۱۳۹۲ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

جهان و جهان بینی هوشنگ ابتهاج (35 )


امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)
(اسفند 1306)    
  
یکی نبود از این میان، که تیر بر هدف زند
دریغ، اگر کمان کشی، دلاوری در آمدی

·        معنی تحت اللفظی:
·        در این میانه کسی پیدا نشد که تیری بر هدف زند.
·        درد و دریغ از آن، که نه کمانکشی ظهور کرد و نه دلاوری.

1
·        این بیت شعر سایه، بلحاظ فرم اندکی می لنگد.
·        ما اگر جای ایشان بودیم، واژه «نبود» را یا به «نبد» تبدیل می کردیم و یا به «نشد» (نرفت، نگذشت.)   

2
یکی نبود از این میان، که تیر بر هدف زند
دریغ، اگر کمان کشی دلاوری در آمدی

·        بینش مسلط بر این بیت و بر این شعر سایه، در هر صورت بینشی سوبژکتیویستی است.

·        چرا و به چه دلیل؟

3
·        برای پاسخ به این پرسش باید از خطه منفرد و خاص به عالم عام رفت.
·        از عالم شعر (استه تیک و هنر)  به قلمرو فلسفه (تفکر و خرد)  پا نهاد:
·        سایه در این بیت، دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت (فاعل و مفعول)  را به شکل دیالک تیک کمانکش دلاور و هدف بسط و تعمیم می دهد و نسبت به فقدان سوبژکت (کمانکش دلاور) تأسف می خورد.
·        این در بهترین حالت به معنی مطلق کردن سوبژکت و فراموش کردن اوبژکت است.
·        و بینشی که سوبژکت و شرایط سوبژکتیف را مطلق کند، بینشی سوبژکتیویستی است.
·        سوبژکتیویسم یکی از گشتاورهای اصلی فلسفه بورژوائی واپسین، استالینیسم، آنارشیسم و غیره است.
·        سوبژکتیویسم بینشی عوام فهم، عوام پسند، ولی بسیار معیوب و مضر و گمراه ساز و ضد علمی است.

4
یکی نبود از این میان، که تیر بر هدف زند
دریغ، اگر کمان کشی دلاوری در آمدی

·        البته در نقش مثبت و منفی بسار چشمگیر سوبژکت و شرایط سوبژکتیف تردیدی نیست.
·        در لحظات عقب نشینی پس از شکست و جمع آوری قوای پراکنده، شخصیتی اوتوریته مند (کاریسماتیک)  می تواند نقش مثبت و یا منفی بی بدیلی بازی کند.
·        شخصیت ولی به تنهائی نمی تواند کاری کارساز انجام دهد.
·        اگر شرایط عینی مناسب نباشد، هر کمانکش دلاور را می توان ایزوله براحتی کرد و منزوی ساخت و از سر راه برداشت.

5
·        مثال حی و حاضر شاید سیر و سرگذشت سراینده حماسه «آرش کمانگیر» باشد که با حماقت و قساوت خارق العاده ای از پیکر حزب توده جراحی می شود و ابلهانه دور انداخته می شود.
·        هیچ حزبی به اندازه حزب توده، کمانکش دلاور نداشته است.
·        ولی هیچ حزبی هم به اندازه حزب توده «کمانکشان دلاور» خود را تخریب و تلف نکرده است.
·        این تجارب زنده و تازه خود دال بر نادرستی تصورات و توهمات سایه و امثال بیشمار او ست.

·        لگام شاعر ولی چه بسا به دست عشق و عاطفه و احساس است و نه به دست خرد اندیشنده.
·        به قول علی خاوری، به دست «قلب گرم» است و نه بدست «مغز سرد.»
  
6
 اگر به قصد خون من نبود دست غم، چرا
از آستین عشق او چو خنجری در آمدی

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر به قصد ریختن خون من نبود، چرا دست غم بسان خنجری از آستین عشق او بیرون آمد؟

·        منظور سایه از  مفاهیم «دست غم» و «عشق او» چیست؟

7

·        احتمال آن می رود که سایه در این بیت زیبا، به شیوه خاص خود می کوشد تا تراژدی اخیر حزب توده را از طریق استه تیزاسیون عرفانی، تئوریزه کند.

·        حزب توده به هر دلیلی به حمایت از ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی می پردازد:
·        نوعی عشق به «انگلابی»  که به توهم، «انقلابی» تصور می شود و بدتر از آن، چه بسا ماستمالی و توجیه می شود.
·        ولی از آستین همین عشق به ارتجاع از سر تا پا ایراسیونالیستی (خردستیز) و آنتی هومانیستی ، دست غم بسان خنجری بیرون می آید و بر پیکر نحیف حزب توده عوام واره و خود فریب می نشیند.

8
·        سایه بسان خیلی ها سر در گم است و نمی تواند آنچه را که رخ داده، بپذیرد.
·        برای اینکه کرد و کار طبقه حاکمه جدید با عقل سالم بشری حتی ناسازگار است.
·         سایه ولی نمی داند که فاشیسم و فوندامنتالیسم با عقل بیگانه اند و عمیقا خردستیزند.
·        انتظار رعایت عقل سالم بشری از فاشیسم و فوندامنتالیسم در بهترین حالت ساده لوحانه است و در بدترین حالت ابلهانه.
·        به همین دلیل، تراژدی حزب توده به گشتاورهای  جدی از  کمیک سرشته است.
·        وقتی لنین می گوید که بدون تئوری انقلابی نمی توان کاری کرد، منظورش همین است.

·        با طناب استالینیسم نمی توان به چاه تحلیل شرایط عینی اندر شد و به کشف ماهیت نیرو های اجتماعی نایل آمد.
·        برای مارکسیسم ـ لنینیسم آلترناتیو و بدیلی وجود ندارد.
  
8
اگر به قصد خون من نبود دست غم، چرا
از آستین عشق او چو خنجری در آمدی

·        این بیت سایه در هر صورت، هم از سرگیجه، سر در گمی و کلافه وارگی سایه و دیگر اعضا و هواداران حزب توده و هم از فقر فلسفی آنها پرده برمی دارد.
·        از زبان خیلی از توده ای ها می توان محتوای همین بیت سایه را بکرات شنید.
·        حالا که خنجر خونریز روحانیت فئودالی ـ فوندامنتالیستی بر اندام مجروح و نحیف حزب توده نشسته، عرصه برای عرض اندام عرفان سر در گم و خردستیز مهیا می گردد:
·        شکست فجیع در سنت عرفان، «توضیح» داده می شود، بدون آنکه توضیح داده شود.
·        بدین طریق خطاهای خطیر بعدی برنامه ریزی عینی می شوند.
·        انتقاد از خود و انتقاد اجتماعی (انتقاد از غیر خود) هم شهامت می طلبد و هم شعور نظری.
·        حزب توده تا دیر نشده، بهتر است که به خود آید و خطاهای خود را ریشه یابی کند و راه حل رادیکال برای پرهیز از خطاهای خطیر و فاجعه آمیز دیگر بیابد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر