سرچشمه:
صفحه فییبوک زهره
گاف
سنگزاد
دکتر شريعتى
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ
ﺑﮕﻮﯾﻢ، ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺪﯾﺠﻪٔ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ، ﺩﯾﺪﻡ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ
ﺑﮕﻮﯾﻢ، ﮐﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺳﺖ، ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ، ﮐﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ،
ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ، ﮐﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺣﺴﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ،
ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ، ﮐﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﺳﺖ،
ﺑﺎﺯ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻧﯿﺴﺖ .
ﻧﻪ، ﺍﯾﻦﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻧﯿﺴﺖ.
ﻓﺎﻃﻤﻪ، ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺳﺖ.
پایان
·
این تعریف خیلی خیلی علمی، عینی، بیطرفانه و مدرن آخوند بی عمامه ـ دکتر علی
شریعتی ـ از فاطمه است:
1
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ
ﺑﮕﻮﯾﻢ، ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺪﯾﺠﻪٔ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ، ﺩﯾﺪﻡ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻧﯿﺴﺖ.
·
او برای تعریف اسطوره فاطمه دختر خدیجه ـ زن چند میلیون دیناری آن زمان ـ بودن را کافی نمی داند.
2
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ
ﺑﮕﻮﯾﻢ، ﮐﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺳﺖ، ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻧﯿﺴﺖ.
·
دختر محمد ـ برده دار و منادی و مبلغ مشروعیت الهی نظام برده داری مبتنی بر قتل
و غارت و رهزنی و برده سازی زورکی زن و کودک و پیر و جوان و تحمیل کننده ایدئولوژی
برده داری در کسوت اسلام ـ بودن را کافی نمی داند.
3
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ، ﮐﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ،
ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻧﯿﺴﺖ.
·
او همسر علی ـ صاحب ذوالفقاری که در شبی هزار نفر دگر اندیش آزاده، معصوم و بی
گناه را گردن می زند و شطی از خون همنوعان خویش جاری می سازد که به بردگی تمکین
نمی کنند ـ بودن را کافی نمی داند.
4
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ، ﮐﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺣﺴﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ،
ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻧﯿﺴﺖ.
·
مادر حسن و حسین بودن را کافی نمی داند.
5
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ، ﮐﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﺳﺖ،
ﺑﺎﺯ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻧﯿﺴﺖ .
·
او مادر زینب بودن را هم کافی نمی داند.
6
·
خوب این شیوه تعریف فاطمه به چه معنی است؟
7
·
این شیوه تعریف در بهترین حالت تعریف کسی بواسطه پیوند قوم و خویشی او با
دیگری است.
·
اگر پدر کسی بنا بر ضرب المثلی فاضل باشد، در منطق دکتر شریعتی فرزندش هم فاضل
خواهد بود.
·
کلک عوامفریبانه و شیادانه دکتر شریعتی اما این است که ضمن مشروعیت بخشیدن به معیارهای برده داری ـ فئودالی
(تعلقات قومی، تباری، اصل و نسب و خون و شجره و لاطائلات دیگر) فاطمه کذائی را ایدئالیزه
می کند.
·
اسطوره ای از فاطمه سرهم بندی می کند.
·
فاطمه علیرغم عظمت ناشی از دختر محمد، زن علی، مادر حسن و حسین و زینب بودن،
چیزی فراتر و عظیم تر از این چیزها جلوه گر می شود.
·
چیزی فراتر از تخیل و توهم و تصور بنی بشر عادی.
8
·
ترفند تئولوژی منفی هم همین است:
·
خدا مادی نیست.
·
روحی هم نیست.
·
تضاد را هم به خطه وجود خدا راه نیست.
·
شنونده بالاخره به تنگ می آید و می پرسد:
·
«خیلی
خوب.
·
فهمیدیم که خدا چی نیست.
·
اکنون فقط بگو که خدا چیست؟»
9
ﻧﻪ، ﺍینها ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻧﯿﺴﺖ.
·
دکتر شریعتی هم بسان شیادان تئولوژیکی منفی دیگر بالاخره می گوید که فاطمه
چیست:
·
فاطمه دختر و همسر و مادر این و آن است و ضمنا فراتر از این چیزها ست.
·
احتمالا خرفت ترین زنان اجنه بازار هم به تنگ آمده اند و به زمزمه ای زیر لب
گفته اند:
·
«کشتی ما
را از فرط کنجکاوی، دکتر جان.
·
فقط بگو فاطمه چیست و خلاص مان کن.»
10
ﻓﺎﻃﻤﻪ، ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺳﺖ.
·
این هم پاسح صادقانه و صریح دکتر شریعتی شیاد است:
·
فاطمه فاطمه است.
·
اگر خری نفهمید، دست بلند کند.
11
·
این یعنی عوامفریبی عریان و برهنه.
·
این یعنی کلاهبرداری در روز روشن.
·
چرا؟
12
· فاطمه مرحوم و مدفون در هزار سال پیش، پیشکش.
·
کسی بیاید و با پیروی از دکتر شریعتی بگوید که خانه یعنی چی؟
·
امتحانش بی ضرر و ضرور است.
13
·
خانه خانه است.
·
این یعنی مغالطه!
·
این یعنی تعریف چیزی بوسیله همان چیز.
·
این یعنی دهن فراخ گشودن و هیچ نگفتن.
·
این یعنی عوامفریبی.
·
چرا؟
14
·
برای اینکه تعریف هر چیز باید انعکاس راستین و رئال آن چیز باشد.
·
تعریف هر کس و هر چیز باید رئالیستی (واقع
گرایانه) باشد:
·
تبیین عینی و علمی آن باشد که واقعا
هست.
·
تعریف فاطمه و هر کس و هر چیز دیگر باید با فاطمه و هر کس و هر چیز واقعا
موجود دیگر انطباق رئالیستی داشته باشد.
·
در غیر این صورت، شنونده و خواننده نه با تعریف آن کس و آن چیز، بلکه در
بهترین حالت، با تحریف آن کس و آن چیز سر و کار خواهد داشت.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر