۱۳۹۲ آذر ۱۸, دوشنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (82)


 
فصل پنجم
ایدئالیسم
پروفسور دکتر اندراس گدو
برگردان شین میم شین

بخش سوم
تاریخ پیدایش فلسفه حیات و پوزیتیویسم:
نقد خرد
قسمت چهارم  
 دیالک تیک ایراسیونالیستی کاذب:
ماکس اشتیرنر

·        فلسفه حیات در فلسفه شوپنهاور به نظریه همپیوندی (انتگراسیون) بدل شده و با گرایش بحران ـ اسطوره ای طرفداری از بورژوازی بزرگ درهم تنیده است.

1
 
ماکس اشتیرنر (1806 ـ 1856)
فیلسوف و ژورنالیست آلمانی
از فلاسفه بورژوائی واپسین

·        در فلسفه ماکس اشتیرنر اما برعکس، نقطه نظر فلسفه حیاتی در ایده شورش تقریبا انتزاعی و عام بی موضوع تبیین می یابد که بنا بر خصلت اجتماعی اش خرده بورژوائی است.

·   (مراجعه کنید به اثر هانس هاینتس هولتس تحت عنوان «شورش آوانتوریستی جنبش اعتراضی بورژوائی در فلسفه، اشتیرنر، نیچه، سارتر، مارکوزه»، 1976
·        مراجعه کنید به  اثر هلمز تحت عنوان «انقلاب فتیشی»، 1969)

2
·        در فلسفه اشتیرنر محتوائی که قبلا بطور مفهومی توضیح داده می شد، در موتیوهائی انگشت شمار تبیین می یابد که با جریان اصلی فلسفه حیات انطباق دارند.
·        آتش اراده گرائی عریان، شور و شوق سرکش به انکار و نفی، شورش و طغیان، تمسخر و اعتماد به نفس بی حد و مرز به این محتوا پر و بال می بخشند و به نگرش بلحاظ فکری غیر قابل تعریف بسط می یابند.
 
3
·        اراده در فلسفه اشتیرنر را به هیچ طریق و ترفندی نمی توان ـ آنسان که در فلسفه شوپنهاور رایج بود ـ با چیز در خود کانت یکسان تلقی کرد.
·        در فلسفه اشتیرنر حامل خودکفائی اراده نه مفهوم اراده، بلکه موضعگیری ئی بوده که حاوی سوبژکتیویته (سوبژکت وارگی)  بی حد و مرز و نامشروط است.

·        مراجعه کنید به چیز در خود، دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

4
·        در فلسفه اشتیرنر چیزها و استنباط چیزها اولین محسوب نمی شوند.
·        اولین، منم.
·        اولین، اراده من است.
·        تلاش بر آن است که افکار از چیزها استخراج شوند، عقل در جهان کشف شود، تقدس در عالم باشد و پیدا شود.


5
·        «بجویید تا بیابید!
·        آنچه را که من می خواهم بجویم، خودم تعیین می کنم.
·        اینجا این نگرش گره می خورد که هر حکمی که من راجع به اوبژکتی صادر می کنم، زاده اراده من است.»
·        (ماکس اشتیرنر، «یگانه و مایملک او»، ص 378، 1972)

6
 سورن کیرکگارد (1813 ـ 1855)
فیلسوف، مقاله نویس، تئولوگ و نویسنده مذهبی دانمارکی
از مؤسسین اگزیستانسیالیسم
از فلاسفه مهم بورژوائی واپسین

·        ایراسیونالیته «غیرعقلانیت» دیالک تیک کاذب در فلسفه اشتیرنر ـ برخلاف ایراسیونالیته در فلسفه کیرکگارد ـ  البسه  آموزش فلسفی در برنمی کند.
·        اما علیرغم آن، انتقاد از راسیونالیته (عقلانیت)، تشدید «مبارزه زندگی تلخ» بر ضد عقل، انکار فلسفه خرد هگلی، همراه با شیفتگی شورمند به پارادوکس ها، به منفیت مطلق و تمایلات شبه رومانتیکی به بازی با اضداد، آدمی را به یاد نقطه نظرات خویشاوند با نقطه نظرات دیالک تیکی کاذب کیرکگارد می اندازد.
7
·        ایدئالیسم ذهنی از سنگر این موضعگیری و تأملات فکری تشکیل دهنده هسته آن، به حمله بر ضد ایدئالیسم عینی هگل و ماتریالیسم فویرباخ می پردازد.
·        آنسان که این سوبژکتیویسم اشتیرنر نقاب عینیت کاذب از سر برمی دارد و برهنه و عریان و بی شرم وارد عرصه می شود.

8
·        ایراسیونالیزه (غیرعقلائی)  کردن ایدئالیسم در فلسفه اشتیرنر در چارچوب سوبژکتیویته فردی مطلق قلمداد شده، تکمیل می شود.
·        این ایراسیونالیزه کردن ایدئالیسم اما برخلاف ایراسیونالیزه کردن ایدئالیسم در فلسفه شوپنهاور، به توهم سرشته است.
·        فرد خود خواهی «که با چیزها و اندیشه ها بسته به میل و هوس خویش رفتار می کند و منافع شخصی خود را بر همه چیز برتر می شمارد.
·        برتر بر کودکی که «واقع بینانه بر چیزهای این جهان می چسبد و برتر بر نوباوه ای که بطور ایدئالیستی شیفته افکار است.»
·        (ماکس اشتیرنر، «یگانه و مایملک او»، ص 15، 1972) 

9
·        انکار عقل و روح و اندیشه و عام به فلسفه اشتیرنر ظاهر غیر ایدئالیستی می بخشند.
·        اگرچه این ظاهر غیر ایدئالیستی در این فلسفه اهمیت چندانی ندارد.

10
·        مفهوم روح برای اشتیرنر غیرقابل قبول است.
·        برای اینکه روح می تواند «در خارج از «من» وجود داشته باشد.»
·        (ماکس اشتیرنر، «یگانه و مایملک او»، ص 33، 1972)
  
11
·        مفهوم عام در فلسفه اشتیرنر نفی و انکار می شود.
·        برای اینکه «منفرد، خصم آشتی ناپذیر عام است، خصم آشتی ناپذیر هر پیوندی و هر قید و بندی است.»
·        (ماکس اشتیرنر، «یگانه و مایملک او»، ص 237، 1972)

12
·        «من» در فلسفه اشتیرنر، فقط به شرط ضدیت با عام واقعی (جامعه و طبیعت) و به شرط ضدیت با عام فکری (مفهوم و عقل) می تواند بدون هنجار و قانون به خودیت خود واقف شود.
·        (به خودآگاهی برسد. مترجم)  
     
13
·        مطلقیت (مطلق وارگی) سوبژکتیویته فردی ـ به همان سان که در فلسفه شلینگ پیر، شوپنهاور و کیرکگارد ـ در فلسفه اشتیرنر نیز ایراسیونالیته را موطن خویش احساس می کند:
·        «نه من قابل تبیینم و نه تو.
·        ما غیرقابل تبیینیم.
·        برای اینکه فقط اندیشه ها قابل تبیین اند و در تبیین وجود دارند.»
·        (ماکس اشتیرنر، «یگانه و مایملک او»، ص 348، 1972)

14
·        رادیکالیته (افراطیت) انتقاد اشتیرنر از انقلاب بورژوائی و لیبرالیسم بیشتر به مثابه تکمیلی بر لعن و نفرین کنسرواتیو انقلاب بورژوائی و لیبرالیسم بوده است و نه آلترناتیوی بر آندو:
·        «انقلاب بر ضد وضع موجود نبود.
·        انقلاب بر ضد این وضع موجود بود.
·        انقلاب بر ضد وضع معینی بود.
·        همین امروز هم باید بر ضد آن وضع مبارزه کرد.
·        یعنی باید نوگرا (رفرماتور) بود.»
·        (ماکس اشتیرنر، «یگانه و مایملک او»، ص 121، 1972)
  
15
·        موضع اشتیرنر بطور غیرعمدی، بلحاظ عینی با گرایش اصلی فلسفه حیات در دفاع از منافع بورژوازی بزرگ پیوند قوی تری داشته است و به همین دلیل توانسته ایده شورش ضد انقلابی و مجزا از انقلاب را اشاعه دهد.

16
 آرتور شوپنهاور (1788 ـ 1860)
فیلسوف، نویسنده و استاد در مدارس عالی آلمان
از مهمترین فلاسفه بورژوائی واپسین
آموزش او شامل اتیک، متافیزیک و استه تیک بوده است.
او فلسفه کانت را مرحله تدارکی فلسفه خویش می دانست.
او جهان را مبتنی بر اصل غیرعقلائی قلمداد می کرد.
در زمینه آموزش ایده ای افلاطون و فلسفه های شرق نیز صاحب نظر بوده است.
او نماینده ایدئالیسم ذهنی و در تئوری شناخت نماینده سوبژکتیویسم بوده است.

·        آب نظر شوپنهاور در رابطه با حفظ وضع موجود بدشواری می تواند با آب شورش فکری ـ ضد فکری اشتیرنر بر ضد وضع موجود در جوی واحدی جاری شود.
·        زیرا بنظر شوپنهاور، عمل انقلابی بر ضد وضع تاریخی معین موجود هم محال است و هم بیهوده.
·        برای اینکه عمل انقلابی به دلیل سرنوشت کیهانی ـ آنتروپولوژیکی انسان به جهنمی الیم منجر خواهد شد.

17
 فریدریش نیچه (1844 ـ 1900)
فیلسوف، شاعر و فیلولوگ کلاسیک آلمانی
از مؤسسین اگزیستانسیالیسم و ایراسیونالیسم (خردستیزی)
از مهمترین فلاسفه بورژوائی واپسین

·        در فلسفه نیچه، اندیشه شورش رادیکال (البته متفاوت با اندیشه شورش اشتیرنر) به مثابه مقدمه کنسرواتیسم در خدمت تز موسوم به «بازگشت ابدی وضع موجود» قرار دارد.  

18
·        خویشاوندی فلسفه اشتیرنر با فلسفه نیچه در مطلق کردن اراده فردی و سرنگون کردن حقیقت عینی بوده است.
·        این حقیقت امر در زمان حیات نیچه هم معلوم بود.
·        در اوایل سال های 90 قرن نوزدهم رساله ای راجع به انطباق فلسفه اشتیرنر و نیچه منتشر شده است:
·        «اگر هم میان فلسفه اشتیرنر و نیچه تفاوت های بزرگی وجود داشته باشد، همانندی آندو کمتر نیست.
·        در انطباق فلسفه اشتیرنر و نیچه خطوط فکری ماهوی ایندیویدوئالیسم اصولی آشکارا به چشم می خورند.»
·        (شلوین، «ماکس اشتیرنر و فریدریش نیچه، پدیده روح مدرن و ماهیت انسانی»، ص 7، 1892)

19
 گئورگ سیمل (1858 ـ 1918) 
فیلسوف، جامعه شناس آلمانی
از فلاسفه فلسفه حیات، نئوکانتیانیسم
موضوع پژوهش:
 فلسفه فرهنگ
جامعه تضاد

·        گئورگ سیمل تفاوت های موجود میان فلسفه اشتیرنر و نیچه را برجسته کرده است.
·        (سیمل، «شوپنهاور و نیچه»، ص 234)  

20
·        علیرغم قضاوت های مختلف راجع به رابطه اشتیرنر و نیچه، وجه مشترک آندو در تأثیر گذاری بوده است:
·        «پیروزی غرور آمیز فلسفه ایندیویدوئالیستی افراطی نیچه را ماکس اشتیرنر تدارک می بیند که فلاسفه گناهکار پس از مرگ او از تل آتش الهی می گذرند.
·        اکثر صاحب نظران فلسفه اشتیرنر را پیشاهنگ فلسفه نیچه می دانند.
·        تا همین اواخرمخالفین نیچه خواسته اند که گنجینه های غارت شده بوسیله نیچه را در فلسفه اشتیرنر بیابند.»
·        (اروون، «آنارشیسم در قرن بیستم»، ص 109، 1979)   

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر