۱۳۹۲ بهمن ۱۸, جمعه

سیری در شعر «رؤیا» از فروغ فرخزاد (2)

دیالک تیک هومانیسم و ناتورالیسم
فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
 (1934 ـ 1966)
اسیر
1331 (1952)
تحلیلی از شین میم شین

1
باز من ماندم و خلوتی سرد
خاطراتی ز بگذشته ای دور

یاد عشقی که با حسرت و درد
رفت و خاموش شد در دل گور


·        سخن در این دو بیت، از تنهائی و عشقی است که با حسرت و درد به گور سپرده شده است
·         زندگی انسانی هفده ساله چه شکوهی دارد!
·        چه شده است؟

2
روی ویرانه های امیدم
دست افسونگری شمعی افروخت

مرده ای چشم پر آتشش را
از دل گور بر چشم من دوخت

·        در ویرانه های امید انسانی که هنوز زندگی را آغاز نکرده، مرده عشق او خفته است
·        حیرت انگیز است، ولی چه می شود کرد، که شاعر در «سرزمین عجایب» (غلامحسین ساعدی) بسر می برد و در سرزمین همه چیز عجیب است.   

3
ناله کردم که ای وای این او ست
در دلم از نگاهش هراسی

خنده ای بر لبانش گذر کرد
کای هوسران، مرا می شناسی

·        مرده عشق شاعر ـ به طعنه و ملامت ـ دخترکی هفده ساله را هوسران می نامد
·        فاجعه اما فراتر از این است.

1
·        فاجعه این است که خود فروغ خویشتن خویش را  تازیانه می زند.

2
·        شعور حاکم در هر جامعه، شعور طبقه حاکمه است.

3
·        اعضای هر جامعه فقط تحت سلطه مناسبات تولیدی حاکم تولد نمی یابند و زندگی نمی کنند، بلکه تحت سلطه ایدئولوژی طبقه حاکمه نیز تولد می یابند و زندگی و کار می کنند.

4
·        فروغ در این دو بیت، عملا نه موازین و معیارهای اخلاقی خود را، نه ایدئولوژی فردی خود را، بلکه موازین و معیارهای اخلاقی و ایدئولوژی طبقه حاکمه را نمایندگی می کند و از دیدگاه آن، خود را می کوبد.

5
·      فقط به شرطی و زمانی می توان خود را از شر ایدئولوژی طبقه حاکمه رهائی بخشید، که وارد سنگر طبقاتی طبقه ای انقلابی شوی و ایدئولوژی طبقه انقلابی را از آن خود کنی.
·        چنین کار شاقی اما از دست دختری هفده ساله برنمی آید.

6
·        به همین دلیل است که فروغ با عینک جهان بینانه طبقه حاکمه به جامعه و جهان می نگرد.
·        و گرنه او که تنها هوسران جامعه و جهان نیست تا خود را مستقیم و یا غیرمستقیم سرزنش کند.
·        همه اعضای جامعه از زن و مرد به نحوی از انحاء نیازهای خود را برآورده می سازند.
·        ارضای نیازهای متنوع خود که جرم و جنایت نیست.

7
·        تفاوت و یا حتی تضاد فروغ با خیلی های دیگر این است که او به تبیین صادقانه و صریح نیازهای بشری خود می پردازد.
·        نه کمتر و نه بیشتر.

4
قلبم از فرط اندوه لرزید:
«وای بر من که دیوانه بودم

وای بر من که من کشتم او را
وه که با او، چه بیگانه بودم!»

·        انسان هفده ساله در این دو بیت، از تصور اینکه از سر دیوانگی، عاشق خویش را بیگانه پنداشته و کشته، دچار عذاب وجدان گشته است
·        اگر این اوج هومانیسم نیست، پس چیست؟

1
·        مفهوم «دیوانگی» در این دو بیت، نه به معنی جنون، بلکه به معنی جهل است، به معنی عدم تمیز آشنا از بیگانه است، به معنی فقدان قدرت تمیز حقیقت از باطل است و فی نفسه خیلی زیبا ست.

2
·         در این دوبیت، کاراکتر فروغ خردسال به نمایش گذاشته می شود، کاراکتر شاعری سرخ، کاراکتر شاعری که تار و پود وجودش به هومانیسم انقلابی سرشته است و کشف حقیقت برای او و پاسداری از آن، بزرگترین هدف و ایدئال و آماج است.

3
·        هومانیسم و حقیقتگرائی دو گشتاور تعیین کننده برای ارتقا به درجه پیشاهنگ است.
·        حقیقت برای انسان طراز نوین، مقدس ترین مقدسات است و درد و حسرت و اندوه فروغ خردسال از همین رو ست.

4
·        دلیل خودزنی و خود کوبی فروغ هفده ساله این است که او نتوانسته به علت گرفتاری در دام غریزه (هوس)  حقیقت را از باطل تمیز دهد و لذا آشنا را بیگانه پنداشته و از خود رانده است و کشته است.

5
 توماس هوبس (1588 ـ 1679)
فیلسوف، ریاضی دان بریتانیائی و تدوینگر بزرگ «تئوری دولت» در
عصر جدید آغازین
کتاب معروف او «هیولا» نام دارد

·         برای جماعت عادی زن و مرد، چنین کردوکاری عجیب نیست.
·        جهنم جامعه طبقاتی عرصه زد و خورد مدام است، سلاخ خانه ای بی مرز است که حتی گل های باغچه ها به خون آعشته اند.
·        کشتن و کشته شدن در جهنم جامعه طبقاتی امری طبیعی و عادی است و گرنه به روایت توماس هوبس، دولت بمثابه دستگاه سرکوب و تنظیم امور ضرورت پیدا نمی کرد.

6
·        اما اشکال کار اینجا ست که فروغ ـ حتی در هفده سالگی ـ با همه فرق دارد.
·         او نه انسان عادی و معمولی، بلکه انسانی طراز نوین است که علاوه بر حقیقتگرائی ـ و درست به دلیل حقیقتگرائی ـ در و دیوار ضمیرش به هومانیسمی زلال و ناب سرشته است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر