اَبوالنَّجم
احمَدبن قوصبن احمد منوچهری دامغانی
(سال رحلت ۴۳۲
هجری)
از اهالی
دامغان
از بزرگترین شاعران ایرانی در قرن پنجم هجری است.
وی به زبان عربی و فارسی تسلط عالی داشته و سرآمد شاعران
فارسی در وصف طبیعت بوده است.
از وی دیوان اشعار به میراث مانده است.
صادق توسلی
«راه را بر حضرت آذر باز کنید»
·
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
·
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
·
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است
·
گویی ـ به مثل ـ پیرهن رنگرزان است
·
دهقان به تعجب سر انگشت گزان است
·
کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار
·
دهقان به سحرگاه، که از خانه بیاید
·
نه هیچ بیارامد و نه هیچ بپاید
·
نزدیک رز آید در رز را بگشاید
·
تا دختر رز را چه به کار است و چه شاید
·
یک دختر دوشیزه بدو رخ ننماید
·
الا همه آبستن و الا همه بیمار
·
دهقان چو در آید و فراوان نگردشان
·
تیغی بکشد تیز و گلو باز بردشان
·
وانگه به تبنگوی
کش اندر سپردشان
·
(تبنگوکش یعنی سبد و زنبیلکش)
·
وز آنچه نگنجند بدو، درفشردشان
·
بر پشت نهدشان و سوی خانه بردشان
·
وز پشت فرو گیرد و برهم نهد انبار
·
آنگه به یکی
چرخشت اندر فکندشان
·
(چرخی برای گرفتن آبانگور)
·
بر پشت، لگد بیست هزاران بزندشان
·
رگ ها ببردشان، ستخوان ها شکندشان
·
پشت و سر و پهلوی، به هم درشکندشان
·
از بند شبانروزی بیرون نهلدشان
·
تا خون برود از تن شان پاک به یکبار
·
آنگاه بیارد رگ شان و ستخوان شان
·
جایی فکند دور و نگردد نگران شان
·
خون شان همه بردارد و بردارد جان شان
·
و اندر فکند، باز به زندان گران شان
·
سه ماه شمرده، نبرد نام و نشان شان
·
داند که بدان خون نبود مرد گرفتار
·
یک روز سبک خیزد، شاد و خوش و خندان
·
پیش آید و بردارد مهر از در زندان
·
چون در نگرد باز به زندانی و زندان
·
صد شمع و چراغ اوفتدش بر لب و دندان
·
گل بیند چندان و سمن بیند چندان
·
چندان که به گلزار ندیده است و سمنزار
پایان
ویرایش از تارنمای
دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر