سعدی شیرازی
( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت سیزدهم
(گلستان با ب اول، ص 33)
تحلیلی
از شین میم شین
ملک
گفتا:
«هرآینه ما را خردمندی کافی باید، تا
تدبیر مملکت را بشاید.»
گفت:
«ای پادشاه، نشان خردمند کافی، جز آن
نیست که به چنین کارها تن در ندهد.»
·
پادشاه می گوید:
·
«ما
بی کمترین شک و تردید به خردمند با کفایتی نیاز داریم تا با برخورداری از تدبیر او
اداره کشور امکان پذیر گردد.»
·
وزیر جواب می دهد:
·
«نشانه
خردمند با کفایت تن در ندادن به خدمت است.»
·
اکنون این سؤال مطرح می شود که تدبیر
به چه معنی است؟
1
ای
پادشاه، نشان خردمند کافی، جز آن نیست
که
به چنین کارها تن در ندهد.
·
تدبیر یعنی عاقبت اندیشی، ابراز
نظر و مشاوره.
·
تن در ندادن به خدمت در جهت تدبیر جامعه
به معنی طرفداری از آنارشیسم است، که رسم و راهی ارتجاعی و ضد اجتماعی است.
·
جامعه که جای خود دارد، هر سیستم اجتماعی
کوچکی از کودکستان تا دبستان، از خانه تا کارخانه، از مزرعه تا دهکده، از شهر تا
کشور باید اداره شود تا سر و سامان گیرد.
2
ای
پادشاه، نشان خردمند کافی، جز آن نیست
که
به چنین کارها تن در ندهد.
·
مقوله تدبیر کشور جولانگاه دیالک
تیک سوبژکت ـ اوبژکت است.
·
جولانگاه دیالک تیک انسان و جامعه است
و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن سوبژکت (انسان) است.
·
اگر همه اعضای جامعه همین موضع
وزیر را بگیرند و از انجام هر تکلیف و وظیفه ای شانه خالی کنند، نهایتا نه از جامعه
نشانی می ماند و نه از اعضای جامعه حتی نامی.
·
بدون شرکت فعال اعضای جامعه، جامعه
دیر یا زود به جهنمی بدل می شود.
3
ای
پادشاه، نشان خردمند کافی، جز آن نیست
که
به چنین کارها تن در ندهد.
·
اگر همه اعضای جامعه شیوه زیست
وزیر را با پیگیری پیش گیرند، نه قطره ای آب برای خوردن همان عزلت گزینان و صومعه
نشینان تولید می شود و نه لقمه ای نان.
·
با کناره گیری و گوشه نشینی و عاطل
و باطل زیستن جامعه بهبود نمی یابد، بلکه بدتر می شود.
·
به همین دلیل عرفان فرمی از ایراسیونالیسم
(خردستیزی) است.
·
سعدی از این حقیقت امر مطلع است.
·
او در دیگر حکایات بوستان و گلستان،
موضع فعلی وزیر را به چالش سوسیولوژیکی ـ تئولوژیکی می کشد و بی اعتبار می سازد:
گفت:
«آن (دیرنشین) گلیم خویش بدر می کشد ز موج
و این (فعال اجتماعی) سعی می کند که بگیرد غریق را.»
4
·
سعدی دشمن سرسخت آنارشیسم و عرفان
و عزلت گزینی است.
·
شاید در این حکایت قصد دادن اندرز
به هیئت حاکمه را در دل داشت باشد.
·
تا قدر سوبژکت های خردمند خردگرا و خردپرور را بدانند و آنها را با
دلخوری معینی از خدمت به جامعه، معزول نسازند.
5
ای
پادشاه، نشان خردمند کافی، جز آن نیست
که
به چنین کارها تن در ندهد.
·
وزیر و یا سعدی ضمنا با این جواب
سر بالا به سلطان، هیئت حاکمه را به بیگانگی با خرد متهم می کند و ضمنا از عزت انسانی
به دفاع برمی خیزد.
·
دیالک تیک کیش ریاضت نیز همین جا
ست:
·
ریاضت تجسم دیالک تیک عزت و ذلت
است.
·
کسب و یا حفظ عزت انسانی به بهای
تحمل ذلت مادی و یا معنوی.
·
سقوط از مقام وزرات به درجه دراویش
(ذلت)، ضمن حفظ و برای حفظ عزت انسانی خود و همنوعان خود.
·
برای نگریستن بی مهابا در آئینه و
شرم نکردن از دیدن قیافه خویش.
ادامه
دارد.
ویرایش:
پاسخحذفشاید در این حکایت قصد دادن اندرز به هیئت حاکمه را در دل داشته باشد
درست است.
با پوزش.