دین من انسانیت
من است!
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
پروین
گاف سنگزاد
·
این شعار از سر تا پا غلط، شعار عوامفریبانه ای است که می تواند شعار
خودفریبانه ای هم باشد.
·
احتمالا این یاوه را لاادریون (اگنوستیک ها، ندانمگراها، آته ئیست های قلابی) مطرح
کرده اند که سودائی جز عوامفریبی بر سر ندارند.
1
·
انسانیت انسانها را کار مادی و یا فکری آنها تعیین می کند.
·
کاری که ماهیت انسانی انسان ها را تشکیل می دهد و روحیات و تفکرات آنها را رقم می زند.
·
بدون کار نه تفکری تشکیل می شد و نه تکلمی.
·
بشریت انسانیت خود را مدیون کار است.
·
بدون کار، انسان در همان مرحله حیوانی درجا می زد و می ماند.
2
·
دین فرمی از شعور است که با توسعه جسمی و روحی بشریت تشکیل شده و رشد کرده است.
·
بنی بشر به همان اندازه که به نان و آب و مسکن نیاز دارد، به همان اندازه هم
به شعور (و یا روح به زبان فلسفی) نیازمند است.
·
بنی بشر هرگز نمی تواند فاقد روح و شعور باشد، چه روح درست و چه روح نادرست.
·
به همین دلیل داشتن شعور ـ چه شعور درست و چه شعور وارونه، یعنی دین ـ هزاران
بار بهتر از بی شعوری است.
·
افراد بی شعور به هیچ دلیل بهتر و برتر از افراد مذهبی نبوده اند و نیستند.
·
دین فقط به شرطی قابل نفی است که با شعور علمی و انقلابی (مارکسیسم ـ لنینیسم)
جایگزین شود.
·
نفی همیشه معین است:
·
نفی هر چیز همیشه باید با آلترناتیوی بهتر همراه باشد و نه بدتر.
3
·
ادیان بزرگ، شعور دوران برده داری اند.
·
در همه این ادیان بشریت هیچ واره و خدا (انعکاس آسمانی ـ انتزاعی اربابان برده
دار) همه چیز واره و همه کاره است.
4
·
دین به مسئله اساسی فلسفه پاسخ وارونه می دهد:
·
دین روح را بر ماده، شعور را بر وجود، خدا را بر جهان، اندیشه را بر مغز و بر شرایط
زیست مقدم می داند:
·
دین کاینات و جهان و ما فیها را مخلوق روح (خدای موهوم) می داند.
·
به همین دلیل، دین شعور وارونه و پا
در هوا ست.
5
·
دین از همان آغاز با سطح نازل توسعه نیروهای مولده، مشروط گشته است.
·
اگر منافع طبقاتی طبقات اجتماعی انگل نمی بود، دین می بایستی تا کنون میلیون
ها کفن پوسانده باشد.
·
طبقات اجتماعی واپسین با ثروت، وسایل مادی و رسانه ای متنوعی که در اختیار
دارند، از سوئی به تخریب نیروهای مولده مادی جامعه و جهان و از سوی دیگر به تخریب
خانه خرد خلایق می پردازند و برای تداوم باورهای خرافی و مذهبی، زمینه اوبژکتیف (عینی)
و سوبژکتیف فراهم می آورند.
·
به همین دلیل، دین روح جامعه ی مرده و بی روح است.
6
·
انسانیت بنی بشر نه دین، بلکه خلاقیت انسانی مادی و فکری و فرهنگی او ست.
·
انسانیت بنی بشر در خردگرائی و خردمندی او ست.
·
انسانیت بنی بشر نه در دین او ست و نه در خردستیزی و خرافه گرائی او.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر