۱۳۹۳ خرداد ۱۰, شنبه

تداوم و شکست (پیوست و گسست) (1)

 گذار از پوسته اقیانوسی و پیوسته به حاشیه قاره ای منفعل

پروفسور گونتر کروبر
برگردان شین میم شین

·        تداوم و شکست (پیوست و گسست) به خواص متضاد کلیه فرم های هستی و فرم های ساختاری ماده و همچنین به خواص متضاد کلیه فرم های حرکت و توسعه  ماده اطلاق می شود.

·        مراجعه کنید به فرم های حرکت ماده در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

1
·        در حالیکه شکست (گسست)، خود را در هستی نسبتا مستقل ابژکت ها، روندها، سیستم های منفرد مادی و یا در گذارهای جهشی از وضع و حالتی به وضع و حالتی دیگر، از کیفیتی به کیفیتی دیگر نشان می دهد، تداوم (پیوست)، خود را در پیوند فراگیر همه ی ابژکت ها، روندها، سیستم ها و غیره و یا در گذارهای سیال مراحل توسعه  مختلف به یکدیگر نمودار می سازد.  

2
·        مفاهیم تداوم و شکست با مفاهیم «پایانمند» و «بی پایان» در پیوند تنگاتنگ قرار دارند.

3
·        مثلا تداوم فضائی (فضا به مثابه فرمی از مکان)  بمعنی امکان تقسیم فضای مفروض نسبتا کوچک به فضاهای بمراتب کوچک و کوچکتر است، تقسیمی که می تواند تا بی نهایت (بی پایانی) ادامه یابد.

4
·        اما شکست (عدم تداوم) فضا (فضا به مثابه فرمی از مکان) بمعنی وجود کوچکترین و تقسیم ناپذیرترین عناصرانبساط پایانمند است. 

5
·        تداوم و شکست در رابطه دیالک تیکی با هم قرار دارند، یعنی آندو در تضادمندی شان یکدیگر را مشروط می سازند و یکی بدون دیگری نمی تواند وجود داشته باشد.

·        (ما از همین رو ست که از دیالک تیک تداوم و شکست سخن می گوییم، از همزیستی «ستیزمند» آندو. مترجم)

I
تداوم و شکست  
در فلسفه ماقبل مارکسیستی
  
·        در فلسفه ما قبل مارکسیستی، مفاهیم تداوم و شکست عمدتا بمثابه مفاهیمی که همدیگر را مستثنی می سازند، مطرح بوده اند.
·        از این رو ست که ما در تاریخ فلسفه و علوم منفرد با نظرات متضاد و مغایر با هم در باره طبیعت پیوسته و یا گسسته حرکت و فرم های وجودی ماده روبرو می شویم.

1
 تداوم و شکست 
در فلسفه زنون و ارسطو

·        معماهای معروف فیلسوف یونانی موسوم به زنون و همچنین تلاش های ارسطو برای اثبات بطلان آنها بر تصوری از تداوم محض حرکت، مکان و زمان استوار بوده اند.

2
 تداوم و شکست 
در اتمیسم

·        دموکریت و اپیکور در اتمیسم خود ـ بر خلاف آنان ـ برای جرم، حرکت، مکان و زمان طبیعتی گسسته قائل بوده اند.

·        مراجعه کنید به اتمیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

3
تداوم و شکست 
در فلسفه اسکولاستیک

·        فلسفه اسکولاستیکی قرون وسطی به پیروی از ارسطو تداوم محض جهان را به مقام یکی از جزم های خود ارتقا می دهد.

4
 تداوم و شکست
 در فلسفه لایب نیتس

·        تعالیم اوولوسیونیستی لایب نیتس نیز که جهش را در طبیعت رد می کند، بر اندیشه تداوم محض در طبیعت استوار است.

5
 تداوم و شکست  
در فلسفه جان لاک

·        جان لاک هم ایده ی تداوم محض مکان و زمان را مبرهن می داند.
6
تداوم و شکست در فلسفه برونو، گالیله، بیکن، گاسندی و هیوم

·        از سوی دیگر برونو، گالیله، بیکن، گاسندی و هیوم مکان و زمان را متشکل از اجزای کوچک تقسیم ناپذیر با خصلت گسسته می دانند.
7
 تداوم و شکست 
در فلسفه کانت

·        بعدها این نظرها را کانت مورد انتقاد قرار می دهد:
·        او در آنتی نوم  ساده و مرکب خود عمدتا بر مفهوم تداوم محض مکان و زمان اشاره می کند.

·        (آنتی نوم بمعنای آغازینش عبارت است از تناقض منطقی میان احکامی که هرکدام باید بدلیلی درست تصور شوند.
·        آنتی نوم زمانی می تواند پدید آید که از دو حکم متناقض یکی درست باشد و دیگری بدلیل من در آوردی درست پنداشته شود، بی آنکه در واقع درست باشد.
·        چنین آنتی نومی زمانی هم می تواند پدید آید که تناقض میان دو حکم که صحت شان به اثبات رسیده و پذیرفته شده، تناقضی ظاهری باشد. مترجم)

ادامه دارد.

جفنگیات اجنه در « جهان» جیم و جاک (11)


وقتی کسی خطائی را تکرار می کند.
کرد و کار او دیگر نه خطا، بلکه تصمیمگری است.
پاولو کوئیلو
سرچشمه:
صفحه فیسبوک شاهین

·        پاولو جان، تکرار خطا به معنی خریت است و نه تصمیمگیری.
·        تصمیمگیری مقوله بکلی دیگری است:

1
·        تصمیمگیری یعنی گزینش امکانی از انبوهه امکانات واقعی موجود برای جامه عمل پوشاندن بدان.

2
·        در تصمیمگیری شناخت و شعور و خرد در کار است و نه خریت.

3
·        بنی بشر به هنگام تصمیمگیری مجموعه امکانات واقعی را برای نیل به آماجی مورد بررسی قرار می دهد و سرانجام یکی از آنها را برمی گزیند و بدان جامه عمل می پوشاند.
·        این به معنی گذار از امکان به واقعیت است.
·        این به معنی گذار از بالقوه به بالفعل است.

4

·        مثال روشن:
·        برای تبدیل بیضه به جوجه امکانات متنوع وجود دارد که اگر جامه عمل بپوشند، مرغدار به آماج خود می رسد.

الف

·        امکان اول این است که مرغ روی بیضه بخوابد.

ب
·        امکان دوم این است که شرایط عینی لازم برای تبدیل بیضه به جوجه، بطور مصنوعی پدید آید:
·        مثلا ماشین جوجه کشی بکار گرفته شود.

5
·        پیش شرط تصمیمگیری در این مورد بخصوص، شناخت این دو امکان است.
·        و مرغدار به عملی کردن یکی از این دو امکان تصمیم می گیرد.

6
·        کسی که خطای خود را تکرار می کند، اصلا خبری از خرد و شناخت و شعور ندارد.
·        چنین کسی امکانات متنوع و مختلف را نه می شناسد و نه برسمیت می شناسد.
·        و لذا نمی تواند تصمیم بگیرد.

7


·        چنین کسی مثلا برای تبدیل بیضه به جوجه، آیة الکرسی می خواند.

·        شیوه عمل او نه با تجربه زنده زندگی تأیید می شود و نه با عقل و منطق جور در می آید.

·        شیوه عمل او خطا ست و به درد نیل به آماج مورد نظر نمی خورد.

·        او اگر چند بار آیة الکرسی را آزمود و به نتیجه نرسید، باید در راه حل خود تجدید نظر کند.

·        چون اگر شیوه خطای خود را مرتب تکرار کند، بیضه به جوجه تبدیل نمی شود، ولی خودش دیر یا زود خر می شود و به عوض مرغداری، عرعر می کند.

پایان

سیری در گلستان سعدی (126)


 سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت سیزدهم
(گلستان با ب اول، ص 33) 
تحلیلی از شین میم شین

آنان که به کنج عافیت بنشستند
دندان سگ و دهان مردم بستند

کاغذ بدریدند و قلم بشکستند
وز دست و زبان حرفگیران رستند.
  
·        معنی تحت اللفظی:
·        کسانی که گوشه گیری کردند،، از شر سگان و تهمت مردم رهائی یافتند.
·        چنین کسانی کاغذها را پاره کردند و قلم ها را شکستند و از شر دست و زبان کسانی که حرف در می آورند، نجات یافتند.

1
آنان که به کنج عافیت بنشستند
دندان سگ و دهان مردم بستند.

·        مفهوم «بستن دهان مردم»، مفهوم مذموم دیر آشنا و کماکان رایجی است.
·        دیوار مردم همچنان و هنوز کوتاهترین دیوار است و هر علیل و ذلیلی به وقت نیاز، آستین بالا می زند و از آن بالا می رود.
·        فرقی هم نمی کند که هیتلر با باند جانی اش روی کار بیاید و یا خمینی.
·        در هر صورت، هرگز کسی به یاد طبقه حاکمه نمی افتد که زمینه را برای سپردن زمام امور به دست هر خردستیزی آماده  می سازد.
·        ولی همه بدون استثناء همه کاسه ـ کوزه ها را بر سر مردم می شکنند و همه تقصیرات ریز و درشت را به حساب مردم می گذارند.
·        اما منظور سعدی از مفهوم «بستن دندان سگ» چیست؟

2
آنان که به کنج عافیت بنشستند
دندان سگ و دهان مردم بستند.

·        منظور سعدی از دندان سگ، به احتمال قوی هیئت حاکمه و در تحلیل نهائی شخص شخیص شاه است.
·        بنظر سعدی سلاطین فئودالی خردستزند و حساب و کتاب و عقل و منطقی در کارشان نیست:
·        چه بسا به دشنامی خلعت می بخشند و به سلامی گردن می زنند.
·        صدور حکم اعدام سران حزب توده از سوی خمینی به احتمال قوی بیش از هر کس، خود توده ای ها را غافلگیر کرده بود.
·        چون توده ای ها جز خدمت به خمینی و دار و دسته اش کاری نکرده بودند.
·        این اما مانع آن نشد که خمینی ضمن اطلاع بی چون و چرا از معصومیت آنها، حکم تخریب جسمی و روحی و روانی و اعدام آنها را صادر کند.
·        این چیزی جز خردستیزی (ایراسیونالیسم) نیست.
·        خردستیزی ضمنا وجه مشترک فاشیسم و فوندامنتالیسم است.

3
آنان که به کنج عافیت بنشستند
دندان سگ و دهان مردم بستند.

·        مثال بارز خردستیزی فاشیسم و مادرش، امپریالیسم است.
·        صدام حسین و یا قذافی در اواخر عمر خود از هیچ خدمتی به امپریالیسم خودداری نکردند.
·        این اما مانع آن نشد که به فجیع ترین وضعی سرنگون و اعدام شوند.
·        پیمان دوستی با خردستیزان از کمترین اعتبار و ارزش   برخوردار نبوده است.
·        منظور سعدی نیز از بستن دندان سگ همین است.
·        ترجیح دادن معزولی بر مشغولی از سوی خردمندان به همین دلیل است.

4
آنان که به کنج عافیت بنشستند
دندان سگ و دهان مردم بستند.

·        سعدی در این بیت، از سوئی دیالک تیک ریاضت و لذت را به شکل دیالک تیک عزلت و کنج عافیت و از سوی دیگر به شکل دیالک تیک عزلت و بستن دهان مردم و دندان سگ بسط و تعمیم می دهد و به جانبداری از عزلت (کنج عافیت و نجات از شر دهان مردم و دندان سگ)  می پردازد. 

5
·        کسی که از سیاست کناره می گیرد و کنج عافیت در جمع دراویش می جوید، هم از شر پادشاهان خودکامه (سگ) خود را نجات می دهد و هم از انتقاد مردم.
·        این به معنی عزلت گزینی و ریاضت طلبی است.
·        این اما بهترین راه برای همیشه همان ماندن وضع موجود هم است.

6
·        سعدی دو چیز کاملا متفاوت را با هم قاطی می کند، تا حقیقتی را از دیده ها مخفی سازد:

الف
·        اولا تضاد و اختلاف نظر میان نمایندگان طبقه حاکمه (درباریان، نمایندگان اشراف فئودال)، نه تضاد و اختلاف نظر شخصی، بلکه تضاد و اختلاف درونطبقاتی است، تضاد منافع مادی و واقعی افراد و اقشار مختلف طبقه حاکمه (طبقه اشراف فئودال و بنده دار) است.
·        اگر در این مبارزه برخی ها مورد خشم پادشاه، که خود فئودال بزرگی است، قرار می گیرند و سرشان بر باد می رود، به دلیل تضادهای درونطبقاتی است.

ب
·        ثانیا انتقاد مردم از افراد وابسته به طبقه حاکمه نه باد معده، بلکه نشانه نارضایتی توده ها از سیستم اجتماعی موجود است.
·        انتقاد مردم فرمی از مبارزه رهائی بخش توده ها ست.
·        انتقادات مردم فرمی از انتقاد اجتماعی اند.
·        انتقاد اجتماعی نیز به معنی افشاندن بذر شورش در ضمیر توده است، که روزی به بار خواهد نشست و سیستم موجود را متلاشی خواهد کرد.

7
·        کسی که از دربار عزل می شود و درویشی پیشه می کند، نه خدمتی به امر پیشرفت اجتماعی می کند و نه حق دارد، منت سر توده های مولد بگذارد.
·        مبارزه درونطبقاتی طبقه حاکمه ربطی به رعایا، بندگان و زحمتکشان شهری ندارد.
·        جنگ بیرحمانه گرگ ها (اعضای هیئت حاکمه و یا اقشار مختلف طبقه حاکمه) با یکدیگر، ربطی به گوسفندان (توده ها)  ندارد.

ادامه دارد.