محمد زهری
(1305 ـ 1373)
١۰
·
من نوشتم از راست
·
تو نوشتی از چپ
·
وسط سطر، رسیدیم به هم.
١١
·
تو را با سنگ ها رازی است.
·
گناهی نیست،
·
دل سنگین اگر با سنگ، همراز است.
١٢
·
تشنه را آبی و
·
مرد خسته را خوابی
·
می کند سیراب.
·
تشنه جان و خسته دل، آیا
·
تا قیامت تشنه خواهد ماند؟
·
خسته خواهد رفت؟
١٣
·
مُشت در جیب
·
گرچه در تلاشی، ای غبار،
·
تا تمام باد و خاک را
·
در مدار گردباد آوری،
·
با نم بهار
·
تازه میشود هوای دشت
·
زیر طاق نصرت کمان رنگ رنگ.
١٤
·
باید که مرد،
·
مرد باشد
·
آتشفشان درد، ولی سرد.
·
اینک پُرم ز گریه،
·
نمی بارم.
١۵
·
گوشم پُر از افسانه ی تکرار قدیم است
·
قهرم دگر از سبزپری ها
·
از زردپریها
·
نقّال نوئی خواهم و نقلی نشنیده
·
از سرخ پریها.
١۶
·
یک قطره از قبیله ی باران
·
با مرغ تشنه گفت:
·
«سیراب باد، مزرعة تنگ سینه ات!»
ادامه دارد.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر