فروغ
فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934
ـ 1966)
عصیان
(۱۳۳۶)
تحلیلی از شین میم شین
گوسپندی در میان گله، سرگردان
آنکه چوپان است، ره بر گرگ بگشوده
آنکه چوپان است خود، سرمست از این بازی
«می»
زده در گوشه ای آرام آسوده
·
معنی تحت اللفظی:
·
خود را به گوسفندی آواره در گله شبیه دیدم، گله ای که
شبان، راه حمله بدان را به روی گرگ باز کرده و ضمنا سرمست و خشنود از این بازی
بسان میخواره ای در گوشه ای لمیده است.
·
فروغ در این دو بیت، به توضیح هر چه بیشتر رابطه انسان و
خدا ادامه می دهد:
1
گوسپندی در میان گله، سرگردان
·
فروغ دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک خدا و بشریت
و سپس به شکل دیالک تیک شبان و گله (تئولوژِ مسیحی) بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن
فراز (خدا، شبان) می داند.
2
گوسپندی در میان گله، سرگردان
·
فروغ ضمنا دیالک تیک جزء و کل را به شکل خویشتن و بشریت
و سپس به شکل گوسفند و گله بسط و تعمیم می دهد:
·
او با این تصور و تصویر، خود را بسان گوسفندی سرگردان در
گله و عملا بیگانه با گله تصور و تصویر می کند.
·
تنها کسی که مکلف به حمایت از گوسفند بوده، یعنی خدا، هر
سودائی به غیر از انجام وظیفه بر سر داشته است:
·
شبان اعتنائی به گوسفند سرگردان در گله ندارد.
·
فروغ بدین طریق، خود را (و تک تک انسان ها را) در نهایت تنهائی و بیکسی احساس می کند و خدا را
مسئول این بیکسی و تنهائی خویش (و همنوعان خویش) می داند.
·
دلیل نظری عصیان بنده بر ضد ارباب هم همین جا ست.
·
فاجعه اما بمراتب عمیق تر از این است:
3
آنکه چوپان است، ره بر گرگ بگشوده
·
فروغ برای پرده برداری از فاجعه، دیالک تیک دیر آشنای
شبان و گرگ را از گنجینه سعدی و یا پروین اعتصامی برمی گزیند، با محتوای نوینی پر می
کند.
·
و آن را برای اولین بار به شکل دیالک تیک خدا و ابلیس
بسط و تعمیم می دهد و از فاجعه مهیبی پرده برمی دارد:
·
از تهی شدن دوئالیسم خدا و ابلیس از تضاد!
·
از وحدت بی شرمانه خدا و ابلیس که وحدت شبان و گرگ را در
خاطر خلایق زنده می کند.
·
این پدیده در ادبیات فارسی به شکل وحدت (جفتگیری) سگ های گله و گرگ ها فرمولبندی شده است که ریشه
رئالیستی دارد.
·
چون سگ و گرگ تبار واحدی دارند:
·
فرق آندو این است که سگ اهلی شده است.
·
فاجعه اما بمراتب تحمل ناپذیرتر از این حرف ها ست:
4
آنکه چوپان است خود، سرمست از این بازی
«می»
زده در گوشه ای آرام آسوده
·
شبان نه تنها قید انجام وظیفه را زده، نه تنها راه ورود
گرگ به گله را باز کرده، مثلا سگ های گله را بیهوش کرده، بلکه به تماشای تئاتر
مهیبی مشغول گشته است:
·
تئاتر شقه شقه شدن گوسفندان بوسیله گرگ ها.
·
این یعنی گوسفندستیزی شبان.
·
این یعنی پرهیز آگاهانه شبان از انجام وظیفه خویش.
5
آنکه چوپان است خود، سرمست از این بازی
«می»
زده در گوشه ای آرام آسوده
·
این در نگاه ساده و سرسری به معنی همدستی خدا با ابلیس
در انسان ستیزی است.
·
ابلیس اما با گرگ خود مختار قابل مقایسه نیست.
·
ابلیس بسان تک تک انسان ها، مخلوق خدا و عملا و در تحلیل نهائی، مأمور خدا ست.
·
در حالیکه گرگ نه مخلوق شبان و نه مأمور او ست.
·
گرگ فقط متحد شبان وظیفه ناشاس است.
·
شبان و گرگ برای حظ مادی و روانی پیمان وحدت بسته اند:
·
گرگ با دریدن گوسفندان شکمی از عزا در می آورد و شبان روانپریش
و سادیست با تماشای صحنه کشتار، لذت روانی می برد و سرمست می شود به همان سان که
کسی از باده سرمست می شود.
6
آنکه چوپان است خود، سرمست از این بازی
«می»
زده در گوشه ای آرام آسوده
·
به همین دلیل فاجعه اینجا مهیب تر و تهوع انگیز تر
از فاجعه همدستی شبان و گرگ است و همین
حقیقت امر فروغ را عاصی تر می سازد:
·
چون ابلیس بر خلاف گرگ، نه خود مختار است و نه نفعی شخصی
در وسوسه و فریب خلایق دارد.
·
فروغ در ادامه شعر سه گانه ی عصیان نشان می دهد که ابلیس
موجودی ترحم انگیز و مظلوم است:
·
ابلیس آلت دست بی اراده خدا ست.
·
اگر خدا می خواست، می توانست در همان لحظه که ابلیس سر
به طغیان برداشت، نیست و نابودش کند.
·
خدا ولی ابلیس را نه تنها نیست و نابود نمی سازد، بلکه
بدتر، از آن آلت دست بی اراده ای برای هموار کردن راه دوزخ سرهم بندی می کند.
·
خدا از ابلیس وسیله، بهانه و توجیهی برای انسان ستیزی
خویش سر هم بندی می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر