پروفسور دکتر مانفرد بور
پروفسور دکتر گئورگ کلاوس
برگردان شین میم شین
22
·
با توجه به این نقاط آغازین (مبدأ های) نئوپوزیتیویستی برسمیت شناسی این موفقیت ها (چیزی که نئوپوزیتیویسم هم نمی تواند منکرش باشد) بمعنی منشاء منطقی، فکری و شعوری قائل شدن به واقعیت عینی است و این معنائی جز ایدئالیسم ذهنی ندارد.
·
مراجعه کنید به ایدئالیسم در تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
23
·
البته این «منطقیون» از
گرفتن چنین نتیجه ی بطور منطقی ضرور از پیش شرط
های خود هراس دارند.
·
چرا که این نتیجه گیری به تار و مار گشتن آشکار هدف همه تشبثات آنها و به افشای علمیت مندی ظاهری موضعگیری
آنها منجر می شود.
24
·
ایدئالیسم ذهنی نئوپوزیتیویست ها در ادعای آنها، مبنی بر اینکه
کلیه مسائل در همه علوم که بکمک وسایل تحلیلی صرف
منطق ریاضی مدرن قابل توضیح نباشند، نه مسائل
واقعی، بلکه «مسئله واره های» صرف هستند، آشکارا
خودنمائی می کند.
·
در این نظریه حضرات تنها چیزی که واقعی تلقی می شود،
چیزی است که درعرصه منطق ریاضی مطرح باشد.
25
·
نئوپوزیتیویسم مسئله وجود واقعیت
عینی مستقل از شعور را نیز صریحا «بی معنا»
و فخرفروشانه، مسئله واره می نامد.
26
·
جملات معنامند بزعم نئو پوزیتیویسم، تنها جملاتی اند که
بطور منطقی و یا تجربی (تجربی بمعنای نئوپوزیتیویستی
آن) قابل تصدیق باشند.
·
معنای هر جمله تنها و تنها بنا بر شروط تصدیق پذیری اش تعیین می شود.
·
مراجعه کنید به تصدیق در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
27
·
بنظر نئوپوزیتیویست ها وظیفه
فلسفه، نه کشف قانونمندی های عینی عام واقعیت
عینی است و نه تعیین رابطه ماده و شعور.
الف
·
وظیفه فلسفه فقط و فقط تحلیل منطقی مفهوم سازی علوم منفرد (فیزیک، شیمی و جامعه شناسی و غیره) است.
ب
·
بدین طریق است که مجموعه فلسفه
ـ عمدتا ـ به فلسفه زبان تقلیل داده می شود.
ت
·
منظور نئوپوزیتیویست ها از تصدیق
منطقی عبارت است از تشخیص انطباق هرجمله
با قواعد منطق.
پ
·
منظور نئوپوزیتیویست ها از تصدیق
تجربی عبارت است از استناد منطقی و تعریفی
به این جملات که با آنها یا حکم بیواسطه ای مانند «این قرمز است!» و یا تجربه شخصی
بیواسطه ای مطابقت دارد.
ث
·
نئوپوزیتیویست ها کلیه جملاتی را که هیچکدام از این دو روش تصدیق در مورد شان قابل استفاده نباشد، با هارت و پورت
تام و تمام جملات «بی معنا» می نامند.
ج
دیوید هیوم (1711 ـ 1776)
فیلسوف، اقتصاددان و تاریخدان
از نمایندگان برجسته روشنگری انگلستان
از اقتصاددان ما قبل اقتصاد کلاسیک
معلم کانت و از دوستان و همفکران آدام اسمیث
·
نئوپوزیتیویسم ـ بدین دلیل واهی ـ ادعا می کند که از حد هیوم پا فراتر گذاشته است.
·
زیرا اکنون دیگر سؤال بی پاسخی بمعنای اگنوستیسیسم کلاسیک باقی نمی ماند.
ح
·
اما نئوپوزیتیویسم ـ در
واقع ـ تنها کاری که کرده عبارت از این است که آن بطرز منطقی
ـ تجربی «سلاسل سمبلی» را در خود آنها «تغییر فرم» داده است.
·
چون وقتی نئوپوزیتیویسم حکم
«این سؤال اصولا قابل پاسخ دادن نیست» را با حکم «این سؤال بی معنا ست» جایگزین می سازد، تنها کاری که می
کند جایگزین سازی واژه ای با واژه ای دیگر است:
·
جایگزین سازی «قابل پاسخ دادن»
با «معنامندی» است.
·
این اما معنائی جز درجا زدن مطلق و کامل در چارچوب اگنوستیسیسم هیوم و نتیجتا در چارچوب ایدئالیسم ذهنی او ندارد.
28
·
هرجمله ای فقط می تواند یا درست باشد و یا خطا (و یا از زیرجمله
های درست و یا خطا) تشکیل شده باشد.
·
اینکه ما با کدامیک از این حالات سر و کار داریم بطور عینی
(اوبژکتیف) تعیین می شود:
الف
·
بطور عینی (اوبژکتیف) تعیین می شود که آیا این جمله پیوند
عینی ـ واقعی را درست و یا نادرست منعکس می کند.
·
(معیار درستی و نادرستی
احکام (جملات) نه معیاری سوبژکتیف (دلبخواهی)، بلکه معیاری عینی (اوبژکتیف) است.
·
چون سیبیت سیب در خود سیب است و نه در خورنده و یا خرنده و
یا بوینده سیب. مترجم)
ب
·
بطور عینی (اوبژکتیف) تعیین می شود که در کدامیک از این زیرجمله
ها پیوند عینی ـ واقعی درست و یا نادرست منعکس می شود.
29
·
نئوپوزیتیویسم هر دو جمله زیر را بی معنا می نامد:
الف
·
هم جمله «ارتفاع برج شهرداری
وین 50 متر و همزمان 100 متر است» را بی معنا می نامد.
·
زیرا این جمله با قواعد منطق
ناسازگار است.
ب
·
و هم ادعای مطروحه در فلسفه هیوم
و کانت مبنی بر اینکه «جهان درخودی (جهان فی نفسه ای) وجود
دارد، ولی این جهان اصولا غیرقابل شناخت است» را بی معنا می نامد.
·
زیرا این جمله بزعم نئوپوزیتیویسم تحت هیچ شرایطی بطور
تجربی قابل تصدیق نیست.
30
·
اما ـ در واقع ـ هیچ کدام از دو جمله یاد شده بی معنا نیستند، بلکه هر دو بطور صاف و پوست کنده و روشن
نادرست، غلط و باطل اند:
الف
·
جمله اول نادرست، غلط و باطل است، زیرا ارتفاع برج
شهرداری وین نمی تواند بطور عینی ـ واقعی همزمان هم 50 متر و هم 100 متر
باشد.
ب
·
جمله دوم هم نادرست، غلط و باطل است، زیرا اگرچه جهان
موجود در خارج از شعور ما و مستقل از شعور ما (یعنی جهان «درخود») واقعا وجود دارد (و این زیرجمله درست محسوب می شود)، اما این
جهان برای انسان ها ـ بطور عینی ـ قابل شناخت است، همانطور که تاریخ میلیون ها ساله
ی تغییر هدفمند جهان بوسیله انسان ها، صحت آن را بطور عینی اثبات می کند.
·
(اگر جهان خارج غیرقابل
شناخت می بود، چگونه می توانست بوسیله انسان ها هدفمندانه و اندیشیده تغییر داده
شود؟
·
چون پیش شرط تغییر چیزی، شناخت پیشاپیش آن است. مترجم)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر