۱۳۹۲ بهمن ۶, یکشنبه

نقل قول هائی از این و آن (70)


هماغوشی با «تخته نرد»٬ پذیرش تقدیر است!
رفاقت با شطرنج٬ اثبات «اراده» بر «تقدیر» است!
صفحه فیسبوک هادی  
گاف سنگزاد

هماغوشی با «تخته نرد»٬ پذیرش تقدیر است!

·        منظور از تقدیر چیست که در بازی تخته نرد، نقش تعیین کننده دارد؟


1

·        منظور از تقدیر به احتمال قوی، جبر و یا ضرورت است.
·        اگر بازی تخته نرد را بسان چیزهای مشابه دیگر تجرید منطقی کنیم، به مقوله تصادف می رسیم و ضمنا به منظور فلسفی مؤلف این حکم (جمله، نظر) پی می بریم و نه فقط بدان.

2
·        مؤلف این حکم موجز و مختصر و پربار و پرمعنا بر آن است که در بازی تخته نرد ما با دیالک تیک ضرورت و تصادف سر و کار داریم و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن  ضرورت است.
·        قضیه هم دقیقا از همین قرار است.

3
·        دیالک تیک ضرورت و تصادف یکی از دیالک تیک های مهم در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی است.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک ضرورت و تصادف در تارنمای دایرة المعارف روشنگری   

رفاقت با شطرنج٬ اثبات «اراده» بر «تقدیر» است!

·        منظور از اراده چیست؟

·        اراده عبارت است از تمایل آگاهانه انسان ها در جهت نیل به آماج های معین.

·        اراده یکی از  مفاهیم اصلی و مرکزی در فلسفه بورژوائی واپسین (امپریالیسم) به نمایندگی شوپنهاور و نیچه و شیادان دیگر است.  

·        مراجعه کنید به  دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

1
رفاقت با شطرنج٬ اثبات «اراده» بر «تقدیر» است!

·        منظور مؤلف این حکم دقیقتر درک می شد، اگر به جای مفهوم اراده، از مقوله اختیار (آزادی)  استفاده می شد.

·        چرا و به چه دلیل ما به این نظر می رسیم؟

2

·        برای اینکه در بازی شطرنج ـ بر خلاف بازی تخته نرد ـ اندیشه و آگاهی دست بالا دارد و آگاهی نفوذ کرده در سوبژکت به اختیار (آزادی) او منجر می شود:
·        آگاهی و آزادی همیشه و همه جا و در سرتاسر تاریخ بشری دست در دست و شانه به شانه رفته اند و می روند.
·        به قول حریفی، «خر نمی تواند مختار (آزاد) باشد، خودمختار (مستقل بلحاظ اندیشه و عمل) پیشکش!»    
·        پیش شرط آزادی و اختیار، آگاهی است و پیش شرط خودمختاری، خرد.

3
·        برای پی بردن به این حقیقت امر باید دیالک تیک دیگری از گنجینه مارکسیسم ـ لنینیسم به خدمت گرفته شود، دیالک تیکی خویشاوند با دیالک تیک ضرورت و تصادف:
·        دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) 

·        دیالک تیکی دیرآشنا که در فلسفه قرون وسطای ایران نیز وسیعا به خدمت گرفته می شد.

4
 اثری از مجید ارجمند
رفاقت با شطرنج٬ اثبات «اراده» بر «تقدیر» است!

·        در این مورد نیز حق با مؤلف این حکم است:
·        نقش تعیین کننده در دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) از آن جبر (ضرورت) است، بی آنکه اختیار (آزادی) هیچ واره باشد.
·        در بازی شطرنج جبر و اختیار رفیق همراه یکدیگرند.
·        چرا که به قول هگل «آزادی درک ضرورت (به قول مؤلف این حکم، تقدیر) است.
·        اختیار درک جبر است.»

مثال

·        آب تحت فشار جو در صد درجه سانتیگراد می جوشد.
·        این جنبه جبری (ضرور) جوشش آب است که بسته به ساختار مولکولی آب تعیین می شود و دست بنی بشر نیست.
·        بنی بشر چاره ای جز تمکین به جبر عینی هستی ندارد.
·        بنی بشر به قول به آذین، «در لا به لای دیوارهای ضرورت (جبر عینی) حرکت می کند.»

·        بنی بشر اما با شناخت شرایط عینی جوشش آب (جبر و ضرورت عینی)، مثلا با آشنائی با فاکتور فشار و درجه حرارت (گرما) می تواند با تغییر دادن مثلا فشار حاکم بر آب، مثلا جوشاندن آب در خلأ (و یا تحت فشار کمتر از فشار جو) آب را در 10 درجه سانتیگراد و با بالاتر بردن فشار در 150 درجه سانتیگراد بجوشاند.
·        جماعت کوهنورد می دانند که آب در قله ها بدشواری می جوشد.
·        برای اینکه در قله ها هوا سرد است، یعنی دمای هوای حاکم بر آب نازلتر است

5
·        اختیار (آزادی) بنی بشر با شناخت جبر عینی، با شناخت قانونمندی های عینی هستی دست در دست می رود.
·        هر چه شناخت بنی بشر بیشتر و عمیقتر گردد، آزادی او به همان اندازه بیشتر می گردد.
        
6
·        تقدیر در فرهنگ ما به دو معنی به کار می رود:

الف
·        به همان معنی جبر و یا ضرورت عینی

ب
·        به معنی جزم موسوم به «مشیت الهی»

7
·        تقدیرگرا و یا جبرگرا (فاتالیست) در دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی)، جبر را مطلق می کند و اختیار را انکار می کند و دور می اندازد. 

8
·        فاتالیست های مذهبی اما جزم «مشیت الهی» را مطلق می کنند و اختیار آدمی را منکر می شوند و ضمنا برای جبر عینی و قانونمندی های عینی هستی تره هم حتی خرد نمی کنند:
·        چون بزعم آنان، اگر خدا بخواهد تل آتش، گلستان می شود، ماه دو شقه می شود و الی آخر.

·        بدین طریق و ترفند هم نقش جبر عینی و هم نقش سوبژکت انسانی تا حد هیچ تنزل می یابد و یا تحت تابعیت همان جزم «مشیت الهی» قرار داده می شود.

·        وقتی سعدی می نویسد: 

تیر چون از کمان همی گذرد
از کماندار داند اهل خرد

·        منظورش تأکید بر جزم «مشیت الهی» و انکار جبر و ضمنا انکار اختیار آدمی است.

·        حافظ هم مبلغ همین جزم مذهبی بوده است:

رضا به داده بده وز جبین گره بگشا
که بر من و تو در اختیار نگشاده است.

·        حافظ علنی تر و رادیکالتر جزم «مشیت الهی» را نمایندگی و تبلیغ می کند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر