۱۳۹۳ فروردین ۲۲, جمعه

استالینیسم (20)


پروفسور دکتر ورنر هوفمن
برگردان میم حجری

فصل چهارم
فنومنولوژی استالینیسم شوروی

بخش اول
پراتیک قدرت (حکومت) 
ادامه

مسئله اول
«سانترالیسم دموکراتیک» و مسئله کنترل رهبری

·        هر دیکتاتور، که قصد تحول جامعه را دارد، اختیارات تصمیمگیری را در دایره معینی در درون جامعه تمرکز می بخشد (سانترالیزه می کند.)

1
·        فرمول لنینی «سانترالیسم دموکراتیک»، این مسئله را که کفه ترازو به نفع «دموکراسی» سنگین تر خواهد شد و یا به نفع «سانترالیسم» باز می گذارد.

·        (این بدان معنی است، که نقش تعیین کننده در دیالک تیک دموکراسی و سانترالیسم بطور قطعی تعیین نمی  شود. مترجم)

2

·        لنین نظر خود را راجع به  رابطه دموکراسی و سانترالیسم بکرات بر زبان می راند:
·        «خلق روسیه، هرچه کمتر تجربه سازمانی دارد، باید امر ساختمان کشور، به همان اندازه بیشتر، از سوی خود خلق و نه از سوی سیاست پیشه گان حراف و کارمندان بورژوائی در «مقامات محوله» انجام گیرد.»
·        (لنین، «مجموعه آثار، وظایف پرولتاریا در انقلاب ما»، جلد 24، ص 54)

3
·        به قول لنین، برنامه سازماندهی سراسری ـ عمومی اقتصاد، «تنها ببرکت خلاقیت تاریخی مستقل اکثریت جمعیت کشور و قبل از همه اکثریت زحمتکشان می تواند بطور موفقیت آمیز تحقق یابد.»
·        (لنین، «مجموعه آثار، وظیفه بعدی قدرت شوراها»، جلد 27، ص 231)

4
·        «آنچه را که ما تسخیر کرده ایم، آنچه را که ما تعیین کرده ایم، به صورت قانون در آورده ایم، مورد مشورت قرار داده، تثبیت کرده ایم، باید در قوالب مستحکم انضباط کاری روزمره بریزیم.
·        ما باید یاد بگیریم، که دموکراتیسم جمعی، طوفانی و سیل آسای ساحل شکن توده های زحمتکش را به انضباط آهنین در حین کار، به اطاعت بی قید و شرط از اراده یک شخص منفرد، از اراده رهبر شورائی در حین کار پیوند دهیم.
·        (به عبارت دیگر میان دموکراتیسم و سانترالیسم پیوند دیالک تیکی برقرار سازیم. مترجم)
·        ما هنوز این را نیاموخته ایم.
·        ما این را خواهیم آموخت.»
·        (لنین، «مجموعه آثار، وظیفه بعدی قدرت شوراها»، جلد 27، ص 262)

5
·        دموکراسی شورائی باید زمینه را برای آن فراهم آورد، «که کل جمعیت کشور، برای اولین بار و واقعا بدون استثناء، مدیریت را فراگیرد و به اداره کشور آغاز کند.»
·         (لنین، «مجموعه آثار، وظیفه بعدی قدرت شوراها»، جلد 27، ص 263)

6
·        «ما اکنون هرچه مصمم تر در راه تشکیل قدرت توانمند بی گذشت شوراها عمل کنیم و هرچه مصمم تر به دفاع از دیکتاتوری اشخاص منفرد در روندهای کاری معین و به دفاع از فونکسیون های اجرائی صرف در لحظات معین برخیزیم، به همان اندازه هم باید فرم ها و متدهای کنترل از پائین متنوع تر باشند، تا بتوانیم هر امکان کوچکی را در جهت تحریف و مفلوج کردن قدرت شوراها در نطفه خفه کنیم و علف هرز بوروکراتیسم را بی وقفه و بطور خستگی ناپذیر ریشه سازیم.»
·         (لنین، «مجموعه آثار، وظیفه بعدی قدرت شوراها»، جلد 27، ص 266)

7
·        «مبارزه کامل علیه بوروکراتیسم و غلبه کامل بر آن، تنها زمانی امکان پذیر خواهد بود، که کلیه جمعیت کشور در اداره امور شرکت کنند.»
·        (لنین، «مجموعه آثار، گزارش راجع به برنامه حزب در اجلاس سالانه هشتم حزب»، جلد 29، ص 168)

8
·        «ساختمان سوسیالیسم می تواند و باید بوسیله کارگران و دهقانان ساده زحمتکش انجام گیرد.»
·        (لنین، «مجموعه آثار، دولت کارگری و هفته حزبی»، جلد 30، ص 49)

9
·        استالین، بعدها، درک کاملا دیگری از اصل «سانترالیسم دموکراتیک» ارائه می دهد:

الف
·        آنگاه تمامی قدرت تصمیمگیری ـ چه در دولت، چه در حزب و چه در «سازمان های توده ای» و قبل از همه در سندیکاها ـ در «بالا» جمع می شود و در محفل بسیار تنگی از رهبران واقعی تمرکز می یابد، رهبرانی که بنوبه خود به همکاری آشکار و پنهان با یکدیگر می پردازند.

ب
·        اصل انتخابات عمومی و حتی امکان عزل فونکسیونرها، آن سان که مارکس در مثال کمون پاریس خاطرنشان شده بود، از بین می رود.

ت
·        سانترالیزه کردن مقامات از خارج، نه تنها ارگان های واحدهای محلی، منطقه ای و جمهوری شوروی را، بلکه علاوه بر آن، نصب عالی ترین مقامات نظامی اتحاد شوروی و سرانجام کنفرانس های حزبی را بی ارزش و بی اعتبار می سازد. 

·        برای اثبات این ادعا کافی است که به نکات زیر اشاره شود:

1
·        فاصله پلنوم هجدهم (پلنوم وحدت) (در سال 1939 میلادی) و پلنوم نوزدهم (در سال 1952 میلادی) کمتر از   13 سال نبود.

2
·        و فاصله کنگره سندیکاها (در سال 1932 میلادی) و کنگره بعدی (در سال 1947 میلادی) ـ حتی ـ 15 سال بوده است، در حالیکه کنگره سندیکاها ـ قبلا ـ هر سال برگزار می شد.

ث
·        استقلال یابی نسبی رهبر از پایگاه اجتماعی خویش، که در نکات فوق الذکر، خود را عیان می سازد، نمی تواند فقط ناشی از ضرورت عینی  و کمبود «کادرها» و غیره باشد.
·         چون همزمان با آن، نهادهای کنترل خلقی فونکسیونرها، که در زمان لنین پدید آمده بودند، نابود می شوند.
·        (مصوبه کنترل کارگری به تاریخ 14. 11. 1917)
 
1
·        در سال 1934 میلادی «بازرسی کارگری ـ دهقانی» تجدید سازمان داده می شود و همانطور که پراودا در 4. 7. 1934 گزارش می دهد، به یکی از «اجزای بخش اداری» بدل می شود.

2
·        همزمان با از بین رفتن کنترل خلقی، قانون انضباط کاری قلدرمنشانه (دراکنی) افراطی ئی توسعه داده می شود که تا درجه کار اجباری توده ای دامنه می یابد، قانون انضباط کاری ئی که مراجع صدور دستورالعمل نیز تابع آن بوده اند.
·        (مراجعه کنید به ورنر هوفمن، «قانون کار شوروی»)

·        (دراکن قانونگذار یونان باستان، که قوانینش سخت و قساوت آمیز بوده اند. مترجم)

3
·        دلیل توسعه ای از این دست، اگرچه بی تردید، عظمت تاریخی وظایف، بویژه وظایف اقتصادی بوده، ولی برای اثبات بیهودگی و «ضرور» نبودن فرم افراطی آن، کافی است که بطور ساده، به قانون اساسی اجتماعی و کاری یوگوسلاوی از اوایل سال های 50 بنگریم.

4
·        بدین طریق تعادل میان دستورالعمل و اعتقاد، اطاعت و کنترل ـ آن سان که در تصور لنین، می بایستی بمثابه آماجی برای جامعه ای مراعات شود، که کلیه اعضای آن بطور روزافزون در اداره اش شرکت می ورزند ـ  تخریب و تار و مار می شود.

·        (ورنر هوفمن در این حکم به توسعه دو دیالک تیک مهم مبادرت می ورزد:
·        دیالک تیک دستورالعمل و اعتقاد
·        دیالک تیک اطاعت و کنترل. مترجم)

5
·        وقتی که عوامل نهادین صرفنظر ناپذیر تصحیح از «پائین» در بین نباشد، آنگاه خصلت مبتنی بر مأموریت رهبر نیز تغییر می یابد.

6
·        بدین طریق، ایدئال و آرمان لنینی مبتنی بر محکمه خلق، در پشت سر «مأمورین رئال» واحدهای شبه نظامی رنگ می بازد، که نسبت به «پائین» رفتاری حق بجانب و از خود راضی داشته اند و خود را با مقامات کنترل از «بالا» ـ حتی الامکان ـ دمساز می ساخته اند.
·        استالین می گوید:

الف
·        «سه تا چهار هزار نفر، ژنرال های حزب ما را تشکیل می دهند.

ب
·        سی تا چهل هزار نفر فرماندهان بخش افسری حزب را تشکیل می دهند.

ت
·        و بالاخره، صد تا صد و پنجاه هزار نفر رهبران حزبی میانی اند که به اصطلاح سرگروهبان های حزب محسوب می شوند.»

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر