سرچشمه:
صفحه قیسبوک بهمن
محصص
تصویر اول این اثر، تصویر دختری است خوک واره
·
اکنون این سؤال مطرح می شود که چرا
طبقه حاکمه آدمیت زدائی بشریت را به هدف الاهداف خود مبدل کرده است؟
1
·
برای پاسخ به این پرسش باید با کشف
بسیار مهم مارکس موسوم به تز «درک ماتریالیستی تاریخ» آشنا شد.
·
تز موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ»
همزمان بر دو دیالک تیک بنیادی مبتنی است:
الف
·
دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات
تولیدی
ب
·
دیالک تیک زیربنای اقتصادی (مناسبات
تولیدی) و روبنای ایدئولوژیکی
2
·
نیروهای مولده عبارتند از سیستم تأثیر متقابل میان عناصر شیئی ـ مادی و عناصر انسانی ـ سوبژکتیف.
·
نیروهای مولده شامل عناصر زیرین می شوند :
الف
·
انسان هائی که بطور باواسطه و یا بیواسطه در روند کار شرکت می ورزند.
ب
·
مدیریت تولید.
ت
·
علم.
پ
·
وسایل تولید.
ث
·
تکنولوژی.
ج
·
سازمان تولید.
3
·
مناسبات تولیدی عبارت است از سیستمی
از مناسبات اجتماعی که انسان ها ـ بطور عینی (اوبژکتیف)
ـ در روند تولید برقرار می سازند.
·
مناسبات تولیدی شامل عوامل زیرین می شود:
الف
·
روابط انسان ها در روند
تولید و قبل از همه، مناسبات مالکیت.
ب
·
مناسبات مبادله ی کردوکارها.
ت
·
همکاری.
پ
·
تقسیم کار.
ث
·
جایگاه گروه های اجتماعی و طبقات مختلف در تولید و روابط
میان آنها.
ج
·
مناسبات توزیع کالاها.
4
·
مناسبات مالکیت در تمامی مناسبات
تولیدی نقش تعیین کننده و اصلی را به
عهده دارد.
الف
·
مناسبات مالکیت نشان می دهد که وسایل
تولید از آن کیست.
ب
·
مناسبات مالکیت نحوه و نوع وحدت
مولدین با وسایل تولید را، یعنی نوع مناسبات
تولیدی را تعیین می کنند.
ت
·
مناسبات مالکیت مسلط، تعیین کننده خصلت کلی فرماسیون اجتماعی مربوطه است.
پ
·
هر تغییر بنیادی در مناسبات اجتماعی مستلزم تغییر
بنیادی در مناسبات مالکیت بر وسایل تولید
است.
ث
·
مناسبات تولیدی ـ بمثابه مناسبات
بنیادی هر جامعه ـ همزمان فرم حرکت
اجتماعی نیروهای مولده را تشکیل می دهد و در
جامعه طبقاتی خصلت طبقاتی دارد.
·
میان مناسبات تولیدی و
نیروهای مولده رابطه دیالک تیکی فرم و محتوا
برقرار است.
·
به عبارت دیگر، دیالک تیک
مناسبات تولیدی و نیروهای مولده به معنی بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و محتوا ست.
·
دیالک تیک فرم و محتوا به خطه ماتریالیسم دیالک تیکی
تعلق دارد و دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده به خطه ماتریالیسم تاریخی.
·
یعنی اولی عامتر و فراگیرتر و کلی تر از دومی است.
·
منظور از بسط و تعمیم، یعنی گذار از عام (کل هستی) به
خاص (جامعه) است.
ج
·
مناسبات تولیدی مناسبات اوبژکتیف (عینی) و مادی اند.
·
اوبژکتیف یعنی مستقل از انسان ها و اراده و میل و هوس
آنها بودن.
·
مادی یعنی وجود واقعی ـ عینی داشتن.
·
مادی ضد دیالک تیکی فکری است.
·
مادی قلمداد کردن مناسبات تولیدی را ما مدیون لنین هستیم.
·
مناسبات تولیدی علیرغم اینکه به دیده نمی گذرد، وجود
عینی ـ واقعی دارد.
5
·
فرم اجتماعی و تاریخی ـ
مشخص مناسبات تولیدی بسته به سطح توسعه
نیروهای مولده تعیین می شود.
6
·
مناسبات تولیدی نیز ـ بنوبه خود ـ بر نیروهای
مولده تأثیر پیش برنده و یا بازدارنده اعمال می کند.
·
اینجا هم سخن از تأثیر فرم
بر محتوا ست، اگرچه نقش تعیین کننده در دیالک
تیک فرم و محتوا، از آن محتوا ست، ولی
فرم هرگز هیچ واره و هیچ کاره نیست.
·
نقش تعیین کننده در دیالک
تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده از آن نیروهای
مولده است.
·
این اما بدان معنی نیست که مناسبات
تولیدی ـ بمثابه فرم ـ در نیروهای مولده
ـ بمثابه محتوا ـ متقابلا تأثیر نگذارد.
·
در هیچ دیالک تیکی، قطب منفعل و هیچکاره و
بی بو و خاصیت وجود ندارد.
7
·
جامعه در هر مرحله توسعه خویش از مجموعه ای از مناسبات اجتماعی میان انسان ها تشکیل می یابد.
·
مناسبات اجتماعی را می توان بدو دسته تقسیم بندی کرد:
الف
·
مناسبات اجتماعی مادی.
ب
·
مناسبات اجتماعی ایدئولوژیکی.
8
·
مناسبات اجتماعی مادی پایه، اساس و زیربنای
واقعی هر جامعه ای را تشکیل می دهند.
9
·
مناسبات اجتماعی ایدئولوژیکی روبنای جامعه
را تشکیل می دهند که بر زیربنای مربوطه استوار
می شود.
10
·
زیربنای هر جامعه از ساختار
اقتصادی، مجموعه مناسبات اقتصادی مادی، سیستم مناسبات تولیدی و طبقاتی مربوطه آن جامعه تشکیل می یابد
و با سطح معینی از توسعه نیروهای مولده مادی انطباق
دارد.
11
·
روبنا عبارت است از سیستم
نظرات سیاسی، قضائی، اخلاقی، جهان بینانه منطبق با این زیربنا و نهادهای
سیاسی، قضائی و غیره (دولت، احزاب سیاسی،
سازمان های اجتماعی، تأسیسات فرهنگی، آموزشی ـ پرورشی و غیره) منطبق با این
زیربنا.
12
·
درهر فرماسیون اجتماعی،
زیربنای موجود روبنای
منطبق با خود را بوجود می آورد که بنوبه خود بر زیربنا
تأثیر متقابل اعمال می کند.
·
نباید فراموش کرد که هم
زیربنا و هم روبنا در کردوکار عملی انسان ها تشکیل می یابند.
·
درکردوکار عملی انسان ها روابط میان زیربنا و روبنا تحقق می یابند.
·
چون هر سیستم مناسبات
تولیدی مادی انسان ها در عین حال حاکی از عضویت
اجتماعی انسان ها در طبقات اجتماعی آشتی پذیر و یا آشتی ناپذیر است.
·
این روابط طبقاتی در روبنای
ایدئولوژیکی جامعه و در نهادهای اجتماعی
بازتاب می یابند و در آنجا بصورت چالش و جدال
ایدئولوژی های مختلف و بصورت رو در روئی و یا همکاری نهادهای سیاسی و غیره
گوناگون مؤثر واقع می شوند.
13
·
انقلاب اجتماعی وقتی رخ می دهد که تضاد
میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی تشدید شود.
·
یعنی محتوا (نیروهای مولده) چندان
رشد کند که در فرم و قالب (مناسبات تولیدی) نگنجد و آن را از درون منفجر سازد.
·
به عبارت دیگر، کفه ترازو به نفع نیروهای
مولده (محتوا) سنگینی کند.
14
·
طبقه حاکمه مجبور به توسعه و تکامل
بخشیدن به عناصر متشکله نیروهای مولده (مدیریت تولید، علم، وسایل تولید، تکنولوژی و سازمان تولید)
است تا بتواند ادامه حیات دهد.
·
تنها عنصری از نیروهای مولده که
باقی می ماند، انسان
هائی اند که بطور باواسطه و یا بیواسطه در روند کار
شرکت می ورزند و بدون عمل آگاهانه و انقلابی آنها انقلاب اجتماعی محال است.
·
طبقه حاکمه همین عنصر نیروهای
مولده را یعنی بشریت مولد را تک بعدی می سازد و عملا آدمیت زدائی می کند و با همین تیر واحد دو نشان استراتژیکی
می زند:
الف
·
هم تضاد میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی را تعدیل
می کند.
·
یعنی کفه ترازو را با تخریب بشریت همتراز می سازد و از
تشدید تضاد عینی حتی المقدور جلوگیری می کند.
ب
·
و هم روندهای اجتماعی و انقلابی را
سوبژکت زدائی می کند.
·
یعنی با تخریب بشریت عامل انسانی
رهایش اجتماعی را از کار می اندازد.
14
·
حالا بهتر می توان دریافت که چرا
تخریب بشریت، تمدن ستیزی، خردستیزی، فرهنگ ستیزی و آدمیت زدائی آدم ها به استراتژی
فراگیر طبقه حاکمه بدل شده است.
·
این کرد و کار طبقه حاکمه اما از
سوی دیگر حاکی از وقوف دقیق آن به آموزه های اساسی مارکس و انگلس و لنین است.
·
می توان به جرئت گفت که «نازک اندیشان»
طبقه حاکمه بمراتب بهتر از اندیشمندان طبقه کارگر به دانش مارکسیستی ـ لنینیستی تسلط
دارند و از آن بر ضد پیشرفت و رهایش اجتماعی بشریت استفاده مخرب و منفی درخور می
کنند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر