به همین دلیل ناصح را خلع سلاح می کند.
·
خواجه ناصح را مریض می نامد، مریضی که خود بیش از دیگران
به اندرز نیاز دارد.
·
خواجه ناصح را تحقیر و تخریب می کند و در نظر خواننده و
شنونده شعر بی اعتبار و رسوا می سازد.
·
کرد و کار همه خردستیزان در مقیاس جهانی هم همین است:
·
صدور فرمان خاموش باش به منتقدین اجتماعی
·
پوزه بند زدن بر پوزه روشنگران علمی و انقلابی
3
برو
معالجه ی خود کن، ای نصیحتگو
شراب
و شاهد شیرین که را زیانی داد
·
خواجه حتی دلیل می آورد.
·
دلیل خواجه بر بیماری و عملا بر خریت ناصح این است که کسی
از شراب و شاهد شیرین ضرر و زیان نمی بیند.
·
ظاهرا حق با خواجه است و ناصح بیهوده اندرز می دهد.
·
اما بیت بعدی خواجه خردستیز شنیدنی است:
گذشت
بر من مسکین و با رقیبان گفت:
«دریغ،
حافظ مسکین من چه جانی داد»
·
معنی تحت اللفظی:
·
از برابر من بیچاره گذشت و به مراقبان خود گفت:
·
«افسون که حافظ بیچاره من، بطرز فجیعی جان داد.»
1
·
کسی که برای تحقیر و تخریب ناصح از بی ضرری شراب و شاهد
شیرین دم زده بود، خود اکنون به جنازه ترحم انگیز و تهوع انگیزی بدل شده است.
·
آن سان که هم خودش خودش را مسکین می نامد و هم معشوق
کذائی مسکینش محسوب می دارد.
2
گذشت
بر من مسکین و با رقیبان گفت:
«دریغ،
حافظ مسکین من چه جانی داد»
·
در این بیت خواجه، عاشق جان می دهد و دیالک تیک سه عضوی
عاشق و رقیب و معشوق عملا از هم فرو می پاشد.
·
انسان که نه از معشوق هویتی می ماند و نه از رقیب.
·
معشوق و رقیب در غیاب عاشق فاقد فونکسیون اند.
3
گذشت
بر من مسکین و با رقیبان گفت:
«دریغ،
حافظ مسکین من چه جانی داد»
·
معشوق در این
بیت بطور غیرمستقیم معرفی می شود:
·
معشوق موجود قسی القلبی است که از کنار جنازه در حال نزع
عاشق می گذرد، بی آنکه به یاری اش شتابد و از مرگ نجاتش دهد.
·
بی رحمی و بی اعتنائی و حتی احساس مسرت نسبت به عذاب و
زجر و مرگ عاشق یکی از صفات اصلی معشوق در اشعار سعدی و حافظ است.
·
در این بیت هم معشوق دریغ از آن دارد که عاشق بطرز فجیعی
جان داده است.
·
ظاهر ترجیح می داده که زنده بماند و همچنان به کام او زجر
کشد.
·
معشوق در اشعار سعدی و حافظ تجسم عینی سادیسم (دگر آزاری)
است.
4
گذشت
بر من مسکین و با رقیبان گفت:
«دریغ،
حافظ مسکین من چه جانی داد»
·
از همین خصلت معشوق می توان به ماهیت طبقاتی فئودالی ـ
بنده داری اش و ضمنا به پسیکولوژی اجتماعی اش پی برد.
·
شکنجه گران شاه و شیخ هم نسبت به اسرای خود، همین برخورد
را داشته اند و دارند:
·
آنها هم در واکنش به التماس اسیر مبنی بر کشتنش، علنا می
گفتند:
·
تو را نمی کشیم، بلکه زجرت می دهیم تا هر چه می دانی، بر
زبان رانی، بعد آزادت می کنیم تا مادام العمر زجر بری.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر