تحلیلی از
یدالله سلطان پور
دیالک تیک شخصیت و تاریخ
·
در فوتبال دیالک
تیک شخصیت و تاریخ بطرز بعرنجی مانی پولیزه می شود:
1
·
روندهای اجتماعی
از تنگه ی دیالک تیک جبر و اختیار می گذرند.
·
در دیالک تیک جبر
و اختیار (ضرورت و آزادی) نقش تعیین کننده
از آن جبر است، بی آنکه اختیار هیچ کاره و هیچ واره باشد.
الف
·
در مقوله فلسفی
جبر (ضرورت) پدیده ها و روندهای اوبژکتیف (عینی)
و خودپوی جامعه تجرید می یابند، پدیده ها
و روندهائی که مستقل از سوبژکت تاریخ سیر می کنند.
ب
·
در مقوله فلسفی اختیار
(آزادی) پدیده ها و روندهای سوبژکتیف تجرید می یابند.
ت
·
پدیده ها و
روندهای طبیعی بی سوبژکت اند.
·
مثلا وقوع زلزله
و توفان و آتش فشان، رویش گیاهان، مهاجرت
ابرها، غرش تندرها، بارش باران و غیره به
انسان احتیاج ندارند.
پ
·
در جامعه و یا
تاریخ اما بدون فعالیت دگرگونساز انسان (بدون سوبژکتیویته) آب حتی از آب تکان نمی خورد.
·
به همین دلیل
مارکسیسم سوبژکت مندی پدیده ها و روندهای اجتماعی (تاریخ) را کشف، استدلال و اثبات می کند.
ث
·
سوبژکت مندی
پدیده ها و روندهای تاریخی و یا اجتماعی یکی از کشفیات بزرگ مارکس است.
·
تفاوت اصلی
ماتریالیسم دیالک تیکی با ماتریالیسم مکانیکی (ماتریالیسم قرن هجده فرانسه، از
هولباخ تا دیدرو) و متافیزیکی (فویرباخ) نیز همین جا ست:
1
·
ماتریالیسم
مکانیکی و ماتریالیسم متافیزیکی پدیده ها و روندهای اجتماعی را خودپو تلقی می کنند
و انسان ها را هیچکاره، منفعل و تماشاچی.
2
·
ماتریالیسم دیالک
تیکی اما پدیده ها و روندهای اجتماعی را جبری ـ اختیاری و سوبژکتیف ـ اوبژکتیف تلقی
می کند.
·
منظور از دیالک
تیک اوبژکت و سوبژکت چیست؟
الف
دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت
در تئوری شناخت
·
در دیالک تیک
اوبژکت ـ سوبژکت در عرصه تئوری شناخت، نقش تعیین کننده از آن اوبژکت (موضوع) شناخت است.
·
چون محتوای شناخت
در خود اوبژکت شناخت است.
·
چند و چون سیب، طعم
و عطر و میزان مواد قندی و آب و آنزیم ها و ویتامین های سیب در خود سیب است و نه
در خرنده و خورنده و کارنده و چیننده و بوینده سیب (سوبژکت شناخت)
ب
دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت
در جامعه (تاریخ)
·
در دیالک تیک
اوبژکت ـ سوبژکت در جامعه و یا تاریخ، اما نقش تعیین کننده از آن سوبژکت جامعه و
تاریخ است.
·
بدون حضور انسان
در جامعه و تاریخ آب حتی از آب تکان نمی خورد، چه رسد به گذار بالنده از پله توسعه
اجتماعی نازل به عالی، یعنی انقلاب اجتماعی.
3
·
جامعه و یا تاریخ
را توده های مولد و زحمتکش می سازند.
·
توده های مولد و
زحمتکش اما جامعه و یا تاریخ را بسته به سطح توسعه نیروهای مولده تحت رهبری طبقه
اجتماعی معینی می سازند که نماینده فردای متعالی جامعه و تاریخ است.
·
به عبارت دیگر توده
های مولد و زحمتکش توسعه را در دیالک تیک طبقه و توده می سازند.
·
مثال های فرماسیونی نمونه
وار:
الف
·
توده های مولد و
زحمتکش، جامعه برده داری را تحت رهبری طبقه موسوم به اشرافیت برده دار تشکیل و
توسعه داده اند و تحکیم کرده اند.
·
محمد به مثابه
شخصیت نماینده همین طبقه اجتماعی بوده است.
ب
·
توده های مولد و
زحمتکش جامعه فئودالی را تحت رهبری طبقه موسوم به اشرافیت فئودال تشکیل و توسعه
داده اند و تحکیم کرده اند.
ت
·
توده های مولد و
زحمتکش جامعه سرمایه داری را تحت رهبری طبقه متوسط (بورژوازی آغازین) تشکیل و
توسعه داده اند و تحکیم کرده اند.
·
روبسپیر به مثابه
شخصیت نماینده همین طبقه اجتماعی بوده است.
پ
·
توده های مولد و
زحمتکش جامعه سوسیالیستی را تحت رهبری طبقه کارگر تشکیل و توسعه داده اند و تحکیم
کرده اند.
·
مارکس و انگلس و لنین
و مائو و کاسترو و هوشی مین و غیره به مثابه شخصیت، نمایندگان همین طبقه اجتماعی بوده
است.
4
·
هر کدام از این
طبقات مترقی در برهه تاریخی معین، ایدئولوژی طبقاتی خاص خود را تبلیغ کرده اند و
توده های مولد و زحمتکش را جذب، تهییج،
بسیج و سازماندهی کرده اند و انقلاب اجتماعی معینی را عملی ساخته اند.
5
گئورگی والینتینوویچ پله خانوف
(1856 ـ 1918)
فیلسوف و ژورنالیست روس
او تجارب جنبش سوسیال ـ انقلابی (نارودنیکی) را
با مارکسیسم پیوند داد.
لنین پله خانوف را پدر و یار تئوریکی خویش می دانست.
پله خانوف و اکسلرود اولین کسانی بودند که به انتقاد از
اکونومیسم برخاستند:
«ما مخالف تبلیغ و ترویج با انگیزه های اقتصادی نیستیم.
ما مخالف تبلیغ و ترویجی هستیم که رویاروئی اقتصادی میان
کارگران و سرمایه داران را برای توسعه شعور سیاسی پرولتاریا درک نمی کند.»
پس از پیروزی انقلاب اکتبر 1917 به فینلند رفت و در اثر
بیماری سل جهان را وداع گفت.
آثار:
چرنیشفسکی
آنارشیسم و سوسیالیسم
اشاراتی به تاریخ ماتریالیسم
1917 میان انقلاب و دموکراسی (مجموعه مقالات)
تاریخ از دیدگاه مونیستی
حقایق منطقی
اهمیت مطالعه تاریخ از نقطه نظر تحولات فکری
نقش شخصیت در تاریخ
مسائل اساسی مارکسیسم
·
برای تحت تأثیر قرار
دادن توده های مولد و زحمتکش به مثابه سازنده تاریخ (جامعه) به تسخیر قلب و مغز آنها
نیاز هست.
·
تسخیر قلب توده
به معنی محبوب و مورد اعتماد توده بودن است.
·
تسخیر مغز توده
به معنی تبلیغ ایدئولوژی طبقاتی خود و جلب اعتماد مردم به صحت آن ایدئولوژی است.
·
جان رید در اثر
خود تحت عنوان «ده روزی که دنیا را لرزاند» به قول حریفی، از اعتماد خارائین توده
به لنین و بلشویسم سخن می گوید.
·
این به معنی
تسخیر قلب و مغز توده بوسیله بلشویسم زیر رهبری لنین است.
·
برای تسخیر قلب و
مغز توده به شخصیت نیاز است.
·
شخصیت در تاریخ
می تواند نقش مثبت و یا منفی بازی کند.
·
به همین دلیل است
که پله خانوف عنوان اثر خود را «نقش شخصیت در تاریخ» نام می نهد.
6
·
همه جنبش های ضد فئودالی
در قرون وسطی تحت رهبری کشیشان انقلابی صورت گرفته است.
·
شخصیت های مذهبی در
قرون وسطی بسته به پایگاه طبقاتی دهقانی و یا فئودالی خود، نقش مثبت و منفی بازی
می کنند.
الف
·
توده برای تشکل و
مبارزه به شخصیت نیاز دارد.
·
طبقه حاکمه از این حقیقت امر آگاه است.
·
به همین دلیل بسته
به سطح توسعه توده برای آن شخصیت می تراشد.
ب
·
اگر توده مسموم به
افیون مذهب باشد، طبقه حاکمه برای توده شخصیت مذهبی می پرورد.
·
خمینی با توجه به
سطح نازل شعور توده بوسیله طبقه حاکمه به درجه امام ارتقا داده می شود تا مجری
اراده اش باشد.
·
خمینی شخصیتی
منفی بوده است.
·
برای اینکه
نماینده فئودالیسم و روحانیت و بخش سنتی و مذهبی ـ خرافی بورژوازی بوده است.
·
خمینی به مثابه
شخصیت به تاریخ خیانت و نقش منفی بازی کرده است.
ت
·
در متروپول های سرمایه
داری که مذهب به دلایل تاریخی و سطح توسعه فکری بالاتر توده های مولد و زحمتکش جاذبه
چشمگیر ندارد، فوتبال به مثابه مذهب جدید و توده گیر مورد استفاده قرار داده می
شود.
·
فوتبالیست های برجسته
هم تربیت می شوند، هم تبلیغ و معرفی می شوند و هم به درجه شخصیت و سمبل و سرمشق ارتقا
داده می شوند.
·
به همین دلیل مسی
و رونالدو و غیره ضمنا به مثابه قهرمان خلق جازده می شوند.
·
این هنوز تمامت
توطئه اندیشیده طبقه حاکمه نیست.
پ
·
طبقه حاکمه شخصیت
های محبوب العموم را با غصب بی رحمانه دارائی ناچیز مردم (مثلا از طریق فروش بلیط
مسابقات فوتبال، فروش پیراهن شخصیت ها، آبجو و غیره) و خرید و فروش آنها میلیونر
می کند.
·
مثلا برای بازیکن
21 ساله برزیلی 100 میلیون دلار داده می شود.
·
این اما به چه
معنی است؟
·
این اولا بیانگر
تفاوت گلادیاتورهای جامعه برده داری با گلادیاتورهای جامعه امپریالیستی است.
1
·
گلادیاتورهای جامعه
برده داری با افزایش قیمت شان، خود همچنان برده می
ماندند.
·
سود حاصله از افزایش
قیمت آنها را اشرافیت برده دار تصاحب می کرد.
2
·
گلادیاتورهای جامعه
امپریالیستی (خواه فوتبالیست و خواه تنیس باز، کشتی گیر، بوکسباز و غیره) اما با کسب
محبوبیت و تبدیل شدن به شخصیت تحول طبقاتی می یابد.
3
·
این بدان معنی
است که طبقه حاکمه رابطه ارگانیک شخصیت ها را با خلق قطع و به خویشتن وصل می کند.
·
فوتبالیست با
میلیونر شدن تغییر پایگاه طبقاتی می دهد، جزو اعضای طبقه حاکمه و بیانگر و نماینده
منافع طبقه حاکمه می شود.
·
این همان توطئه
ای است که در حق سیاستمداران متروپول ها صورت می گیرد.
·
سیاستمداران حقوقی
برابر با فوتبالیست های تیم ملی دریافت می کنند و ضمنا از سنگر خلق کنده می شوند و
به سنگر طبقه حاکمه پرتاب می شوند.
خ
·
ترفند طبقه حاکمه
هم همین جا ست:
·
خلق قهرمان کاذب
کسب می کند.
·
قهرمانی که بظاهر
نماینده خلق است، قهرمانی که خلق عشق و علاقه و احساس و اشتیاق و عاطفه اش را نثارش
می کند، ماهیتا یکی از اعضای ارگانیک طبقه حاکمه است.
·
این از سوئی به
معنی شخصیت سازی برای خلق، ضمن خلقیت زدائی از شخصیت است.
·
این از سوئی دیگر
به
معنی شخصیت سازی برای خویش (طبقه حاکمه) در لفافه شخصیت سازی برای خلق است.
·
وقتی از مانی
پولاسیون دیالک تیک شخصیت و تاریخ در مذهب و فوتبال و غیره سخن می رود به همین
دلیل است.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفبه عبارت دیگر توده های مولد و زحمتکش تاریخ را در دیالک تیک طبقه و توده می سازند.
درست است.
با پوزش