سرچشمه:
صفحه فیسبوک
زری مینوئی
میم
حجری
پیشکش
به ندا فضلی
دوست
دیرین و دردمندمان
به
دخترم گفتم
:
«طنین عاشقانه دگر مرده است در رگِ در
و تجربه تمامی معیار نیست،
نیست،
که نیست،
ولی تسلایی است.
«طنین عاشقانه دگر مرده است در رگِ در
و تجربه تمامی معیار نیست،
نیست،
که نیست،
ولی تسلایی است.
بر این مسکن بی رحم اعتیاد مکن
که اعتیاد عبث، اعتبار می بخشد
ز اعتبار عبث انحراف می روید
و باز فاجعه تکرار می شود
تکرار!»
·
شاعر پس از تحریف مفاهیم فلسفی تجربه
و دانش تجربی بالاعم و اعتیاد تلقی کردن دل بستن به دانش تجربی ناشی از دق الباب خانه،
بالاخص، به نهی دختر خویش از منکر اعتیاد به تجربه دق الباب می پردازد و نهایتا
امر به خود او مشتبه می شود و دانش تجربی را ام الفسادی قلمداد می کند که سرچشمه انحراف
و تکرار فاجعه است.
14
و
باز فاجعه تکرار می شود
تکرار!
تکرار!
·
در این کشف شاعر نیز ذراتی از حقیقت عینی هست و به همین دلیل نظر شاعر برای
اذهان خالی از تئوری علمی جذاب است و مقبول می افتد:
·
دشواری اثبات بطلان ایدئالیسم نیز همین جاست:
·
اندیشه بظاهر بر عمل تقدم دارد.
·
تئوری بظاهر بر پراتیک تقدم دارد.
·
ولی فقط بظاهر.
·
چون منشاء و منبع و خاستگاه و زایشگاه هر نظر و هر اندیشه تجربه و عمل است.
·
چون منشاء و منبع و خاستگاه و زایشگاه هر تئوری، پراتیک (تجربه، عمل، آزمون، آزمایش
و غیره) است.
15
·
از آنجا که هر کرد و کاری از کله آدمی می گذرد، مثلا عمله و بنا قبل از ساختن
کلبه واقعی ـ عینی، مدلی از آن در ذهن خود می سازند و چه بسا حتی همان مدل را روی
کاغذ می آورند تا بعد با کاهگل و سنگ و چوب و غیره به ایده و اندیشه خود مادیت بخشند،
این تصور بطور خود به خودی رواج می یابد که اندیشه کلبه بر کلبه بطور کلی تقدم
داشته است.
·
ایدئالیسم هم همین است:
·
تثدم روح بر ماده.
·
تقدم شعور بر وجود.
·
اما اندیشه کلبه ببرکت تجربه کلبه واره ای، ببرکت مشاهده مکرر مثلا لانه ای،
آشیان های، غاری در آئینه ضمیر عمله و بنا منعکس شده است و در روند تولید و بازتولید
رفته رفته توسعه و تکامل یافته است.
16
·
شاعر هم بلحاظ جهان بینی ایدئالیستی است و بظاهر حق دارد:
·
خودفروشی نیز بسان کلبه سازی از کله مرد و یا زن می گذرد.
·
پیش شرط فکری خودفروشی، چیز واره تلقی کردن خویش است و پیامد پذیرش خود به
مثابه چیزی، به معنی آمادگی فکری و روحی به خودفروشی است.
·
طبقه حاکمه (امپریالیسم) به همین دلیل
شب و روز به مانی پولاسیون ایدئولوژیکی همه افراد جامعه و جهان می پردازد.
·
آن سان که همه کم و بیش به این نتیجه مطلقا باطل می رسند که انسان کمترین تفاوتی
با سیب و سیب زمینی ندارد.
·
نتیجه بعدی این می شود که انسان هم می تواند بسان سیب و سیب زمینی خرید و فروش
شود و یا حداقل اجاره داده شود و یا با چیز دیگری تعویض شود.
·
به همین دلیل در خیلی از فروشگاه های «صنایع» پول آور پورنو (سکس) اجاره دادن
همسر و یا دوست دختر و یا خواهر و مادر و میان اعضای عالی رتبه و خرپول طبقه حاکمه
تعویض خواهر و مادر و همسر وسیعا تبلیغ می شود.
17
ز
اعتبار عبث انحراف می روید
و باز فاجعه تکرار می شود
تکرار!
و باز فاجعه تکرار می شود
تکرار!
·
ذرات درست حقیقت در شعر شاعر هم همین جا ست:
·
خانه نشینی منفعل و نامولد مادی و فکری و هنری دختر و یا پسر و گوش سپردن به
دق الباب خانه به امید پیدا شدن مشتری برای خویشتن، زمینه ساز انحراف فکری و اخلاقی
است.
·
دلیل آن، اما این است که ماهیت انسان را کار مولد و خلاق او تشکیل می دهد.
·
انسان علاف و هیچکاره قادر به کشف ماهیت انسانی خود نخواهد بود و همین ناتوانی
از کشف ماهیت انسانی خویش و نتیجتا بیگانگی با ماهیت انسانی خویش زمینه ذهنی را
برای پذیرش چیز وارگی خود و خودفروشی و همنوع خودفروشی و اصولا همه چیز فروشی فراهم
خواهد ساخت و فاجعه خودفروشی و گندیدن تعفن انگیز تکرار و تعمیق خواهد شد.
18
ز
اعتبار عبث انحراف می روید
و باز فاجعه تکرار می شود
تکرار!
و باز فاجعه تکرار می شود
تکرار!
·
مسئله ای که شاعر خود از آن ـ به هر دلیلی
ـ غافل است، این است که ریشه قضیه و نتیجتا راه حل ریشه ای
قضیه نه در پسرک و یا دخترک معصوم و مظلوم، بلکه در سیستم اجتماعی است.
·
به زبان دیگر
ریشه فساد نه در مهره ها، نه در پسران و دختران معصوم و مظلوم جامعه، بلکه در مناسبات
تولیدی حاکم است که زیربنای هر جامعه را تشکیل می دهد.
·
مراجعه کنید به شیوه
تولید، دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، دیالک تیک زیربنا و روبنا در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
19
·
اگر تیز بینیدشیم، اگر رادیکال باشیم و دست به ریشه مسائل و معضلات اجتماعی ببریم، در می یابیم که مهره
ها ـ حتی مهره های تعیین کننده مثلا جاکش ها در «صنایع» کذائی پورنو و سکس ـ تعیین
کننده نیستند.
·
تعیین کننده مناسبات تولیدی حاکم است که انسان ها را همتراز با سیب و سیب
زمینی و چرخ و دوچرخه و کفش و قالی می کند و لذا قابل خرید و فروش می سازد.
·
تعیین کننده در واقع، زیربنای اقتصادی جامعه است که انسان ها را بلحاظ جسمی و
فکری و روحی و روانی تخریب می کند و از آنها به قول فروغ فرخزاد، «تفاله ی یک
زنده» می سازد.
20
ز اعتبار عبث انحراف می روید
و باز فاجعه تکرار می شود
تکرار!
ز اعتبار عبث انحراف می روید
و باز فاجعه تکرار می شود
تکرار!
·
انحراف و فاجعه، منبع
انحرافات و سرچشمه تشکیل و تکرار فجایع، مناسبات تولیدی است، یعنی زیربنای اقتصادی
جامعه است و نه اعتباریابی عبث و نه امید بستن دخترک به دق الباب خانه.
·
شاعر ولی به هر دلیلی غافل از کل و عام است و بسان اکثریت قریب به اتفاق نادانان
و ساده لوحان در پهنه پدیده های سطحی و فرعی پرسه می زند و هارت و پورت تحویل دختر
خویش و خوانندگان اشعار خویش می دهد.
به
دخترم گفتم
:
«دری که کوبه ندارد کسی نخواهد کوفت
در انتظار مباش!»
«دری که کوبه ندارد کسی نخواهد کوفت
در انتظار مباش!»
·
بحث ما هم بر سر
همین یاوه شاعر شروع شده و به اینجا کشیده است:
1
به
دخترم گفتم
:
«دری که کوبه ندارد کسی نخواهد کوفت
در انتظار مباش!»
«دری که کوبه ندارد کسی نخواهد کوفت
در انتظار مباش!»
·
بحث ما بر سر این
حقیقت امر بوده که اولا هر دری کوبه ای و یا زنگی هم دارد.
2
·
ثانیا اگر هم در خانه ای کوبه و زنگی نداشته باشد، مشتری دختر می تواند با قلوه
سنگی، تکه آجری، سکه ای، مشتی و در بدترین حالت با سوتی و صدائی علاقه خود را نسبت
به دختر خانه نشین ابراز دارد.
3
·
و لذا با این دلیل واهی نمی توان و نباید دخترک بیچاره محتاج مشتری را از تنها
امید زندگی اش، از دق الباب الحوایج خانه، از کوبش در نا امید ساخت و به انتحار داوطلبانه
سوق داد.
دوباره
دخترکم گفت
:
«کیست؟
کیست؟»
گریست.
«کیست؟
کیست؟»
گریست.
·
نظر ما در همین بند شعر، تأیید و تصدیق می شود:
·
دخترک با شم و شعور کودکانه
ی خویش به واهی و توخالی بودن افکار و منطق تق و لق پدر پی می برد و به دق الباب
الحوایج همچنان امید می بندد و باشنیدن هر صدائی واکنش نشان می دهد:
·
«کیست، کیست؟» دختر چیزی جز واکنش او نیست.
دوباره
دخترکم گفت
:
«کیست؟
کیست؟»
گریست.
«کیست؟
کیست؟»
گریست.
·
دختر بیچاره کلافه است.
·
بسان محبوسی در تابوتی، منفذی برای تنفس می جوید و رهائی از تابوت می طلبد.
·
گریه دختر به همین دلیل است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر