۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۶, جمعه

سیری در شعر «عصیان بندگی» از فروغ فرخزاد (15)


فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
عصیان 
(۱۳۳۶)  
تحلیلی از شین میم شین

راه من تا دور دست دشت ها می رفت
من شناور در شط اندیشه های خویش

می خزیدم در دل امواج سرگردان
می گسستم بند ظلمت را ز پای خویش

·        معنی تحت اللفظی:
·        راه من تا دور دست دشت ها کشیده شده بود و من در شط اندیشه ها شناور بودم.
·        در دل امواج سرگردان می خزیدم و بند ظلمت را از پای خود می گسستم.

1
·        اکنون حدس ما تأیید می شود:
·        آدمی به یاد عروسک روسی موسوم به ماتوشکا می افتد:
·        هر عروسکی را که باز کنی عروسک دیگری از درونش سر بر می دارد که خود نیز به نوبه حاوی عروسکی دیگر است و الی آخر.
·        فروغ خردسال در شط اندیشه شناور است، شطی بی پایان.
·        ولی علیرغم اینها همه، فروغ رفته رفته شعور کسب می کند.

عاقبت روزی ز خود ـ آرام ـ پرسیدم:
«چیستم من از کجا آغاز می یابم؟

گر سرا پا نور گرم زندگی هستم،
از کدامین آسمان راز می تابم؟»

·        معنی تحت اللفظی:
·        سرانجام از خود پرسیدم:
·        «چیستم من و منشاء من چیست؟
·        اگر نور گرم زندگی ام، راز وجود من چیست؟»

1
·        فروغ پس از آشنائی با محیط پیرامون خود، پس از پاسخ به چیستائی چیزها، پدیده ها و سیستم های پیرامون خود، متوجه وجود خویشتن خویش می شود:
·        شناخت همیشه در داربست دیالک تیک اوبژکت (عین) ـ سوبژکت صورت می گیرد:
·        وقتی فروغ خردسال به چند و چون چیزها، پدیده ها و سیستم های پیرامون خود پی می برد، در روند شناخت آنها به خودشناسی نیز می رسد:
·        به عبارت دیگر، خویشتن خویش را نیز اوبژکت (موضوع) شناخت قرار می دهد:
·        پس از کشف منشاء چشمه، به عنوان مثال به منشاء خویشتن می اندیشد.
 
2
·        به قول حکیم مارکسیست ـ لنینیست آلمانی موسوم به کلاوس هولتس کامپ، دهقان (سوبژکت شناخت)  پس از فرود آوردن تبر بر تنه درخت (اوبژکت و یا موضوع شناخت)، نه تنها به پوکی و سفتی و نرمی تنه پی می برد، بلکه به چند و چون (کم و کیف) تبر، دسته تبر، تیغه تبر و به چند و چون تبر زنی و ضمنا به درستی و نادرستی تصورات پیشین خویش از تنه و تبر و تبر زنی پی می برد و در همین روند کار است که تفکر و همراه با آن تکلم و تخیل و تصور (مفهوم سازی و واژه سازی، هنر، زمزمه، شعر، آهنگ و غیره) تشکیل می شود.  
·        طبیعت شناسی و جامعه شناسی و دگرشناسی همیشه با خودشناسی همراه است.
·        با درون و برون خود شناسی همراه است.   

«از چه می اندیشم این سان روز و شب خاموش
دانه ی اندیشه را در من که افشانده است؟

چنگ در دست من و من چنگی مغرور
یا به دامانم کسی این چنگ بنشانده است؟»

·        معنی تحت اللفظی:
·        «دلیل تفکر مدام من چیست؟
·        منشاء افکار من از چه قرار است؟
·        چنگ در دست دارم و به چنگ نوازی مشغولم و از این بابت احساس غرور می کنم.
·        این کرد و کار به اراده خودم بوده است و یا کسی دیگر این چنگ را در دامان من نهاده است؟»

1
از چه می اندیشم این سان روز و شب خاموش

·        فروغ خردسال در این مصراع شعر، خود را به اوبژکت (موضوع) شناخت خویش مبدل می سازد و برای تفکر مدام خویش دلیل می جوید.

·        روند و روال شناخت همیشه از همین قرار است:
·        کودک پس از بیرون ریختن دل و روده عروسک خویش و پی بردن به ماهیت آن، یعنی پس از شناخت واقعیت عینی، به خودشناسی روی می آورد:

2
·        او بدین طریق، دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را به شکل دیالک تیک عروسک و خویشتن بسط و تعمیم می دهد.
·        هر گامی در جهت جامعه شناسی و جهان شناسی، ضمنا گامی در جهت خودشناسی است. 
·        شناخت تنه درخت بوسیله دهقان در روند کلنجار با آن، در روند تبر زدن بر آن، ضمنا با شناخت صحت و سقم تصورات خویش راجع به تنه، تبر و نحوه تبر زنی و استعداد خویش در این زمینه همراه است:
·        دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت.
·        دیالک تیک واقعیت عینی شناسی ـ خودشناسی

3
از چه می اندیشم این سان روز و شب خاموش

·        پاسخ دادن به این پرسش دشوار از عهده کودکی خردسال بر نمی آید.
·        دلیل تفکر مدام او را در بخش پیشین تا حدود توضیح داده ایم.
·        گشودن هر قفل معرفتی (شناختین)، کودک شناسنده را با دهها قفل جدید مواجه می سازد.
·        روند و روال شناخت همیشه از همین قرار است.
·        دلیل توسعه و تکامل انسانی نیز همین است.
·        لکوموتیو به راه افتاده شناخت بشری، لکوموتیو بی تاب و بی شکیب و بی قراری است.
·        توقفی کوتاهتر از آه در ایستگاهی و به راه افتادن دیگری.

4
از چه می اندیشم این سان روز و شب خاموش

·        مسئله اما تفکر خاموش فروغ خردسال است.
·        فروغ ظاهرا کسی را برای پاسخ به پرسش های خویش در دسترس ندارد.
·        به همین دلیل باید از هفت خوان سؤالات خویش به تنهائی بگذرد.
·        شاید دلیل این مسئله این باشد که در جوامع بلحاظ توسعه اجتماعی ـ اقتصادی عقب مانده مردم فرصت زیادی برای توجه به کودکان و حوایج آنان ندارند و کودکان چه بسا به حال خود رها شده اند.
·        بیشک کودکان، ستمکش ترین  بخش جامعه را در ایران و حتی در جهان تشکیل می دهند.
·        تفکر خاموش فروغ به همین دلیل شاید باشد.

5
دانه ی اندیشه را در من که افشانده است؟


·        فروغ در این مصراع دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک مزرعه و دانه و مشخصا به شکل دیالک تیک ذهن و اندیشه بسط و تعمیم می دهد و دنبال سوبژکت (دهقان، کارنده ی دانه اندیشه) می گردد.   

6
دانه ی اندیشه را در من که افشانده است؟
 
·        در منطق ساده فروغ خردسال، هر معلولی قاعدتا علتی دارد.
·        به همان سان که هر خانه ای بنائی.
·        به همین دلیل دنبال کارنده دانه اندیشه در مزرع ضمیر خویش می گردد.

7
·        دیالک تیک علت و معلول در این فرم ابتدائی اش شاید شایع ترین دیالک تیک باشد:
·        ادیان آسمانی هم برای اثبات وجود خدا از همین دیالک تیک بهره برمی گیرند:
·        اگر هر خانه ای را بنائی هست، پس هستی مادی را باید خدائی باشد.
·        ادیان آسمانی اما پس از این استدلال عوامانه و عوام فریبانه لال و کر می شوند:
·        یعنی به سؤال منطقی مبتنی بر دیالک تیک علت و معلول مبنی بر اینکه بانی خدا کیست، پاسخ نمی دهند و سؤالاتی از این قبیل را حتی نمی شنوند.

8
·        در قانون علیت اما علتی وجود ندارد که خود معلول علتی دیگر نباشد.
·        درست است که بنا سازنده (علت) خانه است، ولی خود بنا هم به نوبه خود معلول علتی بوده است، مادر و پدری داشته است.
·         خدا هم باید معلول علتی باشد.
·        ادیان آسمانی وقتی در این بن بست استدلال منطقی گیر می افتند، ادعا می کنند که خدا استثناء است و علت مطلق است، علت العلل است.
·        از قانون علیت تبعیت نمی کند.
·        ادیان آسمانی اما بدین طریق خصلت و اعتبار عام قانون علیت را بی اعتبار می سازند.
·        به عبارت دیگر، قانون علیت را سلب عامیت و عملا سلب قانونیت می کنند.
·        چون قانونی که استثناء داشته باشد، قانونی که اعتبار عام نداشته باشد، نمی تواند قانون تلقی شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر