۱۳۹۳ اردیبهشت ۷, یکشنبه

سیری در شعر «عصیان بندگی» از فروغ فرخزاد (7)


فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
عصیان 
(۱۳۳۶)  
تحلیلی از شین میم شین

 آلبر کامو (1913 ـ 1960)
نویسنده، فیلسوف و روزنامه ‌نگار الجزایری -  فرانسوی ‌تبار
برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات
آثار:
بیگانه
طاعون
افسانه سیزیف
کتاب یاغی
...

·        عصیان و طغیان از مقولات اساسی فلسفه ایدئالیستی ـ ذهنی امپریالیستی موسوم به اگزیستانسیالیسم اند که احتمالا در زمان سرودن این شعر در اروپا بشدت مد بوده و آثار نمایندگان آن، به توصیه مستشاران امپریالیسم در ایران وسیعا ترجمه و ترویج می شدند.

·        آلبر کامو هم درمان درد پوچی هستی را در طغیان می داند.

3
گر چه از درگاه خود می رانی ام، اما
تا من اینجا بنده، تو آنجا خدا باشی،

سرگذشت تیره من سرگذشتی نیست
کز سرآغاز و سرانجامش جدا باشی

·        فرق دیگر فروغ با مذهبیون عادی در این است که او خود را مطرود از درگاه الهی می داند، مطرودی که علیرغم طرد، همچنان بنده خدا می ماند و سرگذشتش از آغاز تا انجام بوسیله خدا رقم می خورد.

4
·        ابلیس را می توان در تئولوژی اسلامی اولین مطرود از درگاه الهی تلقی کرد.
·        لقب رجیم (طرد شده) نیز به همین دلیل به شیطان و یا ابلیس داده شده است.  

·        فروغ به همین دلیل نوعی قرابت و خویشاوندی میان خود و ابلیس احساس می کند.

·        دلیل این تصور احتمالا سرپیچی فروغ از فرامین شرعی بوده است.

5
·        برای اگزیستانسیالیست ها ـ به مثابه یکی از فرقه های وابسته به طبقات اجتماعی واپسین ـ لذات مادی از قبیل سکس و می و معشوق و افیون و غیره جزو ضروریات، واجبات و مقدسات محسوب می شوند.

6

·        تقریبا همه نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین از سیمون دوبوار تا شاملو در سکس و مرگ و می و معشوق و افیون و غیره به دنبال معنای زندگی پوچ و بی معنای خویش گشته اند.

7
·        در فیلمی که از بیوگرافی سیمون دوبوار تهیه و در اروپا نشان داده می شود، از سیری ناپذیری ایشان از سکس با این و آن پرده برداشته می شود.
·        خود ژان پل سارتر هم دست کمی از ایشان نداشته است.

8
·        شاید یکی از مهمترین دلایل طرح  مفاهیم سکس و می و معشوق و عشق و غیره در آثار خیام و حافظ و غیره نیز همین تعلقات طبقاتی به طبقات اجتماعی واپسین باشد.

9
·        اعضای طبقات اجتماعی ئی که فردا ندارند، فاقد ایدئال و آرمان و دورنمای آتی اند، همه از دم ـ خواه و ناخواه ـ  در یأس و نومیدی و پسیمیسم و نیهلیسم و دم غنیمت دانی و بی معنائی زیست و روان پریشی و تنهائی دردناک لاعلاج فرو می روند و مرگ برای شان به تفننی و یا حتی به موتور معنابخشی به زندگی پوچ بدل می شود.

10

·        شاملو چند بار دست به انتحار می زند.
·        آیدا از وسوسه ی کماکان مرگ دم می زند.
·        هدایت در مرگ، نوعی نجات از عذاب زیست کشف می کند.

·        کشش بچه فئودال ها و روشنفکران معروف از سارتر تا شاملو به آوانتوریسم (جنبش چریکی در امریای لاتین، جنبش فدائی و مجاهد و غیره در ایران) بیشک از همین وابستگی طبقاتی واپسین نشئت می گیرد.     

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر