اسماعیل خوئی
غزل
توانی کرد کاری کز فلاتی کوه برخیزد:
یاد مسعود جان احمدزاده و امیر پرویزِ جان
پویان
(سوم اردیبهشت ۱٣۹۰، بیدرکجای لندن)
سرچشمه :
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
تحلیلی
شتابزده از
مسعود بهبودی
خرافاتِ کهن ایرانِ ما را می کند ویران
·
این موضعگیری نظری اسماعیل خوئی را حدود 150 سال قبل
فلاسفه موسوم به «هگلیانیست های جوان» نیز نمایندگی کرده اند:
·
بنظر آنها هم، ریشه بدبختی ها در «خرافات کهن» (مسیحیت)
بوده و لذا همه از دم آستین بالا زده اند، تا به حساب مسیحیت برسند.
1
برونو باوئر (1809 ـ 1882)
تئولوگ، منتقد انجیل، فیلسوف و تاریخدان
از هگلیانیست های جوان
·
هگلیانیست های جوان (اشتراوس، ب. باوئر،
اشتیرنر) مسیحیت
و افکار مذهبی مربوطه را علت اوضاع و احوال اجتماعی
ارتجاعی حاکم در آلمان آن زمان می دانستند.
2
·
آنها به این نتیجه رسیده بودند که برای تغییر مناسبات اجتماعی ـ سیاسی
موجود، باید در وهله اول به نقد افکار مذهبی پرداخت.
·
هگلیانیست های جوان خود را نیروی
محرکه تعیین کننده پیشرفت اجتماعی در آلمان می پنداشتند.
·
آنها اما از سوی دیگر
توده های مردم را به بهانه عدم درک «نقد انتقادی»
خود، سد راه تحولات اجتماعی محسوب می داشتند.
·
شاعر این شعر هم نسل نونستوه کذائی را نیروهای محرکه
تلقی می کند و نقش تعیین کننده توده ها و تشکل و تفکر و تحزب و برنامه و هدف و آماج
را مسکوت می گذارد.
3
·
در ایران نیز نمایندگان این تئوری هگلیانیست های جوان کم
نبوده اند:
·
صادق هدایت، احمد کسروی و امثالهم نیز تقریبا همین نظر هگلیانیست های
جوان را نمایندگی کرده اند و اکثریت قریب به اتفاق «روشنفکریت» راستگرا و چپگرا هم
کماکان نمایندگی می کنند.
·
سایت های بخش اعظم اوپوزیسیون جمهوری یأجوج و مأجوج عرصه
یکه تازی آته ئیسم و مذهب ستیزی مبتذل، سطحی و توخالی است.
·
طنز قضیه اما آن است که حضرات خود مبلغ خرافه های بمراتب
بدتر از اسلام اند.
·
حضرات چه بسا خود برای مبارزه با افکار مذهبی از
پیامبران تا مغز استخوان خردستیز فاشیسم از قبیل شوپنهاور، نیچه، هایدگر، فلسفه حیات،
اگزیستانسیالیسم و غیره و غیره آیه و حدیث و روایت نازل می کنند.
·
اگر احیانا کسی از جان خود سیر شود و اعتراضی کند، قبل
از «سرویس کردن دهنش»، خود را دموکرات جا می زنند و ادعا می کنند که میان فلاسفه و
سیاستمداران و غیره «تبعیض» قائل نمی شوند.
·
ولی کسی نمی پرسد که چرا مخالفان «تبعیض» نظری، اینهمه
تف و توهین نثار آیات عظام جمهوری یأجوج و مأجوج می کنند؟
4
خرافاتِ
کهن ایرانِ ما را می کند ویران:
مگر، در پیشِ سیل
اش، نسلِ نونستوه برخیزد.
·
ناپیگیری نظری احتمالا به همین می گویند:
·
خرد کذائی در روند توسعه شعر شاعر، جای خود را به اسطوره
سیمرغ می دهد و اسطوره سیمرغ هم با مفهوم انتزاعی نسل نونستوه جایگزین می شود.
·
تا ببینیم، نسل نو نستوه به چه روزی می افتد.
5
خوشا فردای آزادی که ققنوسِ وطن، در آن،
هم از خاکسترِ
امروزِ خود، بِشکوه برخیزد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
خوشا فردای آزادی که در آن روز، ققنوس وطن از خاکستر
امروز با شکوه و جلال و جبروت سر برکشد.
·
شاعر بی شباهت به همفکران خویش نه پسیمیستی پیگیر، بلکه
اوپتیمیستی آرزومند بنظر می رسد.
·
بیشک باید دلیلی بر این خوش بینی شاعر باشد، در روزگاری
که کشور شاعر از چهارسو در محاصره ددان درنده است و شب به شب، زوزه هراس انگیز گرگان
آدمی خوار، حدت و شدت دم افزون به خود می گیرد و ناقوس بالکانیزاسیون (هزار تکه گشتن) کشور عه هورا طنینی غم انگیز دارد.
·
گاهی امید بعضی ها تمامی ضمیر آدمیان را غرقه در نومیدی
و وحشت و هراس می سازد.
6
چو این آتشفشان را بُغضِ دیرین در گلو ترکد،
به چشمِ خویش خواهی دید کز جا کوه برخیزد!
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر این آتشفشان منفجر شود.
·
در چشم بهم زدنی از فلات ایران کوهی سر خواهد کشید.
·
این سخن واپسین شاعر است:
·
دیگر نه خرد، نه سیمرغ، نه نسل نونستوه و نه ققنوس، فقط
بلای طبیعی مشکل گشای نهائی است:
·
انفجار مهیبی همان و تشکیل کوهی از فلات همان.
·
فقط باید فانتزی جمع و جوری داشت و به منظور شاعر پی
برد.
·
شاید خود شاعر هم متوجه شده که خواننده و شنونده شعرش
هاج و واج مانده است.
·
شاعر به همین دلیل، تبصره ای را به شعر افزوده است تا قال
قضیه را بلکه بتواند بکند:
7
پس سرود
رفیقان جنگ نا هنگام کردند:
از این رو، خفتگان در خاکِ سردند.
·
معنی تحت اللفظی:
·
دلیل مرگ رفقا تعیین نادرست زمان شروع جنگ بود.
·
این نظر شاعر نسبت به خط مشی به اصطلاح «مسلحانه» سازمان
فدائیان کذا و کذا ست.
·
در قاموس شاعر، تنها عیب و ایرادی که آوانتوریسم وطنی از
هر نوع و از هر رنگ داشته، شتابزدگی بوده است.
·
ایده بدی نیست.
·
فقط باید اندکی اندیشید.
8
·
اولا اگر فدائیان فئودالی با داس و چکش و بی داس چکش صبر می کردند و بی مهابا خود را به آب و آتش
نمی زدند، در آن صورت، نه خبر شان به گوش کسی می رسید، نه بوسیله شعرای همطبقه شان،
«شیرآهنکوهمرد» و خیلی چیزهای عجیب و غریب دیگر جا زده می شدند، نه اسطوره
عوامفریبانه ای نشر می یافت، نه کسب شهرت و محبوبیت می کردند و نه حتی احدی صناری
برای شان ارزش قائل می شد.
·
در نتیجه در گمنامی پیر می شدند و ایمان کودکانه به
اعجاز ترور در دل شان می پژمرد و محو می شد.
9
·
این طرز تفکر و عمل فدائیان با و بی داس و چکش اما دلیل
داشته و دارد.
·
دلیلی ژرفتر از آنچه که بعضی ها تصور می کنند.
10
·
کرد و کار آدمیان بوسیله نیروهای محرکه طبقاتی تعیین می
شود و نیروهای محرکه طبقاتی را می توان به اجنه درونی ـ روحی ـ روانی آدمیان تشبیه
کرد که امان از آدمیان می ستانند و آنها را به انجام بی اختیار کرد و کار معینی
وامی دارند.
·
ژوزف کنراد، در آثار خود پسیکولوژی مربوطه را با مهارت
شگفت انگیز و هراس انگیزی به تصویر کشیده است.
11
چریکان را کنون هنگامِ کار است:
بگو مسعود و پویان باز گردند.
·
معنی تحت اللفظی:
·
اکنون اما هنگام کار کارساز چریک ها ست.
·
بهتر است که پرویز و مسعود دوباره ظهور کنند.
·
شاید حریفی تحت تأثیر این شعر بوده که از مفهوم «احضار
ارواح فدائیان شهید» سخن گفته است.
·
بزعم شاعر، اکنون دیگر زود نیست.
·
پس پیش به سوی تشکیل خانه تیمی و شروع به ترور آخوندها،
پاسدارها و بسیج!
·
چریک کذائی فقط باید مواظب باشد که کشور عه هورا به
جهنمی از قبیل یوگوسلاوی، عراق، افغانستان، لیبی، سومالی و سوریه بدل نشود و به
قول حریفی از چاله بیرون نیامده به چاه بی در و پیکری نیفتد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر