سرچشمه:
سیری
در جهان بینی بهمن محصص (5)
گاف سنگزاد
حسین
رزاقی
شاید از منظری دیگر
این اقشار
پیش رو را به
عنوان زحمتکشانی بررسی کرد که در جهت تحمیق و
خاک پاشیدن به
چشم مخاطب مورد سوء استفاده قرار می گیرند.
قربانیانی برای
قربانی گرفتن
بازار سکس ، تولید کالاهای بنجل،
صنعت سینما و
تلویزیون، نویسندگان کیلویی و ...
·
اقشار پیش رو؟
·
منظورتان مشخصا کدام اقشارند؟
حسین
رزاقی
پیش رو یقینا نه
مثلا
مرمانی که در
صنعت سکس به نحوی از انحا به کار طاقت فرسا مشغولند
و از کمترین حقوق به بهره
.
·
آره.
·
حق با شما ست.
·
همه عناصر دخیل در روند آدمیت زدائی بشریت باید تجزیه و تحلیل شوند.
1
·
بشریت بطور کلی ـ چه در کسوت مولد نمایشات تهوع انگیز و چه در کسوت مصرف کننده
آنها، یعنی به عنوان تماشاچی آنها ـ قربانی طبقه حاکمه است.
2
·
ناظم حکمت در یکی از آثار خود بحثی دارد با کسانی که برای تسکین خشم و ناخشنودی
و اعتراض و پرخاش او می گویند:
«زنان و دختران
طبقه حاکمه ـ چه بسا ـ به حرفه خودفروشی و روسبیگری روی آورده اند.»
·
ناظم حکمت نمی تواند پاسخی به این پدیده بیابد و به نحوی از انحاء گلیم خویش
از موج بحث بدر می برد.
· این اثر ناظم حکمت تحت عنوان ««چشم انداز انسانی به آلمانی هم ترجمه شده است.
·
کاش یکی وقت کند، بخواند و ترجمه کند.
3
·
فقط در صورت درک مفهوم «طبقات اجتماعی واپسین» می توان به علت ماهوی این پدیده
ها در صور تهوع انگیز مختلف شان پی برد.
4
·
در اشعار اکثر شعرای وابسته به طبقات اجتماعی واپسین در همین فیسبوک نیز می توان
به مفاهیم تظاهر فخرانگیز به روسبیگری
خویش، به پوچی، تنهائی، یأس، تجلیل از مرگ، انتحار و تحقیر زندگی برخورد کرد.
5
·
فراموش نباید کرد که عناصر بیشمار آسوسیال نه جزو پرولتاریا، بلکه جزو لومپن
پرولتاریا محسوب می شوند که ماهیتا آنتی هومانیستی، ضد انقلابی و ضد پرولتری اند.
6
·
لومپن پرولتاریا خود از لایه های مختلف تشکیل می یابد:
·
آنها بیشک قربانیان آدمیت زدائی شده ی جامعه سرمایه داری واپسین اند و در صورت
پیروزی پرولتاریا باید از نو تربیت شوند.
·
کاری که ماکارنکو پس از پیروزی انقلاب اکتبر پیشه کرده بود.
7
·
این قشر اجتماعی ارتجاعی (و نه پیشرو) از مولدان و فروشندگان مواد مخدر،
قاچاقچیان، گدایان، اراذل، اوباش، لات ها، گردنه گیران، رهزنان، زورگیران، فواحش
نر و ماده، سخن چینان، آدمکشان حرفه ای (قوای ویژه مثلا بلاک واتر) و غیره تشکیل می یابد.
·
هرگز نباید از سر ترحم و عینگرائی سطحی، پایگاه اجتماعی ارتجاعی و ضدبشری این
قشر اجتماعی انگل و پتیاره را تحریف کرد و آنها را جزو سازندگان جامعه و تاریخ
قلمداد نمود.
حسین
رزاقی
به یقین هستند کسانی
که به صورت تفننی فاحشه گری می کنند
و از دختران طبقه
حاکمه هم می توانند
با نرخ بالا به این کار بپردازند
منظور من ولی دختران
و زنانی
است که سیستماتیک
و به اجبار به این کار واداشته می شوند
خرید و
فروش می گردند
نه ،
اینان لومپن
پرولتاریا نیستند
به هیچ وجه
همچنین
کارگرانی که در
صنعت اسلحه سازی مشغول به کار هستند
کارگران
چاپ اراجیف ، و غیره از این قبیل .
·
یکی از معایب و ایرادات اصلی سوبژکتیویسم
معرفتی، مطلق کردن سوبژکت و عناصر سوبژکتیف شناخت (داوطلبانه و یا بالاجبار بودن خودفروشی،
به عنوان مثال) است.
·
اینجا نیت و خواست و اراده سوبژکت شناخت
(فرد خودفروش، خواه مرد و خواه زن) عمده می شود و به درجه معیار شناخت ارتقا می یابد.
1
·
آنچه فراموش می شود، اوبژکت شناخت (نفس
خودفروشی، عیاشی، دم غنیمتدانی، تعویض زنان و یا مردان خود و غیره) است که حاوی و
حامل محتوای شناخت است.
2
·
سیبیت سیب نه در کارنده، چیننده،
بوینده و خورنده سیب، بلکه در خود سیب است، در مولکول های شیمیائی متشکله سیب است،
در اوبژکت شناخت است.
3
·
به همین دلیل، در دیالک تیک اوبژکت
ـ سوبژکت در عرصه تئوری شناخت، نقش تعیین کننده از آن اوبژکت شناخت است.
4
·
شیوه زیست (خودفروشی، گدائی، قاچاق
و خرید و فروش تریاک و هروئین و غیره، راهزنی، دزدی، خبرچینی، آدمکشی و غیره) تعیین
کننده لومپن وارگی افراد است و نه داوطلبیت و یا اجبار سوبژکت های مربوطه.
5
·
عینیت زیست مهر خود را همیشه و همه
جا بر ذهنیت افراد می کوبد.
·
دست خود سوبژکت هم نیست.
6
·
زیست جنده واره (چه مرد و چه زن،
چه کودک و چه جوان) کاراکتر و صفات لازمه را خواه و ناخواه در او پدید می آورد و
برای او جایگاه اجتماعی منفی معینی تعیین می کند.
7
·
عکس اینهم معتبر است:
·
متعلقین به طبقات اجتماعی واپسین
برای پر کردن خلأ معنوی زیست به سکس روی می آورند تا بلکه خود را از شر اجنه روانی
درونی رهائی بخشند.
·
این چیزها قبل از اینکه سوبژکتیف (به
میل و آگاهی آنها) باشد، اوبژکتیف اند و به آنها دیکته می شوند.
حسین رزاقی
اشکالی که در این نوع نگرش وجود دارد، می تواند
به عکس خودش تبدیل بشود.
مثلا در تعریف طبقه کارگر، طبقه تا به آخر
انقلابی، طبقه ای که غیر از زنجیر دست و پا چیزی برای از دست دادن ندارد، ما شاهد
کارگرانی هستیم که ماه ها مجانی کار می کنند، یا کارگرانی که
با خرید سهام در سود کارخانه شریک می شوند.
کارگرانی
که اعتصاب شکنی می کنند
یا کارگرانی که به شکل برده نگه داری می شوند
نه شناسنامه ای دارند و نه پاسپورتی که به
ولایت خود برگردند .
·
شما نظرات حریف هماندیش را بدقت نمی خوانید.
·
این جنبه های سوبژکتیف و بعضا اوبژکتیف، ماهیت طبقاتی کارگران را تغییر نمی
دهند.
·
تعیین کننده در شناخت چیزها اوبژکت شناخت می ماند.
·
تعیین کننده، رابطه طبقه کارگر با وسایل تولید می ماند.
·
این جنبه ها اما جنبه های فرعی اوبژکتیف و سوبژکتیف اند که باید در نظر گرفته
شوند.
1
·
مارکسیسم ـ لنینیسم در مقابل سوبژکتیویسم، اوبژکتیویسم را قرار نمی دهد.
·
مارکسیسم ـ لنینیسم بر ضد اوبژکتیویسم هم به همان سان مبارزه می کند.
·
مارکسیسم ـ لنینیسم، دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت در عرصه تئوری شناخت را نمایندگی
می کند و نقش تعیین کننده را از آن اوبژکت شناخت می داند، بی آنکه نقش مهم سوبژکت شناخت
را دستکم گیرد.
حسین رزاقی
من سعی ام را ولی
میکنم که به دقت بخوانم ، اشکال شاید از درکم باشه
یا شاید مشکل از تعاریف زمان مارکس و لنین
و زمان حال باشد
مثلا لومپن
پرولتاریا
ماهیتش کاملا
عوض شده و امروزه به عنوان نیروی سازماندهی شده
و رسما در خدمت گرفته شده عمل میکند
مانند
بسیج و لباس شخصی ها
فروشنگان مواد مخدر نیز در خدمت مافیای مخدر
قرار دارند
روسپیگری به عنوان یک شغل است و عده ای در استخدام عده ای دیگر
هستند .
معلمین در قدیم به قشر خرده بورژوازی تعلق داشتند که امروزه
مانند کارگران روزانه ۸ ساعت کارشان را باید انجام بدهند
کشاورزی مدرن از
رعایا و دامپروران کارگران بخش کشاورزی ساخته
کارگران بیشماری در بخش
خدمات مشغول به کار هساتند
حال چه خدمتی به چه کسانی میکنند، بماند.
·
اشکال بینشی شما در عدم آشنائی با مفاهیم فلسفی است.
·
به حکم (جمله) خود توجه کنید:
«مثلا لومپن پرولتاریا ماهیتش کاملا عوض شده و امروزه
به
عنوان نیروی سازماندهی شده و رسما در خدمت گرفته شده عمل میکند.»
·
دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت) به چه معنی است؟
·
شما می گویید:
·
«ماهیت لومپن
پرولتاریا عوض شده است.»
·
اگر با این دیالک تیک آشنا بودید، می دانستید که نمود (فرم نمودین، ظاهر، پدیده)
عوض شده و نه ماهیت و بود.
·
ماهیت همان است که بوده است:
·
لومپن پرولتاریا به قشر اجتماعی ئی اطلاق می شود که در تولید اجتماعی یا شرکت ندارد
و یا شرکت تصادفی و هر از گاهی دارد.
·
سازمان یابی لومپن ها از فواحش تا قاچاقچیان و دزدها و آدمکش ها و استثمار زمان
بندی شده آنها از سوی کنسرن های سکس و غیره تحول در فرم نمودین آنها ست و نه در
محتوای ماهوی آنها.
·
تبدیل کشاورز و دامدار به پرولتر همیشه بوده است:
·
منبع و منشاء پرولتاریا هم همین بوده است:
·
خانه خراب شدن دهقانان و پیشه وران و تبدیل آنها به پرولتر.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر