۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۶, جمعه

سیری در شعری از نصرت رحمانی (7)


 سرچشمه:
صفحه فیسبوک
زری مینوئی
میم حجری
پیشکش به ندا فضلی
دوست دیرین و دردمندمان

به دخترم گفتم :
«طنین عاشقانه دگر مرده است در رگِ در
و تجربه تمامی معیار نیست،
نیست،
که نیست،
ولی تسلایی است.

بر این مسکن بی رحم اعتیاد مکن
که اعتیاد عبث، اعتبار می بخشد
ز اعتبار عبث انحراف می روید
و باز فاجعه تکرار می شود
تکرار!»

·        شاعر پس از تحریف  مفاهیم فلسفی تجربه و دانش تجربی بالاعم و اعتیاد تلقی کردن دل بستن به دانش تجربی ناشی از دق الباب خانه، بالاخص، به نهی دختر خویش از منکر اعتیاد به تجربه دق الباب می پردازد و نهایتا امر به خود او مشتبه می شود و دانش تجربی را ام الفسادی قلمداد می کند که سرچشمه انحراف و تکرار فاجعه است.

14
و باز فاجعه تکرار می شود
تکرار!

·        در این کشف شاعر نیز ذراتی از حقیقت عینی هست و به همین دلیل نظر شاعر برای اذهان خالی از تئوری علمی جذاب است و مقبول می افتد:
·        دشواری اثبات بطلان ایدئالیسم نیز همین جاست:
·        اندیشه بظاهر بر عمل تقدم دارد.
·        تئوری بظاهر بر پراتیک تقدم دارد.
·        ولی فقط بظاهر.
·        چون منشاء و منبع و خاستگاه و زایشگاه هر نظر و هر اندیشه تجربه و عمل است.
·        چون منشاء و منبع و خاستگاه و زایشگاه هر تئوری، پراتیک (تجربه، عمل، آزمون، آزمایش و غیره) است.

15
·        از آنجا که هر کرد و کاری از کله آدمی می گذرد، مثلا عمله و بنا قبل از ساختن کلبه واقعی ـ عینی، مدلی از آن در ذهن خود می سازند و چه بسا حتی همان مدل را روی کاغذ می آورند تا بعد با کاهگل و سنگ و چوب و غیره به ایده و اندیشه خود مادیت بخشند، این تصور بطور خود به خودی رواج می یابد که اندیشه کلبه بر کلبه بطور کلی تقدم داشته است.
·        ایدئالیسم هم همین است:
·        تثدم روح بر ماده.
·        تقدم شعور بر وجود.
·        اما اندیشه کلبه ببرکت تجربه کلبه واره ای، ببرکت مشاهده مکرر مثلا لانه ای، آشیان های، غاری در آئینه ضمیر عمله و بنا منعکس شده است و در روند تولید و بازتولید رفته رفته توسعه و تکامل یافته است.

16
·        شاعر هم بلحاظ جهان بینی ایدئالیستی است و بظاهر حق دارد:
·        خودفروشی نیز بسان کلبه سازی از کله مرد و یا زن می گذرد.
·        پیش شرط فکری خودفروشی، چیز واره تلقی کردن خویش است و پیامد پذیرش خود به مثابه چیزی، به معنی آمادگی فکری و روحی به خودفروشی است.
·        طبقه حاکمه (امپریالیسم)  به همین دلیل شب و روز به مانی پولاسیون ایدئولوژیکی همه افراد جامعه و جهان می پردازد.
·        آن سان که همه کم و بیش به این نتیجه مطلقا باطل می رسند که انسان کمترین تفاوتی با سیب و سیب زمینی ندارد.
·        نتیجه بعدی این می شود که انسان هم می تواند بسان سیب و سیب زمینی خرید و فروش شود و یا حداقل اجاره داده شود و یا با چیز دیگری تعویض شود.
·        به همین دلیل در خیلی از فروشگاه های «صنایع» پول آور پورنو (سکس) اجاره دادن همسر و یا دوست دختر و یا خواهر و مادر و میان اعضای عالی رتبه و خرپول طبقه حاکمه تعویض خواهر و مادر و همسر وسیعا تبلیغ می شود.

17
ز اعتبار عبث انحراف می روید
و باز فاجعه تکرار می شود
تکرار!

·        ذرات درست حقیقت در شعر شاعر هم همین جا ست:
·        خانه نشینی منفعل و نامولد مادی و فکری و هنری دختر و یا پسر و گوش سپردن به دق الباب خانه به امید پیدا شدن مشتری برای خویشتن، زمینه ساز انحراف فکری و اخلاقی است.
·        دلیل آن، اما این است که ماهیت انسان را کار مولد و خلاق او تشکیل می دهد.
·        انسان علاف و هیچکاره قادر به کشف ماهیت انسانی خود نخواهد بود و همین ناتوانی از کشف ماهیت انسانی خویش و نتیجتا بیگانگی با ماهیت انسانی خویش زمینه ذهنی را برای پذیرش چیز وارگی خود و خودفروشی و همنوع خودفروشی و اصولا همه چیز فروشی فراهم خواهد ساخت و فاجعه خودفروشی و گندیدن تعفن انگیز تکرار و تعمیق خواهد شد.

18
ز اعتبار عبث انحراف می روید
و باز فاجعه تکرار می شود
تکرار!

·        مسئله ای که شاعر خود از آن ـ به هر دلیلی  ـ غافل است، این است که ریشه قضیه و نتیجتا راه حل ریشه ای قضیه نه در پسرک و یا دخترک معصوم و مظلوم، بلکه در سیستم اجتماعی است.
·        به زبان دیگر ریشه فساد نه در مهره ها، نه در پسران و دختران معصوم و مظلوم جامعه، بلکه در مناسبات تولیدی حاکم است که زیربنای هر جامعه را تشکیل می دهد.

·        مراجعه کنید به شیوه تولید، دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، دیالک تیک زیربنا و روبنا  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

19
·        اگر تیز بینیدشیم، اگر رادیکال باشیم و دست به ریشه مسائل  و معضلات اجتماعی ببریم، در می یابیم که مهره ها ـ حتی مهره های تعیین کننده مثلا جاکش ها در «صنایع» کذائی پورنو و سکس ـ تعیین کننده نیستند.
·        تعیین کننده مناسبات تولیدی حاکم است که انسان ها را همتراز با سیب و سیب زمینی و چرخ و دوچرخه و کفش و قالی می کند و لذا قابل خرید و فروش می سازد.
·        تعیین کننده در واقع، زیربنای اقتصادی جامعه است که انسان ها را بلحاظ جسمی و فکری و روحی و روانی تخریب می کند و از آنها به قول فروغ فرخزاد، «تفاله ی یک زنده» می سازد.

20
ز اعتبار عبث انحراف می روید
و باز فاجعه تکرار می شود
تکرار!

·        انحراف و فاجعه، منبع انحرافات و سرچشمه تشکیل و تکرار فجایع، مناسبات تولیدی است، یعنی زیربنای اقتصادی جامعه است و نه اعتباریابی عبث و نه امید بستن دخترک به دق الباب خانه.
·        شاعر ولی به هر دلیلی غافل از کل و عام است و بسان اکثریت قریب به اتفاق نادانان و ساده لوحان در پهنه پدیده های سطحی و فرعی پرسه می زند و هارت و پورت تحویل دختر خویش و خوانندگان اشعار خویش می دهد.

به دخترم گفتم :
«دری که کوبه ندارد کسی نخواهد کوفت
در انتظار مباش!»

·        بحث ما هم بر سر همین یاوه شاعر شروع شده و به اینجا کشیده است:

1
به دخترم گفتم :
«دری که کوبه ندارد کسی نخواهد کوفت
در انتظار مباش!»

·        بحث ما بر سر این حقیقت امر بوده که اولا هر دری کوبه ای و یا زنگی هم دارد.

2
·        ثانیا اگر هم در خانه ای کوبه و زنگی نداشته باشد، مشتری دختر می تواند با قلوه سنگی، تکه آجری، سکه ای، مشتی و در بدترین حالت با سوتی و صدائی علاقه خود را نسبت به دختر خانه نشین ابراز دارد.

3
·        و لذا با این دلیل واهی نمی توان و نباید دخترک بیچاره محتاج مشتری را از تنها امید زندگی اش، از دق الباب الحوایج خانه، از کوبش در نا امید ساخت و به انتحار داوطلبانه سوق داد.  

دوباره دخترکم گفت :
«کیست؟
کیست؟»
گریست.

·        نظر ما در همین بند شعر، تأیید و تصدیق می شود:
·        دخترک با شم و شعور کودکانه ی خویش به واهی و توخالی بودن افکار و منطق تق و لق پدر پی می برد و به دق الباب الحوایج همچنان امید می بندد و باشنیدن هر صدائی واکنش نشان می دهد:
·        «کیست، کیست؟» دختر چیزی جز واکنش او نیست.

دوباره دخترکم گفت :
«کیست؟
کیست؟»
گریست.

·        دختر بیچاره کلافه است.
·        بسان محبوسی در تابوتی، منفذی برای تنفس می جوید و رهائی از تابوت می طلبد.
·        گریه دختر به همین دلیل است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر