سعدی شیرازی
( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت هفتم
(گلستان با ب اول، ص 27 ـ 28)
تحلیلی
از شین میم شین
قدر
عافیت، کسی داند، که به مصیبتی گرفتار آید.
·
سعدی در این حکم، ضمنا تئوری انعکاس را به درستی مطرح می سازد.
1
·
مفهوم «عافیت» انعکاس عافیت و
بهزیستی واقعی در آئینه ضمیر انسانی است.
·
به عبارت دیگر بهزیستی واقعی ببرکت
عمل منطقی انتزاع، بصورت مفهوم «عافیت» در ذهن انسانی ساخته می شود و در قالب واژه
«عافیت» (در زبان فارسی و یا عربی) و بصورت واژه های هم معنی دیگر در زبان های
دیگر ریخته می شود:
·
مفهوم، محتوا ست و واژه، فرم و
قالب در خور برای آن.
2
·
اما برای مفهوم «دانستن قدر عافیت»
در عالم واقع معادل واقعی و مادی وجود ندارد.
·
این مفهوم محصول ناب تفکر بشری
است.
·
این مفهوم در روند تفکر ساخته می
شود، به عبارت دقیق تر استنتاج می شود.
3
·
انسان اندیشنده برای تشکیل مفهوم
«دانستن قدر عافیت» راه دیگری پیش می گیرد.
·
او مثل فلاسفه ماتریالیستی ـ دیالک
تیکی ضد دیالک تیکی عافیت، یعنی مصیبت را در نظر می گیرد و به برکت یک استنتاج (نتیجه
گیری) بغرنج فکری به ارزش عافیت می رسد.
·
او بسان سعدی دیالک تیک مصیبت و
عافیت را در نظر می گیرد و نقش تعیین کننده از آن مصیبت می داند.
·
حالا می توان به اهمیت غول آسای
تعیین نقش تعیین کننده در هر دیالک تیک پی برد.
4
·
او از تجربه مشخص و ملموس مصیبتی،
این نتیجه را می گیرد که عافیت و تندرستی امری بسیار ارزشمند است.
5
·
سعدی انگار احکام خود را از پراتیک
اجتماعی استخراج می کند و آنها را پس از پوشاندن جامه فکری و منطقی، دو باره در
کوره پراتیک به محک می زند و صحت شان را با استناد به نتایج حاصل از پراتیک
اجتماعی اثبات می کند:
6
·
قدر عافیت را کسی می داند که در
زندگی عملی، مصیبتی را تجربه کرده باشد.
7
·
دلیل صحت این حکم سعدی، در حکایت
غلام کشتی ندیده و مصیبت غرق شدن در دریا را نچشیده، تشریح می شود.
8
·
حافظ هم استثنائا همین کشف سعدی را
تکرار می کند:
خوش بود، گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود، هر که در او غش باشد
·
حافظ با این بیت، کشف سعدی را در رابطه با مقوله
پراتیک، تأیید و تصدیق می کند:
·
معیار صحت و سقم افکار و دعاوی،
پراتیک (عمل، تجربه، آزمون، آزمایش و امثالهم) است.
·
در قاموس حافظ، پراتیک (تجربه)
محکی است که اندازه خلوص چیزها و آدم ها را تعیین می کند.
·
این نظر مطلقا درست سعدی و حافظ بر
آموزه های کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم انطباق مطلق دارد.
9
·
مارکسیسم ـ لنینیسم و به عبارت
دقیق تر، تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی علاوه بر اینکه بسان سعدی و حافظ
پراتیک را قاضی القضات رشوه نگیر در تعیین درجه حقیقت افکار می داند، ضمنا پراتیک
را منشاء افکار می داند:
·
اندیشه در روند کار پدید می آید.
·
انسان در روند کار مادی و ببرکت
کار مادی است که از عالم حیوانی به عالم انسانی عبور کرده است.
10
·
مارکسیسم ـ لنینیسم بدین طریق
قانون دیالک تیکی پراتیک و تئوری را، دیالک تیک عمل و نظر را کشف و فرمولبندی می
کند:
·
در دیالک تیک پراتیک و تئوری (عمل
و نظر) نقش تعیین کننده در تحلیل نهائی از آن پراتیک (عمل) است، بی آنکه تئوری (نظر)
هیچ واره و هیچکاره باشد.
·
تئوری نه تنها همدم و همره و همکار
و همبای همیشگی پراتیک است، بلکه علاوه بر آن خادم و رهنمای صمیمی و صرفنظرناپذیر
پراتیک است.
·
دستکم گرفتن تئوری بنی بشر را به
جهنم الیم اشتباهات مهیب سوق می دهد.
·
به قول لنین، «بدون تئوری انقلابی،
جنبش انقلابی محال است.»
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر