اسماعیل خوئی
قصیدهی روحانیّه
سرچشمه :
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
تحلیلی
شتابزده از
مسعود بهبودی
پس، رأی مردم است که «قانون» می آوَرَد
نی
رأی شیخ مشهدی و قاریی قُمی.
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
بنابرین، منشاء قانون رأی مردم است و نه رأی شیخ و
قرآنخوان از اینجا و آنجا
1
·
شاعر در این بیت منشاء قانون را از دیدگاه قشری از بورژوازی
واپسین تئوریزه می کند:
·
پدید آورنده قانون آرای مردم است.
·
بنابرین، مردم قانونگزارند.
·
فرق ادعا با حکم این است که ادعا را چه بسا نمی توان به
محک تجربه زد و اثبات کرد.
·
به همین دلیل، ادعا آسان است.
·
معلوم نیست که شاعر بر اساس کدامین دلایل عینی به این
نتیجه رسیده است.
·
در کدام کشور تعیین کننده قانون از هر نوع مردم بوده
اند؟
2
·
قانون از هر نوع منشاء عینی دارد:
·
قانون به پیوند عینی، ضرور، عام و ماهوی موجود میان چیزها،
واقعیات امور، روندها و غیره طبیعت، جامعه و تفکر اطلاق می شود که مشخصه اش (مشخصه
پیوند یاد شده) ثبات نسبی و تکرار تحت شرایط یکسان و واحد است.
·
قانون در هر فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی طبقاتی نیز در
تحلیل نهائی بوسیله طبقه حاکمه تدوین و به توده تحت سلطه تحمیل می شود.
·
فقط در همبود و یا جامعه بی طبقه است که قانون بیانگر
منافع و اراده توده است.
3
نی رأی شیخ مشهدی و
قاریی قُمی
·
شاعر در این مصراع مسئله را بسیار ساده و مبتذل می سازد.
·
اگر شیخ و قرآنخوان و یا روحانیت نماینده طبقه حاکمه
باشند، طبیعی است که تدوین کنندگان و تحمیل کنندگان قانون خواهند بود.
·
قانون منشاء عینی، طبقاتی و اجتماعی ـ اقتصادی دارد:
·
در هر جامعه طبقه ای به تدوین قانون می پردازد که وسایل
اساسی تولید را در تحت مالکیت خصوصی خود دارد.
·
این به میل این و آن ربط تعیین کننده ای ندارد.
·
اگر قشر بورژوازی واپسین مورد نظر شاعر هم زمام امور را
بدست گیرد، باز هم برای آرای مردم تره خرد نخواهد کرد.
4
نزدِ
تو، لیک، واژه ی« قانون » به معنیی
فرمانی
از خدا ست که آید بر آدمی.
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
قانون در قاموس تو اما منشاء الهی دارد و نه مردمی.
5
·
شاعر بدین طریق و ترفند میان خود و روحانیت حاکم مرزبندی
می کند:
·
مرزبندی شاعر اما فقط بر عوامل سوبژکتیف مبتنی است:
·
شاعر قانون را ناشی از رأی کذائی مردم می داند و شیخ
ناشی از مشیت الهی (شریعت)
·
فرق شاعر و یا قشر بورژوائی ئی که شاعر نمایندگی می کند
با طبقه حاکمه همین جا ست.
·
شاعر طرفدار جدائی دین از سیاست است.
·
شاعر ولی نه طرفدار جدائی ماهوی دین از سیاست، بلکه
جدائی فرمال و صوری دین از سیاست است.
·
و گرنه خود بهتر از هر کس دیگر می داند که در همه
کشورهای سرمایه داری پیوند ایدئولوژیکی ارگانیک و تنگاتنگی میان دین و سیاست، یعنی
میان روحانیت و طبقه حاکمه هست.
·
ریگان و بوش نه تنها مؤمنین پیگیر، بلکه چه بسا حتی فوندامنتالیست
بوده اند.
·
پیوند پینوچه با کلیسای کاتولیک پیوند عمیقی بوده است.
·
فقط در تعداد انگشت شماری از کشورها که انقلاب بورژوائی رادیکال
صورت گرفته، پیوند طبقه حاکمه با روحانیت عمیق و علنی نیست:
·
مثلا فرانسه.
·
در دیگر کشورهای سرمایه داری احزاب مسیحی یا به تنهائی و
یا در ائتلاف با احزاب بورژوائی بظاهر غیرمذهبی زمام امور را بدست دارند.
·
مخالفت شاعر با طبقه حاکمه مخالفتی سطحی، نیمبند، مثله و
مخدوش است و نه رادیکال و ریشه ای.
6
نزدِ
تو، لیک، واژه ی«قانون» به معنیی
فرمانی
از خدا ست که آید بر آدمی.
·
شاعر بیشک می داند که منظور روحانیت از قانون به مثابه
فرمان الهی چیست.
·
خدا در جامعه طبقاتی نه آن سان که بنظر ساده لوحان می رسد،
مرجعی ماورای طبیعی، ماورای اجتماعی و ماورای طبقاتی، بلکه انعکاس آسمانی ـ
انتزاعی طبقه حاکمه است.
·
فرمان الهی در تحلیل نهائی همان فرمان طبقه حاکمه است:
·
فرمان الهی منطبق بر منافع استراتژیکی طبقه حاکمه است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر