شعری از ر. ها
به یاد کارگری در تبریز که سینه سپر کرد و گفت:
«بزن!»
افسری گفته بود:
«ترسوهای پست، متفرق شوید و گرنه می زنم.»
سرچشمه:
صفحه فیس بوک آرش محمدی
به یاد کارگری در تبریز که سینه سپر کرد و گفت:
«بزن!»
افسری گفته بود:
«ترسوهای پست، متفرق شوید و گرنه می زنم.»
سرچشمه:
صفحه فیس بوک آرش محمدی
·
کسی که صد هزار فرسنگ
·
از ستاره و خورشید و ماه فاصله داشت
·
و شانه های حقیرش را
·
به غیرِ فلسِ پستی و دریوزگی نمی پوشاند،
·
صدای پر تعفن مرداب را
·
ز فاضلابِ حنجره
بیرون ریخت،
·
که هر که بیشتر آید از این
·
به عمق تیره و خاموش خاک
·
خواهد خفت.
·
به ناگه از دل دریای پرتلاطم جوشان
·
چو کوهواره ای از قهر و خشم خروشان
·
قدم نهاد و در آمد
·
که بنگر:
·
«اینک من!»
·
و دست های جوانش را
·
به وسعتِ آفند و مِهر
·
- چنان که پرنده ای –
·
به پرواز برگشود
·
صداش رایحه ی پونه های وحشی داشت
·
و چشم های شعله وَرش وامدارِ قلبش بود.
·
چه دست های بلندی به اوج
·
بدرقه اش کرد!
·
صدای باد بود که می خواند:
·
«ز خاکِ وی شقایقِ نُعمان اگر نظر
دارید
·
به آسمان مبریدش،
·
به خاک بسپارید!»
·
کجایی، ای رفیقِ همدم و همرزم؟
·
ای آشنای نادیده!
·
که ما سرِ آن داریم
·
تا
·
گنگِ حادثه دیده،
·
ضرورت تاریخ را،
·
به حرف درآوریم
·
تا
·
گنگ حادثه دیده
·
ضرورت تاریخ را
·
به حرف در آوریم
·
و اعتراف بگیریم
از او،
·
که آفریدگار ندارد
·
به غیر کوشش و کار.
·
تو را کدام نام و کدامین نشان
·
سزد، بِه از این،
·
که پایه پایه ی تاریخ
·
آفریده ی تو ست،
·
به نامِ نامیِ
تو ست!
·
تو را نیاز به نامی فراتر از این هست؟!
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر