خطای رایجی است که
مردم عشق را بالاتر از دوستی می نشانند
و
آن را در حکم امری
کاملا متفاوت می نگرند.
عشق
تنها زمانی والا و ارزشمند است
که
دربر
دارنده دوستی ئی
باشد که بتواند بازتولید شود.
با
عشق به شیوه معمول، اگر به دوستی منجر نشود
فقط می توان لقمه بخور و نمیری به زندگی داد
و دست به سرش کرد.
برتولت برشت
برتولت برشت
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
مسی فتحی
تحلیلی از گاف
سنگزاد
1
خطای
رایجی است که مردم عشق را بالاتر از دوستی می نشانند.
·
برتولت برشت میان
عشق و دوستی تفاوت قائل می شود و ارجحیت قائل شدن به عشق را خطا تلقی می کند.
·
سؤالی که ما را
از دیرباز به خود مشغول داشته، این است که این دو مفهوم انتزاعی به چه معنی اند؟
·
معیار عینی برای
دوستی و عشق چیست؟
·
عشقی که میلیون
ها صفحه راجع بدان سیاه شده و می شود، واقعا به چه معنی است؟
2
وعشق
را در حکم
امری کاملا
متفاوت می نگرند.
·
برتولت برشت ضمنا
با دوئالیسم عشق و دوستی، با دیوار دوئالیستی کشیدن میان عشق و دوستی مخالفت می ورزد.
·
منظور حکیم توده
ها اما چیست؟
3
وعشق
را در حکم
امری کاملا
متفاوت می نگرند.
·
منظور برتولت برشت
این است که عشق و دوستی نه مجزا از هم و بی ربط به یکدیگر، بلکه در پیوند با هم
قرار دارند.
·
اما پیوند مورد
نظر برشت از چه قماشی است؟
4
عشق
تنها زمانی والا و ارزشمند است
که
دربر
دارنده دوستی ئی
باشد که بتواند بازتولید شود.
·
در این جمله هم نوع
پیوند میان عشق و دوستی تبیین می یابد و هم فونکسیون دوستی:
·
عشق بنظر برشت،
زمانی والا و ارزشمند است که حاوی دوستی باشد، دوستی ئی که فونکسیونش، بازتولید
عشق است.
·
این اما به چه
معنی است؟
5
عشق
تنها زمانی والا و ارزشمند است
که
دربر
دارنده دوستی ئی
باشد که بتواند بازتولید شود.
·
این بدان معنی
است که اولا میان عشق و دوستی رابطه فرم و محتوا بر قرار است:
·
عشق والا حاوی
دوستی است، به همان سان که ظرفی حاوی مظروفی (به همان سان که نمکدانی حاوی نمک
طعام) است.
·
در دیالک تیک فرم
و محتوا اما نقش تعیین کننده از آن محتوا ست.
·
بنابرین، در دیالک
تیک عشق و دوستی نیز نقش تعیین کننده از آن دوستی است.
·
پس دوستی بنظر
برشت، بر عشق تقدم دارد.
·
به همان سان که
محتوا (مظروف، نمک) فرم (ظرف، نمکدان) خاص خود را تحول مثبت و یا منفی می بخشد، به
همان هم دوستی مهر خاص خود را بر پیشانی عشق می کوبد:
·
یعنی آن را بازتولید
می کند، توسعه می دهد و شکوفا می سازد.
·
و در صورت غیات دوستی،
عشق بازتولید نمی شود، رمقش گرفته می شود، می پوسد و چه بسا تخریب و منفجر می شود.
·
این بدان معنی
است که با رشد دوستی عشق تقویت می شود و با زوال دوستی، می پوسد، می میرد و یا اگر
هم به عللی و یا به ترفندی حفظ شود، از محتوا تهی می شود، پوسته ای از آن باقی می
ماند، به همان سان که در کویر پوست به درد نخوری از ماری باقی می ماند.
6
عشق
تنها زمانی والا و ارزشمند است
که
دربر
دارنده دوستی ئی
باشد که بتواند بازتولید شود.
·
برشت اما از سوی
دیگر میان دوستی و عشق، رابطه بازمولد و مولود برقرار می سازد:
·
دوستی عشق را
پیاپی بازتولید می کند و مانع زوال آن می گردد.
·
بغرنجی اندیشه
برشت در این کلام همین جا ست.
·
ظاهرا بنظر برشت،
دوستی نه مولد عشق، بلکه بازمولد آن است.
·
اکنون این سؤالات
یکی پس از دیگری سینه سپر می کنند:
·
مولد عشق چیست؟
·
مولد دوستی چیست؟
7
با عشق به شیوه معمول، اگر به دوستی منجر
نشود
فقط می توان لقمه بخور و نمیری به زندگی داد
و دست به سرش کرد.
·
برشت انگار می
دانست که خواننده چه پرسش هائی مطرح خواهد کرد و به همین دلیل پاسخ پرسش های ما را
هم می دهد و از دیالک تیک شگفت انگیزی پرده برمی دارد:
·
عشق در قاموس
برشت، به دوستی منجر می شود و دوستی به نوبه خود به بازتولید مولد خویش.
·
این بدان معنی
است که در دیالک تیک عشق و دوستی رل بازی عجیبی به کار می افتد:
·
عشق به دوستی می
انجامد.
·
یعنی عشق تعیین
کننده دوستی است.
·
یعنی پیش شرط تشکیل
دوستی، عشق است.
·
یعنی بدون عشق،
دوستی نمی تواند پدید آید.
·
اما همان مولود
عشق، یعنی همان دوستی به بازتولید مولد خویش کمر می بندد.
8
با عشق به شیوه معمول، اگر به دوستی منجر
نشود
فقط می توان لقمه بخور و نمیری به زندگی داد
و دست به سرش کرد.
·
اگر احیانا عشق
به دوستی منجر نشود، فاتحه اش دیر یا زود خوانده شده است.
·
چون عشق در آن صورت
بازتولید نخواهد شد و ریشه اش درجا خواهد خشکید.
·
تفکر دیالک تیکی برشت
همین جور جاها ست که خودنمائی می کند.
اورسلا و لئو کوفلر (1907 ـ 1995)
جامعه شناس مارکسیست لهستانی الاصل
مؤلف آثار بیشمار
از همکاران ورنر سپمن
·
شاید به همین
دلیل جامعه شناس اروپا موسوم به لئو کوفلر، برتولت برشت را جانشین خلف مارکس محسوب
می داشت.
·
افسوس که هنوز یک
هزارم آثار برشت به فارسی ترجمه نشده است.
·
در آثار برشت مارکسیسم
زنده و پویا هم خلاقانه توسعه داده می شود و هم بطرزی رادیکال و مثمر تعلیم داده
می شود.
ادامه دارد.
اگر قوانین عالم طبیعت را بر این گفتگو حاکم بدانیم، گفته آقای برشت کمی بی پایه تلقی میشود،، چطور میتوان علت را معلول خود بدانیم
پاسخحذفخیلی ممنون از هماندیشی.
پاسخحذفبرتولت برشت چنین نظری را نمایندگی نکرده است:
عشق به دوستی منجر می شود و دوستی همان عشق را بازتولید می کند.
تولید نمی کند.
میان تولید و بازتولید فرق زیادی هست.
اگر کل مطلب روشن می بود و نه بریده ای از متن، بهتر می شد، بررسی اش کرد.
اصل علیت اینجا مطرح نیست.
منجر شدن حتما به معنی پدید آوردن نیست.
مسئله اندکی بغرنج تر است.
عشق علت دوستی نیست.
اینجا برشت دیالک تیک جدیدی را مطرح می کند
تا بتواند رابطه عشق و دوستی را تبیین دارد.
این بحث هنوز تمام نشده است.
مسئله این است که معیار خود دوستی و عشق چیست؟
از کجا می توان دریافت که کسی عاشق و یا دوست دیگری است و تئاتر بازی نمی کند؟
علت عشق و دوستی خود نیز مسئله قابل تأملی است.