۱۳۹۲ اسفند ۱۲, دوشنبه

سیری در شعر «آرش کمانگیر» (29)


سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
آرش کمانگیر
(شنبه 23 اسفند 1337)
تحلیلی از شین میم شین
   
در این پیکار
در این کار
دل خلقی است در مشتم
امید مردمی خاموش همپشتم

کمان کهکشان در دست
کمانداری کمانگیرم
شهاب تیز رو، تیرم
ستیغ سر بلند کوه، مأوایم
به چشم آفتاب تازه رس، جایم

·        آرش پس از بر زبان راندن پایگاه توده ای خویش، به معرفی خویش می پردازد:
·        آرش کمانداری است که کمان از طبیعت و توده ستانده است.
·        آرش بنابرین، مأمور طبیعت و توده است برای انجام وظیفه محوله ای از سوی طبیعت و توده.

1
در این پیکار
در این کار
دل خلقی است در مشتم
امید مردمی خاموش همپشتم

·        آرش از سوئی پرورده ی توده و فرزند برومند توده است.
·        توده آرش را  ـ به سالیان و به هزار زحمت و ذلت ـ بسان دری در صدف سینه پرورده است و اکنون به هنگام نیاز به میدان آورده است:
·        آرش تجسم مادی ـ فردی عزم و اراده  توده است که طبیعت ثانی (طبیعت روحمند)  است.

2
کمان کهکشان در دست
کمانداری کمانگیرم
شهاب تیز رو، تیرم
ستیغ سر بلند کوه، مأوایم
به چشم آفتاب تازه رس، جایم

·        آرش از سوی دیگر، پرورده طبیعت مادر است.
·        منبع انرژی و نیروی آرش علاوه بر طبیعت ثانی (توده، جامعه)، طبیعت اول است. 
·        این طبیعت اول است که کمان کهکشان به دست آرش داده است.
·        این طبیعت اول است که تیری از جنس شهابی تیز رو در اختیار آرش قرار داده است.
·        این طبیعت اول است که مأوائی از ستیغ سربلند کوه و جائی در چشم آفتاب تازه رس به آرش ارزانی داشته است.

3
مرا تیر است، آتشپر
مرا باد است، فرمانبر

·        به همین دلیل است که تیر آرش، پری از جنس آتش دارد و خود آرش فرمانبری از جنس باد.
·        آرش در قاموس سیاوش به نیمه خدا ـ نیمه انسانی از جنس پرومته اساطیری ـ یونانی شباهت غریبی کسب می کند:

 پرومته
یار وفادار بشریت
آموزگار و فرهنگساز
در اساطیر یونان باستان
رباینده ی مخفیانه ی آتش از درگاه زئوس و آورنده آتش به زمین
آموزگار انسان ها و طبیب شفابخش بیماری ها
پرومته به جرم همین خدمات، با غل و زنجیر بر دست و پا
مسمارکوب صخره ها می شود
و عقابی قسی القلب سینه اش را به منقار می شکافد
و از قلبش تغذیه می کند
تا اینکه پس از زجر طولانی بالاخره بوسیله هرکل
از قید و بند الهی آزاد می شود.

·        پرومته نیز نیمه خدا ـ نیمه انسان است و خادم پیگیر و جانباز بشریت.

·        پرومته نیز در تضاد میان زئوس (رب النوع آذرخش) و بشریت، در تضاد طبقه حاکمه و توده به جانبداری از توده برمی خیزد و خدمت به توده را بر عرش اعلای الهی، بر امتیازات و ناز و نعمت و لذت طبقه حاکمه ترجیح  می دهد، برغم زجرها، زخم ها و ضجه های وحشت انگیز و هولناک. 

4
و لیکن چاره را امروز، زور و پهلوانی نیست
رهایی با تن پولاد و نیروی جوانی نیست

در این میدان
بر این پیکان هستی سوز سامان ساز
پری از جان بباید، تا فرو ننشیند از پرواز!

·        معنی تحت اللفظی:
·        برغم اینها همه، چاره کار امروز نه در زور پهلوانی است ، نه در تن پولادین و نه در نیروی جوانی.
·        در این میدان، این پیکان هستی سوز سامان ساز به پری از جان نیاز دارد تا از پرواز باز نماند.

5
و لیکن چاره را امروز، زور و پهلوانی نیست
رهایی با تن پولاد و نیروی جوانی نیست
در این میدان
بر این پیکان هستی سوز سامان ساز
پری از جان بباید، تا فرو ننشیند از پرواز!

·        سیاوش در این بند شعر، دیالک تیک مادی ـ روحی را به شکل دیالک تیک زور پهلوائی، تن پولادین و نیروی جوانی ـ جان بسط و تعمیم می دهد و بر خصلت دیالک تیکی تیر تأکید مؤکد می ورزد:
·        بزعم سیاوش، تیر آرش ـ بر خلاف هر تیر معمولی ـ نمی تواند فقط با تکیه بر نیروی مادی به پرواز در آید.

·        چرا؟
6
در این میدان
بر این پیکان هستی سوز سامان ساز
پری از جان بباید، تا فرو ننشیند از پرواز!

·        برای اینکه تیر آرش تیر معمولی و  عادی نیست:
·        تیر آرش، تیری هستی سوز و سامان ساز است:
·        این بدان معنی است که تیر آرش دیالک تیکی از هستی سوزی و سرحد سازی است.

·        سیاوش این حقیقت امر را قبلا توضیح منطقی داده است:

 مرز را پرواز تیری می دهد سامان
(سامان سازی تیر آرش به همین دلیل است!) 

گر به نزدیکی فرود آید
خانه هامان، تنگ
آرزومان، کور

·        برای پرتاب تیر سامان سازی از این دست، نیروی جوانی و توان مادی کافی نیست.
·        این تیر علاوه بر نیروی جوانی وتوان مادی باید به پری از جان مجهز باشد، یعنی باید هستی سوز باشد، تا از پرواز ننشیند.

·        منظور سیاوش این است که این نبرد نه نبردی عادی، بلکه نبردی از طرازی دیگر است.

·        اما چرا و به چه دلیل؟ 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر