۱۳۹۳ خرداد ۲۱, چهارشنبه

سیری در شعر «عصیان بندگی» از فروغ فرخزاد (25)


فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
عصیان 
(۱۳۳۶)  
تحلیلی از شین میم شین

خود نشستی تا بر آنها چیره شد آنگاه
چون گیاهی، خشک کردی شان ز طوفانی

تندباد خشم تو بر قوم لوط آمد
سوختی شان، سوختی با برق سوزانی

·        معنی تحت اللفظی:
·        تو آرام نشستی تا ابلیس بر انسان ها چیره شد.
·        بعد آنها را بسان گیاهی به توفانی خشکاندی.
·        تندباد خشم تو بر قوم لوط فرود آمد و همه شان سوختند.

 لوط، پیامبر و پدر آمونیان  و مو آبیان بوده است.
زن وی هنگامی که از سدوم  بیرون می رفت، چون به پشت سر نگریست، به تندیسی از نمک تبدیل شد.
(فرهنگ واژگان فارسی)

·        خدا در قاموس فروغ ابلیس را وسیله وسوسه و اغوای بنی بشر قرار می دهد تا بر بنی بشر خشم گیرد و تنبیه شان کند.



·        آنچه فروغ در اینهمه بیت می گوید، ناصر خسرو در دو بیت زیر گفته است:

خدايا راست گويم:
«فتنه از توست!»
ولی از ترس نتوانم چخيدن (دم زدن)
«اگر ریگی به کفش خود نداری،
چرا بایست شیطان آفریدن؟»
ناصر خسرو

·        معنی تحت اللفظی:
·        خدایا حقیقت این است که منشاء فتنه توئی.
·        ولی از ترس نمی توانم بگویم.
·        اگر ریگی به کفش نداشته ای، برای چی ابلیس را آفریده ای.

وای از این بازی، از این بازی درد آلود
از چه ما را این چنین بازیچه می سازی

رشته تسبیح و در دست تو می چرخیم
گرم می چرخانی و بیهوده می تازی

·        معنی تحت اللفظی:
·        وای از این بازی درد آلودی که پیشه کرده ای!
·        معلوم نیست که چرا ما را بازیچه می کنی و بسان رشته تسبیح در دست می چرخانی و بیهوده تاخت و تاز می آوری!

1
·        از همین دو بیت شعر می توان بی کمترین تردید به این نتیجه رسید که فروغ به وجود خدا ایمان واثق دارد.
·        حریفی بر آن بوده که عصیان نتیجه جهل به قانونمندی های عینی هستی است.

·        چون اگر کسی به قانونمندی های عینی هستی واقف باشد، به جای عصیان کور و کودکانه از همان قانونمندی های عینی برای تغییر حتی الامکان وضع موجود بهره برمی گیرد.
·        فروغ فکر می کند که خدائی وجود دارد و انسان نه یگانه سوبژکت جامعه و جهان، بلکه اوبژکت و بازیچه دست نیروی نامرئی واهی و موهومی به نام خدا ست.

2
فویرباخ
 
·        فروغ در این دو بیت شعر، به تنها چیزی که ایمان ندارد، سوبژکت وارگی انسان ها ست، فاعلیت و توان تحول بخش انسان ها ست.

·        ما با این طرز نگرش در ماتریالیسم مکانیکی (قرن هجده فرانسه)  و ماتریالیسم متافیزیکی فویرباخ برخورد می کنیم.
·        مارکس و انگلس در چالش ایدئولوژیکی با فلسفه فویرباخ، مفهوم «سوبژکتیویته» را کشف، استدلال، اثبات و مطرح می کنند.

3
·        فروغ دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک خدا و انسان بسط و تعمیم می دهد و عملا وارونه می سازد:
·        واقعیت این است که خدا هیچکاره است.
·        حدائی وجود ندارد تا کاره ای باشد.
·        خدا مخلوق انسان است و نه برعکس.
·        واقعیت این است که به غیر از انسان، سوبژکتی وجود ندارد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر