اسماعیل خوئی
(۱٨ خرداد ۱٣۹۲ ، بیدرکجای آتلانتا)
سرچشمه :
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
تحلیلی از شین
میم شین
آینده در
تصّورِ ما
به خویش برمی گردیم:
یعنی
به پیش برمی گردیم.
·
اسماعیل خوئی برای تشریح روند و روال «تصور آینده» توسط سوبژکت
مورد نظر خویش (ما)، از مفهوم بدیع خودویژه ای بهره بر می گیرد:
·
شیوه تصور آینده از سوی «ما» ی مورد نظر شاعر «برگشت به
خویش» است.
1
به خویش برمی گردیم
·
مفهوم «برگشت به خویش» اگر بطور تحت اللفظی معنی شود، بوی
عرفان به مشام جان می آورد.
·
بوی درونگرائی.
·
بوی فرورفتن هر چه عمیقتر در خویشتن خویش.
·
اسماعیل خوئی اما از مفهوم «برگشت به خویش» منظور بکلی دیگری دارد.
2
به خویش برمی گردیم
یعنی
به پیش برمی گردیم.
·
اسماعیل خوئی ـ احتمالا به دلیل همقافیه بودن خویش و پیش
ـ میان برگشت به خویش و برگشت به پیش علامت تساوی می گذارد.
·
او ضمنا واژه پیش را به معنی زمان ماضی و یا «گذشته» به
خدمت می گیرد.
3
·
در غیر اینصورت، اصطلاح «برگشت به پیش» بلحاظ فرم
فرمولبندی معیوب و نادرست خواهد بود:
·
چون هرگز کسی نمی تواند به پیش (به جلو) برگردد، کسی هم مدعی برگشت به پیش نمی شود.
·
چون فقط و فقط به پس می توان برگشت:
·
به همین دلیل دیالک تیک عقب نشینی و پیشروی فرمولبندی
شده که هم بلحاظ منطقی درست است و هم بلحاظ تجربی:
·
بنی بشر به پیش می رود و واپس می نشیند.
·
سپاه در میادین رزم به پیش روی و یا به عقب نشینی مبادرت
می ورزد، یعنی به عقب برمی گردد:
·
معنی ارتجاع و یا واپسگرائی نیز همین است.
4
به خویش برمی گردیم
یعنی
به پیش برمی گردیم.
·
اسماعیل خوئی اما بدرستی میان مفهوم «برگشت به خویش» و
«برگشت به پیش» (برگشت به ایام پار، برگشت به زمان ماضی) علامت
تساوی می گذارد.
·
بدین طریق منظور شاعر از برگشت به خویش و یا برگشت به
پیش احتمالا به معنی رجوع به گنجینه تجربی خویش و یا به معنی رجوع به تجارب «من»
شخصی و یا نوعی خویش در طول عمر و تاریخ است.
·
چون بنی بشر ـ خواه و ناخواه ـ ذخیره ای از تجارب شخصی و
تجارب تاریخی (طبقاتی، ملی، نوعی) در اختیار دارد.
5
·
تجربه اما همیشه با حلاجی فکری و منطقی و چه بسا لاینقطع
و مادام العمر دست به گریبان است
·
چون نه پراتیک (تجربه، عمل) را از تئوری (اندیشه و نظر) گزیر و گریزی امکان پذیر است و نه تئوری را از
پراتیک.
·
عمل و نظر همیشه دست در دست و شانه به شانه و حتی نفس به
نفس با هم می آیند و می روند.
·
طبیعی است که سوبژکت و یا «ما» ی مورد نظر شاعر هم برای
تصور آینده به این ذخایر گرانقدر عملی و نظری، درونی و برونی چنگ زند، به قول شاعر
به خویش برگردد، به تجارب و استنتاجات نظری از تجارب خویش و نوع خویش رجوع کند.
·
یکی از تفاوات های اصلی بنی جانور با بنی بشر همین هم است.
6
·
شناخت تجربی در تحلیل نهائی تعیین کننده شناخت نظری است:
·
پراتیک (تجربه، عمل، آزمون، آزمایش) بر تئوری (نظر،
اندیشه) مقدم است.
·
در دیالک تیک پراتیک و تئوری، نقش تعیین کننده در تحلیل
نهائی از آن پراتیک است.
·
طبیعی است که بنی بشر برای تشکیل نظر (مثلا برای «تصور
آینده» به قول شاعر) به ذخایر تجربی خود رجوع کند، به خویش و به پیش برگردد، ذخایر
تجربی ئی که خواه و ناخواه تجرید و تعمیم یافته اند و تا حدودی به دانش تجربی بدل
شده اند.
و اینچنین است
که از اکنون
آیینه واری می تراشیم کژّ و کوژ،
و در گُمای آن،
تصویرِ بی قواره ی آینده را
ـ چون چهره ی همیشه ی اکنون ـ
تصویرِ بی قواره ی آینده را
ـ چون چهره ی همیشه ی اکنون ـ
پیشاپیش
در می نوردیم.
·
معنی تحت اللفظی
·
به همین دلیل، از اکنون، آئینه کج و کوله ای سرهم بندی
می کنیم و در آن، تصویر مخدوشی از آینده را به تماشا می نشینیم که شباهت غریبی به
اکنون دارد.
1
و اینچنین است
که از اکنون
آیینه واری می تراشیم کژّ و کوژ
·
ناپیگیری فلسفی و بینشی اسماعیل خوئی در این بند شعر آشکار
می گردد:
·
سوبژکت و یا «ما» ی مورد نظر شاعر نه از تجارب و دانش
تجربی خود، طبقه، ملت و نوع خود، بلکه از اکنون محض
خود، آئینه واری کج و کوله سرهم بندی می کند تا آینده را در آن تصور کند.
·
شاعر ظاهرا یادش رفته که خود پیشاپیش از برگشت به پیش و
برگشت به خویش سخن رانده است.
·
نه «خویش» در حال حاضر ایزوله و مطلق زیسته است و نه حال
حاضر انطباق مو به مو با «پیش» دارد.
·
حال حاضر نتیجه نفی دیالک تیکی زمان گذشته (پیش) است.
·
گامی جدی به جلو است.
·
اسماعیل خوئی در هر صورت، دیالک تیک ماضی و مضارع را، دیالک
تیک گذشته و حال را که در بند قبلی شعر نمایندگی کرده، فراموش و عملا تخریب می
کند.
·
اما منظور از «تراشیدن آئینه ای کج و کوله از اکنون» چیست؟
2
و اینچنین است
که از اکنون
آیینه واری می تراشیم کژّ و کوژ
·
منظور از «تراشیدن آئینه ای کج و کوله از اکنون» این است
که سوبژکت و یا «ما» ی مورد نظر شاعر، بی اعتنا به گذشته فردی، ملی، طبقاتی و نوعی
خود، بی اعتنا به تحلیل علمی، عینی و دیالک تیکی گذشته در مقیاس ملی و بین المللی،
به طرح ریزی آینده بر اساس انعکاس و یا تصویر مخدوشی از زمان حال می پردازد.
الف
·
«تراشیدن آئینه ای کج و
کوله از اکنون» به احتمال قوی، بر شناخت نادقیق و مثله و معیوب و مخدوش زمان حال
اشاره دارد، زمان حالی که بر شالوده آن و با مانی پولاسیون سطحی و ساده لوحانه آن،
آینده تصور و تصویر می شود.
·
«
کژّ و کوژی» آئینه ی اکنون دال بر همین حقیقت امر است.
·
از چنین آئینه ای هرگز نمی توان انتظار انعکاس بی عیب و
نقصی را داشت.
ب
·
«تراشیدن آئینه ای کج و
کوله از اکنون» به احتمال قوی، ضمنا به معنی فقدان دورنمای تاریخی سوبژکت و یا «ما»
ی مورد نظر شاعر است که هم می تواند ناشی از علل عینی باشد و هم می تواند ناشی از
علل ذهنی (سوبژکتیف) باشد و هم می تواند ناشی از هر دو باشد.
1
·
سوبژکت مورد نظر شاعر (ما) احتمالا به دلیل وابستگی طبقاتی
ارتجاعی، فاقد دورنمای تاریخی است و به همین دلیل چاره ای جز «تراشیدن آئینه ای کج
و کوله از اکنون» ندارد.
2
·
و یا به دلیل عقب ماندگی مادی، فکری، استبداد و فقدان
روشنگری در جامعه ی نکبت زده، قادر به تفکر مفهومی نیست و نمی تواند وسعت نظر
داشته باشد و از مرزهای زمان حال پا فراتر نهد.
ت
·
اگر سوبژکت مورد نظر شاعر، پایگاه طبقاتی انقلابی و
مترقی می داشت، اگر شناخت علمی و عینی از تاریخ (جامعه و جهان) می داشت، آینده را
نه در آئینه ی « کژّ و کوژ»، بلکه در آئینه ای
نسبتا بی عیب و نقص و زلال و شفاف می دید.
و اینچنین است
که از اکنون
آیینه واری می تراشیم کژّ و کوژ،
و در گُمای آن،
تصویرِ بی قواره ی آینده را
ـ چون چهره ی همیشه ی اکنون ـ
تصویرِ بی قواره ی آینده را
ـ چون چهره ی همیشه ی اکنون ـ
پیشاپیش
در می نوردیم.
·
نتیجه نهائی این تشبثات این می شود که سوبژکت مورد نظر شاعر
(ما) از آینده تصور بی قوراه، مثله و معیوب و مخدوش داشته باشد، تصوری که شباهت
غریبی به اکنون دارد:
·
این همان وضع و وضعیتی است که مسعود بهبودی از قول اریک هوبس
بام بدان اشاره کرده است:
·
«کسی که دیروز را حلاجی
نکند، فردایش، کپیه امروز خواهد بود.
·
یعنی در زمان حال دایم بسر خواهد برد»، به قول شاعر، آینده
را در آئینه کژ و کوژی از اکنون خواهد دید، یعنی در بهترین و خوش بینانه ترین حالت
درجا خواهد زد.
·
البته نباید فراموش کرد که درجا زدن در جهنم جهل و جنون خود
نعمت بزرگی است، تازه اگر میسر شود.
·
برای اینکه در کله مجانین حاکم، اجنه جنون گرفته ی برگشت
به پیش ـ به معنی معمول کلمه ـ در جنب و جوش اند، برگشت به ریشه ها، به فوندامنت
ها، به صدر اسلام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر