سعدی شیرازی
( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
مثل
(گلستان باب اول، ص 33 ـ 34)
تحلیلی
از شین میم شین
سیه گوش (حیوانی است که به دنبال شیر می رود و از پس مانده طعمه او می
خورد) را گفتند:
«تو را ملازمت صحبت شیر، به چه وجه، اختیار افتاد؟»
گفت:
«تا فضله صیدش می خورم و از شر دشمنان،
در پناه
صولتش (هیبت، عظمت، هراسناکی) زندگانی می کنم.»
·
معنی تحت اللفظی:
·
از سیاهگوش می پرسند:
·
«دلیل دنباله روی ات از
شیر چیست؟»
·
سیاهگوش جواب می دهد:
·
«به دو دلیل به دنباله روی
از شیر می پردازم:
·
اولا تا از باقی مانده شکارش بخورم.
·
ثانیا از شر ددان دیگر که از شیر هراس دارند و از آن فاصله
می گیرند، در امان باشم.»
·
سؤال این است که چه رابطه ای میان سیاهگوش و شیر برقرار
است؟
1
·
میان سیاهگوش و شیر نه رابطه به معنی واقعی کلمه، بلکه
رابطه واره ی یکسویه برقرار است.
·
رابطه واره یکسویه را وابستگی می نامند.
·
در رابطه واره موسوم به وابستگی، تأثیر یکطرفه است.
·
بود و نبود سیاهگوش نقشی در زندگی شیر ندارد.
·
سیاهگوش وابسته ی شیر است.
·
اکنون باید وابستگی طبیعی سیاهگوش به شیر را سوسیالیزه
کنیم تا اندرز نهفته در این حکایت سعدی را کشف کنیم.
2
·
اگر دلیل اول وابستگی سیاهگوش به شیر را در نظر بگیریم،
به وابستگی گدا به توانگر می رسیم.
·
در فلسفه تاریخ (اجتماعی) سعدی، جامعه بشری به دو طبقه
اصلی تقسیم می شود:
الف
·
طبقه حاکمه (توانگر)، که نور چشم خدا ست و خدا ثروت را بطور
مستقیم و بی واسطه، یعنی شخصا ارزانی اش می دارد.
ب
·
طبقه درویش (گدا)، که رزق و روزی اش را خدای رزاق بطور
غیرمستقیم و باواسطه می رساند.
·
واسطه رزق رسانی به طبقه درویش و یا گدا، طبقه حاکمه (توانگر)
است.
3
·
به همین دلیل است که باب اول و دوم بوستان و بعد گلستان
سعدی به سلطان و درویش اختصاص داده شده است.
·
این طبقه بندی اما به چه معنی است؟
4
·
این طبقه بندی سوبژکتیف سعدی بدان معنی است که ثروت اجتماعی
(نعمات مادی)، نه تولید، بلکه نازل می شود.
·
یعنی منشاء ثروت اجتماعی خدا ست.
·
در فلسفه تاریخ سعدی و بعدها حافظ، رزق و روزی نه تنها بنی
بشر، بلکه حتی مور و ملخ به حکمت الهی تعیین، وساطت و ارسال می شود.
·
سعدی می داند که از این خبرها نیست.
·
چون در جاهای دیگر به وقت ضرورت، یعنی به هنگام صدور
رهنمود به طبقه حاکمه و یا هیئت حاکمه، رعایت اندازه در ستم بر رعایا را مورد تأکید
قرار می دهد.
·
رعیت را بیخ جامعه قلمداد می کند.
5
·
سعدی اما ایدئولوگ اشرافیت بنده دار و فئودال است و افشای
حقیقت عینی به نفع این طبقه اجتماعی نیست.
·
از این رو، سعدی دست به تحریف حقایق مبرهن می زند:
·
او بر آن است که جهان، بوستانی است با درختان میوه.
·
بوستان را خدا به طبقه حاکمه داده و باغبان از باغ طبقه
حاکمه میوه را می چیند و به بارگاه آن می برد.
·
همین و بس.
·
سعدی آخرین کسی است که نداند که باغات و مزارع و قنوات و
غیره را توده های مولد و زحمتکش تولید می کنند.
·
بدون حضور توده ها باغات به برهوت بدل می شوند.
6
گفت:
«تا فضله صیدش می خورم و از شر دشمنان،
در پناه
صولتش (هیبت، عظمت، هراسناکی) زندگانی می کنم.»
·
دلیل دوم سیاهگوش بیانگر وابستگی معنوی آن شیر است.
·
سیاهگوش به همان سان که از پس مانده ی شکار شیر تغذیه می
کند، به همان سان نیز ریزه خوار اوتوریته و هیبت شیر است.
·
این پدیده همچنان و هنوز ـ حتی در متروپول های سرمایه
داری ـ به چشم می خورد.
·
حریفی از تجارب خود در کارخانه ای حکایت می کرد.
·
می گفت:
·
در این کارخانه یکی از کارگران جوان زن ضمنا به نظافت
اسب کارفرما در اصطبل و رفع نیاز های جنسی
پسر کارفرما می پرداخت.
·
یعنی بطور مضاعف استثمار می شد.
·
اما همین نزدیکی به خانواده کارفرما را به عنوان امتیازی
برای خود جا می زد و به سر کارگران و حتی مهندسین کارخانه امر و نهی می کرد.
6
·
این اوپورتونیسم سیاهگوش را در خیلی از جوامع بشری می
توان مشاهده کرد.
·
به همین دلیل، خیلی ها خویشاوندی و یا آشنائی خود و یا
اقربای خود با «شیری» را به رخ این و آن می کشند، بی آنکه بسان سیاهگوش بتوانند به
صدها فرسنگی فرد مورد نظر نزدیک شوند.
·
اسامی، عناوین و القاب خیلی ها نیز بر همین اوپورتوینسم سیاهگوش
مبتنی بوده است:
·
مثلا بعضی ها خود را شاهسون می نامیدند.
·
بعضی ها نام و عنوان روسی برای خود می گذاشتند تا از
اوتوریته تزار بهره برگیرند.
·
بعضی دیگر نام و عنوان انگلیسی انتخاب می کردند تا از اوتوریته
امپریالیسم انگلیس برخوردار شوند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر