۱۳۹۳ مرداد ۳, جمعه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (11)


تحلیلی از شین میم شین 

برو معالجه ی خود کن، ای نصیحتگو
شراب و شاهد شیرین که را زیانی داد

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای ناصح، برو به مرض خودت علاجی پیدا کن.
·        چه کسی از شراب و شاهد شیرین ضرر دیده است که من ببینم؟

1
برو معالجه ی خود کن، ای نصیحتگو
شراب و شاهد شیرین که را زیانی داد

·        ناصح در سراسر دیوان حافظ یکی از کاراکترهای منفی و منفور است.
·        ماهیت ناصح نیز باید در روند تحلیل اشعار خواجه کشف شود.
·        فونکسیون ناصح بطور کلی دادن نصیحت و اندرز و هشدار است.
·        می توان گفت که ناصح تجارب منفرد و خاص شخصی و نوعی ـ تاریخی را تجرید می کند و در قالب اندرز می ریزد و در اختیار همنوعان خویش قرار می دهد تا از تکرار خطاهای مشابه در امان بمانند.
·        از این رو می توان گفت که فونکسیون ناصح، نوعی انتقاد اجتماعی است.

2
برو معالجه ی خود کن، ای نصیحتگو

·        خواجه احتمالا به همین دلیل ناصح را خلع سلاح می کند.
·        خواجه ناصح را مریض می نامد، مریضی که خود بیش از دیگران به اندرز نیاز دارد.
·        خواجه ناصح را تحقیر و تخریب می کند و در نظر خواننده و شنونده شعر بی اعتبار و رسوا می سازد.
·        کرد و کار همه خردستیزان در مقیاس جهانی هم همین است:
·        صدور فرمان خاموش باش به منتقدین اجتماعی
·        پوزه بند زدن بر پوزه روشنگران علمی و انقلابی

3
برو معالجه ی خود کن، ای نصیحتگو
شراب و شاهد شیرین که را زیانی داد

·        خواجه حتی دلیل می آورد.
·        دلیل خواجه بر بیماری و عملا بر خریت ناصح این است که کسی از شراب و شاهد شیرین ضرر و زیان نمی بیند.
·        ظاهرا حق با خواجه است و ناصح بیهوده اندرز می دهد.
·        اما بیت بعدی خواجه خردستیز شنیدنی است:

گذشت بر من مسکین و با رقیبان گفت:
«دریغ، حافظ مسکین من چه جانی داد»

·        معنی تحت اللفظی:
·        از برابر من بیچاره گذشت و به مراقبان خود گفت:
·        «افسون که حافظ بیچاره من، بطرز فجیعی جان داد.»

1
·        کسی که برای تحقیر و تخریب ناصح از بی ضرری شراب و شاهد شیرین دم زده بود، خود اکنون به جنازه ترحم انگیز و تهوع انگیزی بدل شده است.
·        آن سان که هم خودش خودش را مسکین می نامد و هم معشوق کذائی مسکینش محسوب می دارد.

2
گذشت بر من مسکین و با رقیبان گفت:
«دریغ، حافظ مسکین من چه جانی داد»

·        در این بیت خواجه، عاشق جان می دهد و دیالک تیک سه عضوی عاشق و رقیب و معشوق عملا از هم فرو می پاشد.
·        انسان که نه از معشوق هویتی می ماند و نه از رقیب.
·        معشوق و رقیب در غیاب عاشق فاقد فونکسیون اند.

3
گذشت بر من مسکین و با رقیبان گفت:
«دریغ، حافظ مسکین من چه جانی داد»

·        معشوق در  این بیت بطور غیرمستقیم معرفی می شود:
·        معشوق موجود قسی القلبی است که از کنار جنازه در حال نزع عاشق می گذرد، بی آنکه به یاری اش شتابد و از مرگ نجاتش دهد.
·        بی رحمی و بی اعتنائی و حتی احساس مسرت نسبت به عذاب و زجر و مرگ عاشق یکی از صفات اصلی معشوق در اشعار سعدی و حافظ است.
·        در این بیت هم معشوق دریغ از آن دارد که عاشق بطرز فجیعی جان داده است.
·        ظاهر ترجیح می داده که زنده بماند و همچنان به کام او زجر کشد.
·        معشوق در اشعار سعدی و حافظ تجسم عینی سادیسم (دگر آزاری)  است.

4
گذشت بر من مسکین و با رقیبان گفت:
«دریغ، حافظ مسکین من چه جانی داد»

·        از همین خصلت معشوق می توان به ماهیت طبقاتی فئودالی ـ بنده داری اش و ضمنا به پسیکولوژی اجتماعی اش پی برد.
·        شکنجه گران شاه و شیخ هم نسبت به اسرای خود، همین برخورد را داشته اند و دارند:
·        آنها هم در واکنش به التماس اسیر مبنی بر کشتنش، علنا می گفتند:
·        تو را نمی کشیم، بلکه زجرت می دهیم تا هر چه می دانی، بر زبان رانی، بعد آزادت می کنیم تا مادام العمر زجر بری.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر