شعری از محمد
خلیلی
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
محمد خلیلی
·
پریشانی
·
کاکل ِ فریادی است
·
که می پراکَند خود را
·
تا افلاک
·
و مهربانی خونِ پرنده ای است
·
که می فِشاند خود را
·
بر خاک.
·
های ...
·
تنهاییِ صدا،
·
قربانی ِ کدام دریچه ی کوری؟
·
دل آرا،
·
ناقوس را بچرخان!
·
ساعت
·
از هزار گذشته است
·
و رفته است
·
رودِ چشم هامان
·
تا گرداب.
·
دیگر، روز را نمی خوانیم
·
شب را نمی توانیم
·
ناقوس را بچرخان
·
تا بدانیم
·
زیر کدام صفر
·
باید بنشینیم .
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر