فصل
پنجم
ایدئالیسم
پروفسور
دکتر اندراس گدو
برگردان
شین میم شین
بخش
سوم
تاریخ
پیدایش فلسفه حیات و پوزیتیویسم:
نقد
خرد
قسمت
چهارم
دیالک تیک ایراسیونالیستی کاذب:
ماکس
اشتیرنر
·
فلسفه حیات در فلسفه شوپنهاور به نظریه
همپیوندی (انتگراسیون) بدل شده و با گرایش بحران ـ اسطوره ای طرفداری از بورژوازی
بزرگ درهم تنیده است.
1
ماکس اشتیرنر (1806 ـ 1856)
فیلسوف و ژورنالیست آلمانی
از فلاسفه بورژوائی واپسین
·
در فلسفه ماکس اشتیرنر اما برعکس،
نقطه نظر فلسفه حیاتی در ایده شورش تقریبا انتزاعی و عام بی موضوع تبیین می یابد
که بنا بر خصلت اجتماعی اش خرده بورژوائی است.
· (مراجعه کنید به اثر هانس هاینتس هولتس تحت
عنوان «شورش آوانتوریستی جنبش اعتراضی بورژوائی در فلسفه، اشتیرنر، نیچه، سارتر،
مارکوزه»، 1976
·
مراجعه کنید به اثر هلمز تحت عنوان «انقلاب فتیشی»، 1969)
2
·
در فلسفه اشتیرنر محتوائی که قبلا
بطور مفهومی توضیح داده می شد، در موتیوهائی انگشت شمار تبیین می یابد که با جریان
اصلی فلسفه حیات انطباق دارند.
·
آتش اراده گرائی عریان، شور و شوق
سرکش به انکار و نفی، شورش و طغیان، تمسخر و اعتماد به نفس بی حد و مرز به این
محتوا پر و بال می بخشند و به نگرش بلحاظ فکری غیر قابل تعریف بسط می یابند.
3
·
اراده در فلسفه اشتیرنر را به هیچ
طریق و ترفندی نمی توان ـ آنسان که در فلسفه شوپنهاور رایج بود ـ با چیز در خود
کانت یکسان تلقی کرد.
·
در فلسفه اشتیرنر حامل خودکفائی
اراده نه مفهوم اراده، بلکه موضعگیری ئی بوده که حاوی سوبژکتیویته (سوبژکت وارگی) بی حد و مرز و نامشروط است.
·
مراجعه کنید به چیز در خود، دیالک
تیک اوبژکت ـ سوبژکت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
4
·
در فلسفه اشتیرنر چیزها و استنباط
چیزها اولین محسوب نمی شوند.
·
اولین، منم.
·
اولین، اراده من است.
·
تلاش بر آن است که افکار از چیزها
استخراج شوند، عقل در جهان کشف شود، تقدس در عالم باشد و پیدا شود.
5
·
«بجویید تا بیابید!
·
آنچه را که من می خواهم بجویم،
خودم تعیین می کنم.
·
اینجا این نگرش گره می خورد که هر
حکمی که من راجع به اوبژکتی صادر می کنم، زاده اراده من است.»
·
(ماکس اشتیرنر، «یگانه و مایملک او»، ص 378،
1972)
6
سورن کیرکگارد (1813 ـ 1855)
فیلسوف، مقاله نویس، تئولوگ و نویسنده مذهبی دانمارکی
از مؤسسین اگزیستانسیالیسم
از فلاسفه مهم بورژوائی واپسین
·
ایراسیونالیته «غیرعقلانیت» دیالک
تیک کاذب در فلسفه اشتیرنر ـ برخلاف ایراسیونالیته در فلسفه کیرکگارد ـ البسه آموزش فلسفی در برنمی کند.
·
اما علیرغم آن، انتقاد از
راسیونالیته (عقلانیت)، تشدید «مبارزه زندگی تلخ» بر ضد عقل، انکار فلسفه خرد
هگلی، همراه با شیفتگی شورمند به پارادوکس ها، به منفیت مطلق و تمایلات شبه
رومانتیکی به بازی با اضداد، آدمی را به یاد نقطه نظرات خویشاوند با نقطه نظرات
دیالک تیکی کاذب کیرکگارد می اندازد.
7
·
ایدئالیسم ذهنی از سنگر این
موضعگیری و تأملات فکری تشکیل دهنده هسته آن، به حمله بر ضد ایدئالیسم عینی هگل و
ماتریالیسم فویرباخ می پردازد.
·
آنسان که این سوبژکتیویسم اشتیرنر نقاب
عینیت کاذب از سر برمی دارد و برهنه و عریان و بی شرم وارد عرصه می شود.
8
·
ایراسیونالیزه (غیرعقلائی) کردن ایدئالیسم در فلسفه اشتیرنر در چارچوب
سوبژکتیویته فردی مطلق قلمداد شده، تکمیل می شود.
·
این ایراسیونالیزه کردن ایدئالیسم
اما برخلاف ایراسیونالیزه کردن ایدئالیسم در فلسفه شوپنهاور، به توهم سرشته است.
·
فرد خود خواهی «که با چیزها و
اندیشه ها بسته به میل و هوس خویش رفتار می کند و منافع شخصی خود را بر همه چیز برتر
می شمارد.
·
برتر بر کودکی که «واقع بینانه بر
چیزهای این جهان می چسبد و برتر بر نوباوه ای که بطور ایدئالیستی شیفته افکار
است.»
·
(ماکس اشتیرنر، «یگانه و مایملک او»، ص 15،
1972)
9
·
انکار عقل و روح و اندیشه و عام به
فلسفه اشتیرنر ظاهر غیر ایدئالیستی می بخشند.
·
اگرچه این ظاهر غیر ایدئالیستی در
این فلسفه اهمیت چندانی ندارد.
10
·
مفهوم روح برای اشتیرنر غیرقابل
قبول است.
·
برای اینکه روح می تواند «در خارج
از «من» وجود داشته باشد.»
·
(ماکس اشتیرنر، «یگانه و مایملک او»، ص 33،
1972)
11
·
مفهوم عام در فلسفه اشتیرنر نفی و
انکار می شود.
·
برای اینکه «منفرد، خصم آشتی
ناپذیر عام است، خصم آشتی ناپذیر هر پیوندی و هر قید و بندی است.»
·
(ماکس اشتیرنر، «یگانه و مایملک او»، ص 237،
1972)
12
·
«من» در فلسفه اشتیرنر، فقط به شرط ضدیت با
عام واقعی (جامعه و طبیعت) و به شرط ضدیت با عام فکری (مفهوم و عقل) می تواند بدون
هنجار و قانون به خودیت خود واقف شود.
·
(به خودآگاهی برسد. مترجم)
13
·
مطلقیت (مطلق وارگی) سوبژکتیویته فردی
ـ به همان سان که در فلسفه شلینگ پیر، شوپنهاور و کیرکگارد ـ در فلسفه اشتیرنر نیز
ایراسیونالیته را موطن خویش احساس می کند:
·
«نه من قابل تبیینم و نه تو.
·
ما غیرقابل تبیینیم.
·
برای اینکه فقط اندیشه ها قابل
تبیین اند و در تبیین وجود دارند.»
·
(ماکس اشتیرنر، «یگانه و مایملک او»، ص 348،
1972)
14
·
رادیکالیته (افراطیت) انتقاد
اشتیرنر از انقلاب بورژوائی و لیبرالیسم بیشتر به مثابه تکمیلی بر لعن و نفرین
کنسرواتیو انقلاب بورژوائی و لیبرالیسم بوده است و نه آلترناتیوی بر آندو:
·
«انقلاب بر ضد وضع موجود نبود.
·
انقلاب بر ضد این وضع موجود بود.
·
انقلاب بر ضد وضع معینی بود.
·
همین امروز هم باید بر ضد آن وضع
مبارزه کرد.
·
یعنی باید نوگرا (رفرماتور) بود.»
·
(ماکس اشتیرنر، «یگانه و مایملک او»، ص 121،
1972)
15
·
موضع اشتیرنر بطور غیرعمدی، بلحاظ
عینی با گرایش اصلی فلسفه حیات در دفاع از منافع بورژوازی بزرگ پیوند قوی تری
داشته است و به همین دلیل توانسته ایده شورش ضد انقلابی و مجزا از انقلاب را اشاعه
دهد.
16
آرتور شوپنهاور (1788 ـ 1860)
فیلسوف، نویسنده و استاد در مدارس عالی آلمان
از مهمترین فلاسفه بورژوائی واپسین
آموزش او شامل اتیک، متافیزیک و استه تیک بوده است.
او فلسفه کانت را مرحله تدارکی فلسفه خویش می دانست.
او جهان را مبتنی بر اصل غیرعقلائی قلمداد می کرد.
در زمینه آموزش ایده ای افلاطون و فلسفه های شرق نیز صاحب
نظر بوده است.
او نماینده ایدئالیسم ذهنی و در تئوری شناخت نماینده
سوبژکتیویسم بوده است.
·
آب نظر شوپنهاور در رابطه با حفظ
وضع موجود بدشواری می تواند با آب شورش فکری ـ ضد فکری اشتیرنر بر ضد وضع موجود در
جوی واحدی جاری شود.
·
زیرا بنظر شوپنهاور، عمل انقلابی
بر ضد وضع تاریخی معین موجود هم محال است و هم بیهوده.
·
برای اینکه عمل انقلابی به دلیل
سرنوشت کیهانی ـ آنتروپولوژیکی انسان به جهنمی الیم منجر خواهد شد.
17
فریدریش نیچه (1844 ـ 1900)
فیلسوف، شاعر و فیلولوگ کلاسیک آلمانی
از مؤسسین اگزیستانسیالیسم و ایراسیونالیسم (خردستیزی)
از مهمترین فلاسفه بورژوائی واپسین
·
در فلسفه نیچه، اندیشه شورش
رادیکال (البته متفاوت با اندیشه شورش اشتیرنر) به مثابه مقدمه کنسرواتیسم در خدمت
تز موسوم به «بازگشت ابدی وضع موجود» قرار دارد.
18
·
خویشاوندی فلسفه اشتیرنر با فلسفه
نیچه در مطلق کردن اراده فردی و سرنگون کردن حقیقت عینی بوده است.
·
این حقیقت امر در زمان حیات نیچه
هم معلوم بود.
·
در اوایل سال های 90 قرن نوزدهم
رساله ای راجع به انطباق فلسفه اشتیرنر و نیچه منتشر شده است:
·
«اگر هم میان فلسفه اشتیرنر و نیچه تفاوت های
بزرگی وجود داشته باشد، همانندی آندو کمتر نیست.
·
در انطباق فلسفه اشتیرنر و نیچه خطوط
فکری ماهوی ایندیویدوئالیسم اصولی آشکارا به چشم می خورند.»
·
(شلوین، «ماکس اشتیرنر و فریدریش نیچه، پدیده
روح مدرن و ماهیت انسانی»، ص 7، 1892)
19
گئورگ سیمل (1858 ـ 1918)
فیلسوف، جامعه شناس آلمانی
از فلاسفه فلسفه حیات، نئوکانتیانیسم
موضوع پژوهش:
فلسفه فرهنگ
جامعه تضاد
·
گئورگ سیمل تفاوت های موجود میان فلسفه
اشتیرنر و نیچه را برجسته کرده است.
·
(سیمل، «شوپنهاور و نیچه»، ص 234)
20
·
علیرغم قضاوت های مختلف راجع به
رابطه اشتیرنر و نیچه، وجه مشترک آندو در تأثیر گذاری بوده است:
·
«پیروزی غرور آمیز فلسفه ایندیویدوئالیستی
افراطی نیچه را ماکس اشتیرنر تدارک می بیند که فلاسفه گناهکار پس از مرگ او از تل آتش
الهی می گذرند.
·
اکثر صاحب نظران فلسفه اشتیرنر را
پیشاهنگ فلسفه نیچه می دانند.
·
تا همین اواخرمخالفین نیچه خواسته
اند که گنجینه های غارت شده بوسیله نیچه را در فلسفه اشتیرنر بیابند.»
·
(اروون، «آنارشیسم در قرن بیستم»، ص 109،
1979)
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر