۱۳۹۳ فروردین ۳۱, یکشنبه

سیری در شعری از محمد خلیلی (5)


زمینی
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
محمد خلیلی
تحلیلی از شین میم شین
     
همین قدر که
بشنوی
این صدا ها از کجا ست
همین قدر که
بدانی
این رودخانه ها به کجا می رسند
آرام می گیری

·        سؤال دوم ما این بود که شاعر چرا و به چه دلیل دیالک تیک مبدأ و مقصد را به شکل دیالک تیک خاستگاه صداها و محل رسیدن رودخانه ها بسط و تعمیم می دهد و نه به شکلی دیگر؟

1
·        دلیل اول شاعر شاید تصور و تصویر زندگی به مثابه رودخانه باشد.
·        چون رودخانه از آغازگاهی در ارتفاعات (مبدأ)  به راه می افتد و به سوی مقصد عینی معینی (مثلا دریائی) جریان می یابد.    
·        زندگی به زعم شاعر جاری همیشه است.

2
همین قدر که
بشنوی
این صدا ها از کجا ست
همین قدر که
بدانی
این رودخانه ها به کجا می رسند
آرام می گیری

·        دلیل دوم شاعر شاید هیاهیوی شورانگیز و شیرین رود باشد، هیاهوئی که مخاطب شاعر قبل از رؤیت رود، می شنود و برای پی بردن به منشاء صدا به راه می افتد.
·        صدای رود نشانه وجود رود است.
·        نشانه ای که مخاطب را به سوی رود رهنمون می شود.

3
·        نشان و نشانه از مقولات بسیار مهم در فلسفه نیمایوشیج است.
·        فلسفه بسیار بغرنج و دشوار نیما هنوز مورد تحلیل دیالک تیکی قرار نگرفته است.
·        به همین دلیل نیما ـ علیرغم شهرت صوری چشمگیر ـ همچنان و هنوز شاعری نا شناخته است.

4

نیما
(نیما یوشیج : مجموعه کامل اشعار نیما، تدوین سیروس طاهباز، چاپ دوم، 1371 ، ص 190.)  
من به یاری آن شکفته چراغ
راه بردم ز گلخنی سوی باغ

هر کجا بود دلگشای مرا
از نشانی که رهنمای مرا.

·        نیما در این دو بیت، برای نشان چیزها فونکسیون چراغ و راهنما قائل می شود.
·        شاید بتوان از دیالک تیک نشانه و راه و مقصد در فلسفه نیما سخن گفت.
·        رهرو ـ چه جانور و چه انسان ـ اصولا بدون نشانه و نشان، کور و نابینا خواهد ماند، قادر به تمیز راه از گمراه (بیراهه) و نیل به مقصد نخواهد بود.
·        به همین دلیل است که جانوران ـ از حشره تا حیوان ـ همیشه نشانی از خود به جا می گذارند و یا از دیگر موجودات می جویند و می یابند.
·        ادرار بی وقفه سگان در نقاط مختلف، ترشحات بویناک ناشی از مالش بی وقفه سر و گردن و تنه از سوی آهوان و غیره بر تنه درختان، پارس ها و زوزه ها و آوازها و سمفونی ها (فروغ فرخزاد) و طبل کوبی های شبانه روزی حشرات و  جانوران چیزی جز بسط و تعمیم مقوله فلسفی «نشانه و نشان» نیما نیستند.
·        همه از دم، حاوی و حامل اطلاعات حیاتی ـ مماتی ضرور اند.

5
نیما
(نیما یوشیج : مجموعه کامل اشعار نیما، تدوین سیروس طاهباز، چاپ دوم، 1371 ، ص 176.)  

کم از این، گر نه خود به جا ماند
مردم از او، نشان او خواند

تا بدانجا که جسته در تک و تاز
دیده دارد، چنین به راه دراز

کز عمارت، که کرده، جوید رنگ
ز این عمارت، به جای ماند سنگ

بانشان زیست با فسانه ی زیست
آنکه دانست، این نشانه ی چیست

سهوها جمله در نشانه ی ما ست
قهر حرفی است، کز بهانه ی ما ست

با نشان، آن که بود و زیست، برست
گرچه بسیارها بهانه به دست

میرد آن رنگ، کاو نشان ندهد
وز همانی که هست، آن ندهد

آنچه کآن بدهد از من و تو نشان
گو سخن باشد آن، ز ما ست همان

دیده تا دید، دید بی کم و کاست
هر نشان در کمال خود زیبا ست

من به توفیق این خیال و گمان
رفت اندیشه ام، به سوی نشان

آنکه ز اینگونه در فکند مرا
ز او نجویم نشان، ز بهر چرا

رشته ی جان او به جانم دوخت
که چو شمعی به مجلس آمد و سوخت

نگه از دل، دلم ز دیده نرست
تا چه آید از آن نشانه به دست

·        تحلیل همین فراز از شعر فلسفی بلند نیما از غنای مفهومی مقوله «نشان و یا نشانه» پرده برمی دارد.

6
همین قدر که
بشنوی
این صدا ها از کجا ست
همین قدر که
بدانی
این رودخانه ها به کجا می رسند
آرام می گیری

·        شاعر هم در همین بند آغازین شعر، عملا همان مقوله فلسفی نیما را، یعنی همان مقوله نشانه و نشان را به شکل صداها بسط و تعمیم می دهد.
·        حتی می توان گفت که شاعر دیالک تیک نشانه و راه و مقصد (باغ) مورد نظر نیما را به شکل دیالک تیک صداها و رودخانه ها و مقصد رودخانه ها (دریاها و اقیانوس ها)  بسط و تعمیم می دهد.

7
·        دلیل معرفتی ـ نظری این کرد و کار شاعر، شاید این باشد که او هستی را در دیالک تیک لحظه و روند می بیند:
·        دیالک تیک لحظه و روند همان دیالک تیک دیر  آشنای دم و عمر است که ستون فقرات رباعیات عمر خیام خردستیز را تشکیل می دهد.

8
 هراکلیت (550 ـ 480 ق. م.) 
فیلسوف ماقبل سقراطی یونان
افق فلسفی هراکلیت
تجربه و دانش
شدن و فنا شدن
وحدت و تضاد
کاینات و آتش
واژه و روح
دولتشهر و حقوق مدنی
انسان و خدا
عقل و جهل

·        قدمت این تصور و تصویر رود خانه وار هستی  به پدر دیالک تیک خودپو ـ هراکلیت ـ می رسد.
·        هراکلیت هم هستی را در هیئت رودی تصور می کند، وقتی که می گوید:

در هیچ رودی نمی توان دو بار، شنا کرد!

·        دلیل پدر دیالک تیک خودپو این است که رود جاری دمبدم همیشه است.
·        رود دیالک تیک آن و این است.
·        رود دیالک تیک هست و نیست است.
·        هستی بزعم هراکلیت و بعدها هگل، در شدن مدام است.

9
همین قدر که
بشنوی
این صدا ها از کجا ست
همین قدر که
بدانی
این رودخانه ها به کجا می رسند
آرام می گیری

·        شاعر ـ در هر صورت ـ شنیدن صدای رود را پیش شرط کشف وجود رود و رؤیت رود و احیانا پیوستن به رود می داند.
·        بزعم شاعر هم شاید صدای رود، نشانه و نشان وجود رود است، به همان سان که نور ستاره، نشانه و نشان وجود ستاره و حتی ستاره منفجر و نابود شده در میلیون ها سال قبل است.
·        بزعم شاعر، صداها را منشاء و مبدأ عینی معینی است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر