۱۳۹۲ اسفند ۱۶, جمعه

سیری در شعر «آرش کمانگیر» (30)


سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
آرش کمانگیر
(شنبه 23 اسفند 1337)
تحلیلی از شین میم شین

پس آنگه سر به سوی آسمان بر کرد
به آهنگی دگر، گفتار دیگر کرد:
«درود، ای واپسین صبح، ای سحر، بدرود
که با آرش تو را این، آخرین دیدار خواهد بود

به صبح راستین سوگند
به پنهان آفتاب مهربار پاک بین سوگند
که آرش جان خود در تیر خواهد کرد
پس آنگه بی درنگی خواهدش افکند

زمین می داند این را، آسمان ها نیز
که تن بی عیب و جان پاک است
نه نیرنگی به کار من، نه افسونی
نه ترسی در سرم، نه در دلم باک است.»

·        آرش پس از توضیح خودویژگی و خارق العادگی عزم جزم رزم آمیز خویش سر بر آسمان برمی کند و با طبیعت مادر به سخن در می آید تا از ماهیت درونی و نمود برونی خویش پرده بر دارد:

1
پس آنگه سر به سوی آسمان بر کرد
به آهنگی دگر، گفتار دیگر کرد:
«درود، ای واپسین صبح، ای سحر بدرود
که با آرش تو را این، آخرین دیدار خواهد بود

·        سیاوش با به خدمت گرفتن مفهوم «صبح»، با تیر واحدی چندین نشان در آن واحد می زند:

الف
·        سیاوش اولا نشان می دهد که آرش تیر جانسرشت خود را در سحرگاهان شلیک می کند.
·        در ادامه شعر نشان خواهد داد، که قبل از طلوع «پنهان آفتاب مهربار پاک بین» شلیک می کند.

ب
·        سیاوش ضمنا نشان می دهد که این سحر و صبح نه سحر و صبحی معمولی، بلکه «واپسین صبح» آرش است.

ت
·        سیاوش به همین طریق و ترفند هنری، صحنه تیرباران مبارزان توده ای را در سحرگاهان از جلوی چشمان خواننده و شنونده شعر می گذراند.
·        خواننده و شنونده شعر در می یابد که آرش کسی جز خسرو روزبه و روزبه های بیشمار دیگر نیست.

پ
·        سیاوش ضمنا سحر را به مثابه عنصری از طبیعت مادر برمی گزیند و مورد خطاب قرار می دهد.

·        چرا سحر را و نه چیز دیگر را؟

ث
·        شاید دلیل ضمنی سیاوش، این باشد که سحر زلال ترین، زیباترین و مبراترین پدیده طبیعی است.

ج
·        شاید به این دلیل باشد که سحر سمبل انقلاب است.
·        چون سحر از معبر ستیز بر ضد شب گذشته و ببرکت غلبه بر  شب، تن از بطن ظلمت زده آن بدر کشیده و عیان شده است.
·        نادر نادرپور این دیالک تیک فرم و محتوا را، این دیالک تیک شب و سپیده را بطرز هومانیستی تجسم پذیری بسط و تعمیم می دهد:

 
نادر نادرپور
شعر موسوم به « نقاب و نماز»  

ز پشت شیشه افق را نگاه می کردم:
سپیده از رحم تنگ تیرگی می زاد
و آسمان سحرگاهان
ـ بسان مخمل فرسود ـ
نخ نما شده بود.

ح
·        شاید به این دلیل باشد که سحر ضمنا خود، آبستن آفتاب است:
·        سحر فرم لازم و بی چون و چرا برای تجسم آفتاب است.
·        سحر مقدمه و پیش شرط طلوع «آفتاب مهربار پاک بین» است.  

2
پس آنگه سر به سوی آسمان بر کرد
به آهنگی دگر، گفتار دیگر کرد:
«درود، ای واپسین صبح، ای سحر بدرود
که با آرش تو را این، آخرین دیدار خواهد بود

·        درست به همین دلایل است که آرش قبل از همه عناصر طبیعی، سحر را مورد خطاب قرار می دهد، بدان درود می فرستد و با آن وداع می گوید.

3
به صبح راستین سوگند
به پنهان آفتاب مهربار پاک بین سوگند

·        سیاوش اکنون صراحت روشن تری را وارد شعر خویش می سازد و دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک سحر و آفتاب بسط و تعمیم می دهد و ضمنا از نقش تعیین کننده محتوا (افتاب) پرده برمی دارد.
  
·        سوگند آرش اما برای تأکید مؤکد بر چیست؟

4
که آرش جان خود در تیر خواهد کرد
پس آنگه بی درنگی خواهدش افکند

·        سوگند آرش به نیت تأکید بر این حقیقت امر است که او نه تیری عادی و معمولی، بلکه تیری حاوی جان شلیک خواهد کرد:
·        تیری که دیالک تیک ماده و روح است.
·        تیری که دیالک تیک آهن و جان است.

5
·        دیالک تیک ماده و روح عالی ترین دیالک تیک هستی است.
·        مسئله اساسی فلسفه بر پاسخ به نقش تعیین کننده ی قطب معینی از این دیالک تیک مبتنی است:
·        مرزبندی میان جهان بینی ماتریالیستی و ایدئالیستی بسته به پاسخ به این مسئله اساسی فلسفه صورت می گیرد:

الف
·        اگر کسی در دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور)، نقش تعیین کننده را از آن ماده (وجود) بداند، جهان بینی ماتریالیستی را نمایندگی می کند.
ب
·        اگر کسی در دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور)، نقش تعیین کننده را از آن روح (شعور) بداند، جهان بینی ایدئالیستی را نمایندگی می کند.  

6
زمین می داند این را، آسمان ها نیز
که تن بی عیب و جان پاک است

·        اکنون این سؤال مطرح می شود که چرا آرش در آخرین لحظات حیات به تندرستی و جاندرستی خویش اشاره می کند؟
·        پاسخ به این پرسش در رسم و روالی است که قبل از اعدام هر محکوم به مرگی در جوامع دموکراتیک (و نه در جوامع فاشیستی و فوندامنتالیستی) پزشکی به معاینه سلامتی جسمی و روحی و روانی محکوم می پردازد.
·        چون اعدام بیمار جسمی، روحی و روانی ممنوع است.  
·        منظور آرش نیز این است که جامعه سالم ترین عضو خود بلحاظ جسمی، روحی و روانی را برای پرتاب تیری از جان برگزیده است.
·        آرش پیر و بیمار و فرتوت و دیوانه و روان پریش و حواس پرت نیست.
·        آرش در نهایت سلامتی جسمی، روحی و روانی است، ولی برای دفاع از استقلال و آزادی توده به پرتاب تیری از جان داوطلب شده است.
·        اینکه هنوز چیزی نیست.
·        مسئله این است که چرا آرش و نه یکی دیگر از میلیون ها جوان سلامت و سالم بلحاظ جسمی، روحی و روانی این مأموریت خطیر را بدوش می کشد؟

7
نه نیرنگی به کار من، نه افسونی
نه ترسی در سرم، نه در دلم باک است.

·        پاسخ به پرسش بالا را سیاوش بلافاصله می دهد:
·        آرش نه تنها بلحاظ جسمی، روحی و روانی سالم و بی نقص و بی عیب است، بلکه انسانی از طراز صبح پا ک و زلال است:
·        آرش تجسم مادی صداقت و صفا، پاکی و پارسائی، تهور و شهامت و بی باکی است.
·        آرش قهرمان به تمام معنی است:
·        دری است که توده (به مثابه مظهر مطلق خیر و پاکی و پارسائی، به مثابه خدای خاک) به سالیان سال، در صدف سینه خویش پرورده است.  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر